کتابهای تاریخ دوران مدرسه را اگر فراموش کرده باشیم یک چیز را هرگز فراموش نخواهیم و آن هم علت سقوط حکومتها بود که در پایان درس همه سلسلهها به صورت مشترک تکرار میشد و از این تکرار امروز همه ما میدانیم که حکومتها به سه دلیل بیکفایتی پادشاهان، فساد اطرافیان و ظلم درباریان ساقط شدهاند.
در مورد حکومت پهلوی نیز همین سه دلیل باعث شد تا مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) حرکتی را شروع کند که اگر چه از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به طول انجامید اما در نهایت باعث شد تا حکومت ژاندارم منطقه[۱] و سلسله موردحمایت ابرقدرتهای جهان، مخصوصاً امریکا در منطقه خاتمه پیدا کند و پادشاهی ۲۵۰۰ ساله در ایران جای خود را به یک حکومت مردمی و دمکراتیک بر مبنای اسلام بدهد.
اما تورق تاریخ آن هم نه به صورت عمیق و دقیق ما را به واقعیتهایی میرساند که نشان میدهد همان سه دلیلی که در مورد سلسلههای گذشته میخواندیم در مورد حکومت پهلوی نیز صدق میکند و شدت این عوامل به حدی بود که باعث شد تا حکومت پهلوی از تأسیس تا سرنگونی برخلاف قاجار و صفویه فقط دو پادشاه را به خود ببیند. بررسی سه عامل اصلی سرنگونی دلیل این سرعت در زوال سلسله پهلوی و اینکه چه شد که انقلاب شد را به ما نشان میدهد.
در این یادداشت یکی از این سه عامل را بررسی کرده و در قسمتهای بعدی مجموعه انقلاب، آفتها، رسالت ما به مابقی علل میپردازیم.
بیکفایتی پادشاهان
دوران قاجار اگر چه با بیکفایتی بیش از حد پادشاهان و عقد قراردادهای ننگینی چون رویتر، ترکمانچای و عهدنامه گلستان شناخته میشود اما هنوز در مقابل دوران پهلوی شرف دارد و میتوان گفت که آن دوره به مراتب بهتر از دوره شاهنشاهی دودمان پهلوی بر ایران بوده است.
در دوران پهلوی علیرغم عربدهکشیها و قلدر بازیهای رضاخان در مقابل مردم پا برهنه، دم تکان دادن برای ابرقدرتهای دنیا یک رویه مرسوم بود و دو پادشاه پهلوی به جای آنکه باقدرت بر روی منافع ایران پافشاری کنند به صرف یک درخواست به راحتی منافع کشور را آن هم نه در مقابل چیزی بلکه در مقابل یک هورای پوچ میفروختند؛ این همان چیزی است که وجه برتری قاجار نسبت به پهلوی میتواند باشد؛ قاجاریان با همه بیکفایتی و حماقت اما اگر طلایی بر باد میدادند لا اقل لُنگی میگرفتند، اما پهلوی همان لنگ را؛ بهعنوانمثال در زمانی که قرار شد راهآهن که برای ایرانیان در جهت حملونقل بار و مسافر از اهمیت ویژهای برخوردار بود ساخته شود باوجود آنکه حامیان راهآهن شرق به غرب بسیار زیاد بود و تقریباً همه کارشناسان این خط آهن را برای ایران مفید میدانستند اما رضاخان با توجه به دستور و خواست انگلیسها راهآهن جنوب به شما را تصویب و اجرایی کرد و این به آن دلیل بود که انگلیسها برای رسیدن به نفت قفقاز و نیز جابهجایی بار و تسلیحات برای برقراری موازنه با قوای روس به راه آهنی احتیاج داشت که بار و نفرات ارتش بریتانیا را از بند عباس به شمال ببرد و همین شد که رضاخان منافع درازمدت ایران را به منافع مدتدار انگلستان فروخت تا آنجا که دکتر محمد مصدق که آن روزها نماینده مردم تهران در مجلس بود در خاطرات خود به همین نکته اشاره میکند و مینویسد: ما راهآهن را برای انگلیسها ساختیم و این خط آهن به درد ایران نخواهد خورد. در آور تر اینکه رضاخان بخش عمدهای از هزینه این راهآهن را مستقیم از جیب مردم و با افزایش مالیات بر معاش روزانه مردم تأمین کرد؛ مالیاتی که هیچ بازگشتی به زندگی مردم آن زمان نداشت.[۲]
