برای ایرانیان، آزادی خواهی و صحبت از حکومت قانون با نیم نگاهی به غرب آغاز شده بود. به عقیده بسیاری از روشنفکران آن زمان، راه ترقی از فرنگ می گذشت؛ از این حیث دست یافتن به زبان بیگانه نخستین گام این راه بود. با افزایش توجهات به فرنگ، تقلید نعل به نعل گفتار و کردار فرنگیان نیز ناگزیر بود. عده ای راهی دیار فرنگ شدند و رهاورد این سفرها تشویق بیش از پیش ایرانیان به علم و دانش اندوزی بود.
ایرانیان که در خارج از مرزهای کشور، خود را در برابر دستاوردهای علمی سراسر جدید می دیدند، جهل و نادانی را علت عقب ماندگی مردم خویش یافتند. کسانی بودند که به جد اعتقاد داشتند راه برون رفت از بن بست سیاسی- فرهنگی ایران در برپایی مدارس نوین و رواج زبان های فرهنگی است. در نگاه آنان تنها آموزش رسمی، پرده جهان را از دیدگان مردم کنار می زد.
مدارس نوینی که از سده نوزده در ایران راه اندازی شدند کم و بیش زیر سایه فرهنگ غربی قرار داشتند. دسته ای مدارس دولتی همچون دارالفنون بودند که در آن ها زبان های اروپایی به اجبار تدریس می شد و گاه برخی دروس را استادان فرنگی آموزش می دادند، دسته دیگر مدارس خصوصی بودند که در آنها تعداد از دروس به زبان انگلیسی یا فرانسه تدریس می شد و بالا خره مدارسی که به دست فرنگیان برپا شده بود.
نفوذ فرهنگی فرانسه
مدارس فرنگی در ایران یا مدارس مذهبی بودند که مسیونرهای آمریکایی و فرانسوی از زمان محمدشاه دایر کردند یا مدارس غیرمذهبی مانند آلیانس فرانسه که در دوره ناصری و مظفری تاسیس شدند و سرانجام مدرسه های فرنگی که ایرانیان خود بنا کردند و از کمک هزینه دول غرب بهره مند بودند.
در زمانه ای که دارالفنون به عنوان پیشگام تدریس دروس به زبان خارجی در میانه راه از حیز انتفاع خارج شده بود و شاگردان آموزش دیده اش آن طور که باید و شاید ره به جایی نبرده و انتقادها از آن بالا گرفته بود، سر و کله مدرسه ای جدید پیدا شد که آلیانس نام داشت. آلیانس فرانسه کانونی برای ترویج زبان فرانسه بود که شعبه های مختلفی در سراسر جهان داشت. گرچه سرلوچه فرانسویان در این مدارس گسترش زبان فرانسه در خارج از کشور و تسهیل روابط بود، در ایران داستان به گونه ای دیگر رقم خورد.
ایران عرصه کشاکش منافع روس و انگلیسی بود و این موضوع مجال اندکی برای فرانسویان باقی می گذاشت. فرانسویان یارای رقابت سیاسی با دو ابرقدرت دیگر را نداشتند و کار خود را به فعالیت فرهنگی محدود کردند، از دیگر سو ایرانیان در بی خبری از سیاست های استعماری فرانسویان در آفریقا، آن ها را وارثان اندیشه های انقلاب کبیر دانسته و زبان و ادبیات فرانسه را دریچه ای رو به دانش جهان غرب پنداشتند.
آلیانس فرانسه در بیرون از مرزهای کشور در حال تاسیس شعبه ها مختلف بود و گرچه ایران دیرتر به این شبکه پیوست، سرانچام در ۱۳۰۶ ق برای نخستین بار کمیته تهران برگزار شد و دو شاخه آلیانس در تهران و شیراز شروع به فعالیت کردند، این فعالیت در حد امکان بی سر و صدا پیش می رفت. یکی از سیاست های آلیانس عضوگیری از شخصیت های سیاسی و فرهنگی با ملیت های مختلف بود.
