بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در روز ۱۴ بهمن ۵۷، در مدرسه رفاه توسط مرحوم آقای اشراقی خدمت حضرت امام رسیدم و گزارشی از پایگاههای هوانیروز و موشکی اصفهان خدمتشان ارائه دادم. امام فرمودند: این امکانات را باید حفظ کنید. روز پنجم اردیبهشت ۵۸ که باز خدمت امام رفتم، ایشان فرمودند: به پایگاه مرکزی هوانیروز در اصفهان برگردم. بنده در اصفهان با معرفی آیتالله طاهری که نماینده امام در اصفهان بودند، به فرماندهی پایگاه هوانیروز اصفهان منصوب شدم. از دفتر امام به شهید قرنی و شهید فلاحی زنگ زده بودند که با ارتش همکاری کنند. بنده بعد از چند روز که فرمانده پایگاه شده بودم، برای آشنایی با شهید فلاحی که افسری انقلابی و استاد دانشگاه دافوس بودند، به ستاد نیروی زمینی در تهران آمدم. آشنایی بنده با این بزرگوار از اینجا شروع شد.
□ همکاری نزدیک شما از کی آغاز شد؟
هوانیروز معمولاً زیر نظر فرماندهی نیروی زمینی کار میکند و ایشان میدانست بنده فرمانده پایگاه اصفهان هستم. در روز ۲۶ اسفند ۵۷ برای افسران هوانیروز اصفهان در استادیوم ۲۲ بهمن مراسمی گرفته بودیم که تلکسی به دستم رسید که حزب کومله و دموکرات پادگانهای مهاباد و سقز را گرفته و پادگان سنندج را محاصره کردهاند و قصد دارند کرمانشاه را هم بگیرند! فرمانده پایگاه هوانیروز کرمانشاه درخواست کرد پایگاه کرمانشاه را در پایگاه همدان تخلیه کند! بلافاصله با هلیکوپتر به کرمانشاه رفتم و از آنجا با شهید فلاحی تماس گرفتم تا با یاری هم، محاصره سنندج را بشکنیم. شهید فلاحی همان شب دو گردان نیرو از لشکر ۲۱ حمزه را با دو فروند هواپیمای سیـ۱۳۰ به کرمانشاه فرستاد. به این ترتیب عملیات هلیبرن را آغاز کردیم و با یاری خدا محاصره سنندج را در ظرف چند ساعت شکستیم.
□ به طور مشخص، نقش شهید فلاحی در این عملیات چه بود؟ ایشان دراین پیروزی مهم، چقدر نقش داشت؟
ایشان با اعزام دو گردان نیرو و اعتماد به طرح و فرماندهی عملیات، در واقع کار اصلی را انجام داد. هنگامی که سنندج آزاد شد، به شهید فلاحی خبر دادم و از ایشان خواستم باز هم نیرو اعزام کند تا بتوانیم پادگان سنندج را تقویت کنیم.
عید نوروز نزدیک بود. با دفتر امام در قم تماس گرفتم و گفتم خوب است جلسه بعدی شورای انقلاب در سنندج برگزار شود. امام موافقت کردند و روز دوم یا سوم فروردین بود که مرحوم آیتالله طالقانی، شهید آیتالله بهشتی، آقای هاشمی رفسنجانی و بنیصدر به سنندج آمدند. با شهید فلاحی تماس گرفتم و گفتم: حالا که قرار است جلسه شورای انقلاب در سنندج تشکیل شود، خوب است شما هم بیایید. ایشان به کرمانشاه آمد و از آنجا همراه اعضای شورای انقلاب به سنندج رفتیم. عدهای از اعضای شورای انقلاب تا آن موقع تیمسار فلاحی را ندیده بودند. رفتم و کنار آیتالله طالقانی نشستم و گفتم: تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی هم اهل طالقان هستند و با کمک مؤثر ایشان شهر سنندج را آزاد کردیم.
□ اقدام بعدی شهید فلاحی چه بود؟
اعضای شورای انقلاب به تهران برگشتند و شهید فلاحی در سنندج ماند و با فرماندهان ارتش تشکیل جلسه و دستور داد پادگانها و یگانهای ارتش در مریوان، سقز و سایر شهرهای کردستان تقویت شود. به شهید فلاحی گفتم: «به مریوان میروم و اگر لازم بود شما تعدادی نیرو را با هلیکوپتر به آنجا اعزام کنید.» ایشان گفت: «مگر خون من از شما رنگینتر است؟ من هم میآیم!» گفتم: «شما فرمانده نیروی زمینی هستید و ضد انقلاب شما را میشناسد، ولی کسی مرا نمیشناسد!» ایشان قبول نکرد و همراهم به مریوان آمد. ابداً از مرگ نمیترسید و کاملاً آماده شهادت بود.