خوشخدمتیهای ابلهانه رضاخان و بیکفایتی او تا آنجا ادامه پیدا کرد که در شهریور ۱۳۲۰ و پس از اشغال ایران توسط متفقین دولت بریتانیا با لحنی تهدید آموز به او برای ترک سلطنت التیماتم داد و او مجبور به ترک کشور به همراه یازده نفر از نزدیکانش شد. نکته خفتبار تر اینکه با آنکه رضاخان به راحتی و بدون مقاومت در برابر خواست انگلیسها تسلیم شده بود اما با این حال حتی در مورد محل اقامت پس از سلطنت هم از خود اختیاری نداشت و علیرغم میل به سکونت در یکی از کشورهای امریکای لاتین مثل آرژانتین مجبور به استقرار در جزیره موریس شد و سر انجام پس از خواهشهای فراوان از انگلیسها او را به مکانی بهتر یعنی شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی منقل کردند و او در همان شهر در غربت و تنهایی و پس از تحمل خفت و خواری فراوان درگذشت.[۳]
بیکفایتی پهلوی دوم
دوره محمدرضا از دوره رضاخان نیز خفتبار تر بود و اوج بیکفایتی او در پذیرش قرارداد ننگین کاپتالسیون خود را نشان داد؛ قراردادی که به موجب آن آمریکاییها آزادانه به جولان و جنایت در ایران میپرداختند و هیچ دادگاهی در ایران حق ورود به جرائمی که آنها در کشور مرتکب میشدند نداشت و از آن طرف اگر یک ایرانی در خانه خود نسبت به تبعه آمریکایی جرمی مرتکب میشد و با کاری خلاف منافع امریکا انجام میداد در دادگاهی آمریکایی محاکمه میشد و این یعنی به تعبیر امام راحل سگ آمریکایی بر مرجع تقلید ایرانی ارجح است.
یکی از نکات ننگین این قرارداد این بود که این قرارداد بر خلاف رویه مرسوم و قانونی تصویب قراردادهای خارجی و صرفاً با اعمال نفوذ آمریکاییها به تصویب رسید؛ این لایحه که به موجب آن مستشاران و دیگر اتباع آمریکایی در ایران از مصونیت مطلق برخوردار بودند در تاریخ ۱۳ مهرماه ۱۳۴۲ در کابینه اسدالله علم نخستوزیر وقت پهلوی به تصویب رسید و در مردادماه سال بعد قبل از رفتن به مجلس شورای ملی بر خلاف رویه قانونی در مجلس سنا به تصویب رسید و اجرایی شد و برای درست کردن صورت قانونی در ۲۱ مهرماه همان سال توسط حسنعلی منصور به مجلس شورای ملی فرستادهشده و تصویب شد.
این بیکفایتیها به اعتراضات از هم گسستهای منجر شد که حرکت امام و سخنرانی آتشین او در تقابل با این بیکفایتیها تبدیل به نخی برای تسبیح اعتراضات و قیام مردم شد که بعد از ۱۵ سال در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شیرازه پهلوی را از هم پاشید.
امام در سخنرانی تاریخی خود با حمله مستقیم به امریکا همه ارکان تأثیرگذار را به یاری طلبیدند و فرمودند:
آقا، من اعلام خطر میکنم! ای ارتش ایران، من اعلام خطر میکنم! ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر میکنم! ای بازرگانان ایران، من اعلام خطر میکنم! ای علمای ایران، ای مراجع اسلام، من اعلام خطر میکنم! ای فضلا، ای طلاب، ای مراجع، ای آقایان، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز، من اعلام خطر میکنم!… اگر مملکت ما اشغال آمریکایی است پس بگویید!… تمام گرفتاری ما از این امریکاست! تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است! اسرائیل هم از امریکاست.[۴]
خلاصه آنکه با آن همه خوشخدمتی پهلوی به آمریکاییها و بیکفایتی آنها به حدی بود که حتی پس از براندازی نظام سلطنت اربابان آمریکایی و انگلیسی آنها حاضر به پذیرش آنها نشدند و مرگ در غربت و تنهایی سرنوشت آنها شد.
پینوشت:
[۱] در اواخر دههی ۴۰ کشورهای استعمار گر که دیگر حضور نظامی در منطقه را به صرفه نمیدانستند اقدام به خروج نیروهای خود از خلیج فارس نمودند و امریکا نیز به دلیل در گیری درجنگ پرهزینه ویتنام توان اداره منطقه را از دست داده بود به همین دلیل و بر اساس دکترین نیکسون، ایران و عربستان را بهعنوان ژاندارمهای منطقه انتخاب نمود تا منطقه را به صورت نیابتی اداره نماید. ر. ک: تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، ص ۱۹۹.
[۲] قاصدک ۲۴،مصاحبه با خسرو معتضد مورخ و روزنامه نگار
[۳] رک: تاریخ بیست سالهٔ ایران، جلد هشتم (ماجراهای اشغال ایران و تحمیلات متفقین)ص ۴۳۰تا۴۵۹
[۴]صحیفه امام؛ ص ۱، ص ۴۱۸ــ۴۲۲