پزشکان، سرمایه داران، بانک داران و حتی کارکنان سفارتخانه ها و دولتمردان عضو رسمی یا افتخاری این تشکیلات بودند. تمام تلاش ها برای پیوستن فرنگیان و ایرانیان به این نهاد، جلوگیری از کارشکنی های دولت های رقیب و حمایت مالی در مواقع ضروری بود.
ولی افتاد مشکل ها
مدرسه آلیانس کارش را آغاز کرد، اما از همان ابتدا آماج کین توزی رقیبان و حاسدان بود. چندی نگذشته بود که همه جا شایعه شد آلیانس کانون تبلیغات انقلابی و مذهبی است. زمزمه ها به گوش شاه هم رسید. پس انگلیسی ها در آتش این تنور دمیدند و بر واژه انقلابی و معنای جمهوری خواهی که درخور فرانسوی ها بود، تاکید فراوان ورزیدند تا آنجا که شاه به هراس افتاد و علاج واقعه قبل از وقوع کرد؛ دستور صادر شد برپایی مدارس فرنگی تا اطلاع ثانوی ممنوع است. گردانندگان آلیانس می دانستند این دسیسه ها از جای دیگر نیز آب می خورد. شاگردان آلیانس زبده تر از مدارس دولتی آموخته می شدند و این موضوع ناکارآمدی مدارس دولتی را بیشتر ثابت می کرد.
با این احوال اهداف موسسان بلندمدت تر از آن بود که با این مانع تراشی های فراموش شود. بنابراین گردانندگان مدرسه و اعضای سفارت فرانسه دست به کار شدند، آن ها می دانستند قفل مدرسه آلیانس به دست شاه باز خواهدشد؛ از این رو تمام تلاش خود را کردند تا شاه بداند این مدارس فارغ از جنجال های سیاسی مذهبی تنها در پی ترویج زبان فرانسه است. بالاخره پیشنهادی به شاه داده شد که حل مسئله آلیانس را آسان کرد: تفویض ریاست عالی و افتخاری آلیانس به ناصرالدین شاه پیشنهادی نبود که او رد کند، پذیرفت و فرمان بازگشایی را صادر کرد که: «اکنون حسن نظر و مراحم ملوکانه ما بر آن قرار گرفت که در جهت تشویق و ترقی آلیانس، این کانون را زیر سایه ریاست عالی خودمان قرار دهیم…»
فراز و فرود آلیانس در جنبش مشروطه
گرچه کشته شدن ناصرالدین شاه مدرسه آلیانس را بار دیگر در موضع ضعف قرار داد، با روی کار آمدن مظفرالدین شاه، آلیانس دوباره تجدید قوا کرد و همرنگ با فضای حاکم، در گفتار خود بیشتر بر آزادی خواهی تاکید ورزید. امتیازاتی از جمله معادل سازی دیپلم آلیانس و مدارس فرانسوی زبان دیگر با دیپلم دبیرستان های فرانسه به منظور تسهیل نام نویسی دانشجویان اعزامی در دانشگاه های فرانسه نیز در نظر گرفته شد.
مدرسه آلیانس که در بدو امر پنج شاگرد بیشتر نداشت در سال تحصیلی ۱۳۱۹ ق حدود ۸۰ شاگرد در آن تحصیل می کردند. در کنار آن کتابخانه آلیانس با مساعدت سفارت فرانسه و اهدای مجموعه ای ۸۰۰ جلدی دایر شد و کتاب های مهمی در اختیار شاگردان مدرسه قرار گرفت.
مدرسه آلیانس که در بدو امر پنج شاگرد بیشتر نداشت در سال تحصیلی ۱۳۱۹ ق حدود ۸۰ شاگرد در آن تحصیل می کردند. در کنار آن کتابخانه آلیانس با مساعدت سفارت فرانسه و اهدای مجموعه ای ۸۰۰ جلدی دایر شد و کتاب های مهمی در اختیار شاگردان مدرسه قرار گرفت.