□ دیدگاه شهید فلاحی درباره اغتشاشات کردستان چه بود؟ منشأ ماجرا را از کجا توسط چه عناصری می دید؟
بسیاری از افسران معتقد بودند آشوبگران کردستان که پادگانها را غارت میکنند، بخشی از مردم هستند و ما ارتشیها باید در کنار مردم باشیم! ولی شما مثل رژیم گذشته میخواهید ما را رو در روی مردم قرار و آنها را به کشتن بدهید! ایشان میگفت: اینها ضد انقلاب و تجزیهطلب هستند و از طرف صدام و امریکا حمایت میشوند و باید در کنار حکومت مرکزی در مقابل آنها بایستیم و انصافاً بر این مواضع پافشاری کرد و بدون ذرهای تزلزل ایستاد. شهید فلاحی و شهید قرنی بیتردید در این میدان پیروز بودند، ولی در فروردین ۵۸ با این بهانه که شهید قرنی را در هنگام حضور شورای انقلاب در سنندج هواپیمای جنگنده فرستاده و دیوار صوتی را شکسته و مردم کردستان را ترسانده بود، ایشان را عزل کردند! البته اینطور شایع کردند شهید قرنی خودش استعفا داده است، اما اینطور نبود و دولت بازرگان تحت فشار قرار گرفت و ایشان را عزل کرد.
□ از این رویداد خدمت امام هم گزارشی دادید؟
بله، همراه با شهید فلاحی به قم رفتیم و با امام ملاقات کردیم و بنده به عرض ایشان رساندم: عملیات شکست محاصره پادگان سنندج و آزادسازی آن شهر و تقویت بعضی از پایگاههای ارتش در کردستان را تیمسار فلاحی انجام داده است. امام فرمودند: باید تا پای جان تلاش کنیم که حتی یک وجب از خاک کشور از دست نرود و برای این کار باید ارتش تقویت شود. آن روزها خیلیها خواهان انحلال ارتش بودند. امام یک هفته بعد از این ملاقات روز ۲۹ فروردین را روز ارتش جمهوری اسلامی ایران اعلام کردند.
□ از همکاری شهید فلاحی و شهید چمران در حوادث کردستان بگویید؟
در قضیه پاوه، شهید فلاحی و شهید چمران با همکاری یکدیگر حماسهای شگفت آفریدند. شهید فلاحی در آزادسازی شهرهای بانه و نوسود نیز نقش عظیم و تعیینکنندهای داشت.
□ رابطه شهید فلاحی و شهید چمران چگونه بود؟
بسیار با هم صمیمی بودند. هر دو هم با سواد، اهل مطالعه و واقعاً فرهیخته بودند و با عرفان آشنایی داشتند. شهید فلاحی، شهید چمران را «عزیز» صدا میزد و دکتر چمران به ایشان «استاد» میگفت. تا این حد با هم صمیمی بودند.
□ پس از شهادت تیمسار قرنی فعالیت ضد انقلاب در کردستان تشدید شد. نقش شهید فلاحی در کنترل اوضاع چه بود؟
پس از شهادت شهید قرنی، بحران در کردستان بالا گرفت و فردی به نام شادمهر به ریاست ستاد مشترک انتخاب شد که ناموفق بود و او را عزل کردند. شهید فلاحی برای سر و سامان دادن به اوضاع کردستان و سرکوب گروههای تجزیهطلب و ضد انقلاب، به آنجا رفت. پس از کشتار فجیع پاسداران انقلاب در کردستان، در ۲۹ مهر سال ۵۸ امام به شهید چمران، شهید فلاحی و بنده امر کردند به کردستان برویم و تلاش کنیم ۵۳ پاسدار اسیر را آزاد کنیم. این در زمانی است که گروههای ضد انقلاب به هیئت حسن نیت قول داده بودند به نظامیها حمله نکنند. شهید فلاحی نیروی زمینی را به سمت دره شنیدار در سردشت هدایت کرد و به دشمن تاخت. شهید صیاد شیرازی هم در این عملیات شرکت داشت و خود بنده ایشان را با هلیکوپتر در یکی از محورهای رزم پیاده کردم. در آن عملیات بنده از ناحیه کتف و خلبان هلیکوپتر از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفتیم. آن عملیات به فرماندهی شهید فلاحی و شهید چمران پیروزمندانه به پایان رسید و دهها تن از نیروهای ضد انقلاب اسیر شدند.
در هنگام بازگشت شهید فلاحی، ماشین ایشان مورد اصابت آر.پی.جی قرار میگیرد، منتهی ایشان با هوشیاری متوجه حضور دشمن روی ارتفاعات میشود و قبل از اینکه آر.پی.جی به ماشین برخورد کند، خود را به بیرون پرت میکند و فقط از ناحیه کمر آسیب میبیند. بعد از این قضایا، من و شهید فلاحی را با هواپیما به بیمارستان آوردند و در بیمارستان بستری کردند.
□ چه شد که شهید فلاحی به عنوان جانشین رئیس ستاد مشترک انتخاب شدند؟
در آن دوران، هم به شهید چمران و هم به شهید فلاحی هجمههای سنگینی صورت میگرفت. شهید چمران مخالفان سرسختی داشت، به همین دلیل وقتی به ایشان گفتم کسی مناسبتر از ایشان برای وزارت دفاع نیست، بسیار تعجب کرد و گفت: «ارتش مرا قبول ندارد!» گفتم: «نگران نباشید، بچههای انقلابی شما را قبول دارند.» خوشبختانه با عنایت امام، شهید چمران به وزارت دفاع منصوب شد و به دلیل شناختی که ایشان و شهید فلاحی از هم داشتند، کارها بسیار آسانتر از گذشته انجام میشدند. شهید چمران ضمن تصدی وزارت دفاع، معاون نخستوزیر در امور انقلاب و نماینده امام در شورای انقلاب هم بود. در یکی از جلسات نخستوزیری مطرح میشود شادمهر برای ریاست ستاد مشترک ارتش فرد مناسبی نیست. بچههای کمیته انقلاب سعی کردند رئیس کمیته خودشان را به ریاست ستاد مشترک ارتش منصوب کنند که بسیاری از حضار مخالفت کردند. شهید فلاحی هم از ارتش دل خونی داشت، چون تعدادی از فرماندهان را به ایشان تحمیل کردند که بعداً معلوم شد تودهای هستند! به شهید چمران گفتم: از پیروزی انقلاب تا به حال، چند بار رئیس ستاد مشترک عوض شده است که در دنیا صورت خوشی ندارد! پیشنهاد میکنم فعلاً تیمسار فلاحی را برای یک دوره شش ماهه به عنوان جانشین رئیس ستاد مشترک منصوب کند تا تکلیف معلوم شود. شهید فلاحی هم در واقع کار رئیس ستاد مشترک را انجام میداد. ایشان تا لحظه شهادت در این پست بود و بسیار هم موفق عمل کرد. قبل از شهادت هم به من وصیت کرد پیکرش را در کنار قبر آیتالله طالقانی به خاک بسپاریم.
□ برخورد بنیصدر با ایشان چگونه بود؟
شهید فلاحی دوست صمیمی شهید چمران بود و به همین دلیل بنیصدر به خون ایشان تشنه بود! با اینکه شهید چمران نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بود، بنیصدر ایشان را برکنار و شهید فکوری را جانشین شهید چمران کرد! وقتی بنیصدر فرمانده کل قوا شد، باز عدهای از افسران نااهل و طاغوتی اطراف وی جمع شدند و به شهید فلاحی فشار آوردند باید از بنیصدر اطاعت کند. با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل ستاد جنگهای نامنظم، امام آیتالله خامنهای و شهید چمران را در شورای عالی دفاع منصوب کردند تا دیدگاههای امام را در مقابل بنیصدر مطرح و اجرا کنند.
شهید چمران در اردیبهشت ۶۰ مجروح و در یکی از بیمارستانهای اهواز بستری شد و از همان جا جنگ را اداره کرد. بنیصدر به شهید فلاحی دستور داده بود: حق ندارد با آیتالله خامنهای و دکتر چمران که نماینده امام بودند همکاری کند!
شهید فلاحی از نظر سلسله مراتب نظامی باید از بنیصدر اطاعت میکرد، اما در عین حال آیتالله خامنهای و شهید چمران نمایندگان امام بودند و ما همه با امام بیعت کرده بودیم. وقتی این مطلب را به شهید فلاحی گفتم احساس کردم نفس راحتی کشید. بعد هم شهید فلاحی برای عیادت از شهید چمران به بیمارستان جندیشاپور اهواز آمد و در آنجا با مقام معظم رهبری هم ملاقات کرد و به نظر من کمر بنیصدر همان جا شکست.
به اعتقاد من هنوز قدر شهید فلاحی شناخته نشده است. ایشان در همان سال اول جنگ ، عملیات جنگی آینده در جبههها را کلید زد. او حق زیادی بر پیروزیهای ما در دوران دفاع مقدس دارد.
یادش گرامی باد.