همان طور که آلیانس به لحاظ فیزیکی و آموزشی در حال گسترش بود، نیازهای مالی بیشتری نیز پیدا می کرد، اما از سوی مرکز کمک های مالی دریغ می شد. در مقابل مدرسه دارالفنون در حال احیای خود بود و با اهتمام ویژه به استخدام معلم های جدید، شاگردان بیشتری را برای تحصیل فرا می خواند. کشور در بحران جنبش مشروطه قرار گرفته و غلیان احساسات وطن پرستانه، برخی را از غرب روی گردان کرده بود. تعدادی از کارکنان خارجی مدرسه نیز از ترس آشوب انقلاب بار خود را بسته، به کشورشان بازگشتند.
دست اندر کاران مدرسه در میا نه بحران چاره ای نداشتند جز تکرار مواضع پیشین و تاکید بر این نکته که آلیانس دامن خود را به سیاست آلوده نخواهدکرد و جز کار فرهنگی و ترویج زبان فرانسه در میان ایرانیان هدفی دیگر ندارد. در تب مشروطه خواهی، مشروطه طلبان حامی انتقال دانش نوین به ایران بودند و در نتیجه از مدارس نوین حمایت می کردند. با وجود این منتقدانی هم بودند که مشخصا مدرسه آلیانس را در مقاصد فرهنگی خود صادق نمی دیدند؛ به ویژه آن که تجارب جهانی فرانسویان در بهره کشی و استثمار ملل دیگر، مانع قبول صدق گفتارشان در حمایت از آزادی بود.
القصه از آن جا که در میان مشروطه خواهان، تحصیلکردگان این مدرسه هم وجود داشتند، برای سر پا نگه داشتن آن از هیچ کوشش فروگذار نکردند و چه بسا بسیاری از متونی که در جنبش مشروطه نشر داده می شد حاصل کار شاگردان مدرسه آلیانس بود. می توان ادعا کرد در آن سال انقلاب، زبان فرانسه رقیبی میان زبان های بیگانه نداشت، ۱۰ هزار نفر فرانسه را روان صحبت می کردند و در همه شهرهای بزرگ مدارس فرانسوی زبان دایر شده بود.
زمانی که محمدعلی شاه در مقابل جنبش مشروطه قد علم کرد، آلیانس هم از امواج این واپس گرایی بی نصیب نماند. در نخستین گام کمک هزینه دربار که از ابتدا جاری بود قطع شد. شاه که در دوران ولیعهدی تحت تعلیم آموزگاری روس بود، دل در گروه همسایه شمالی بیشتر داشت و این فرصت مناسبی برای روس ها ایجاد کرد تا کارشکنی های دیرین خود را از سر گیرند.
پایان یکه تازی مدرسه فرانسوی
در کنار سرخوردگی های حاصل از شکست مشروطه، رقیبان تازه نیز به میدان آمدند و آلمان ها که طرفدارانی در میان دولتمردان ایرانی داشتند، نهادهای فرهنگی خود را یکی پس از دیگری بنیان نهادند. وقتی دولت ایران قطعه زمین بزرگی در اختیار آلمانی ها قرارداد تا مدرسه پطروس را راه اندازی کنند و کمک مالی را هم به آن افزود، بر فرانسویان معلوم شد در بر پاشنه جدید چرخیده؛ بنابراین دلسرد شدند و بسیاری از اعضای آن ها به دیار خود بازگشتند.
گرچه رقیبان جدید به میان آمدند، به دلیل سلطه زبان و فرهنگ فرانسوی، آلیانس هنوز حرفی برای گفتن داشت. یک نکته را درباره آلیانس نباید از نظر دور داشت و آن تاسیس شاخه های این مدرسه در شهرستان ها بود که گاه برخی شعب آن همچون تبریز گوی سبقت را از تهران، در زمان رکود، ربود.
اما ضربه اساسی به مدرسه آلیانس به دست خود فرانسوی ها زده شد. در کشاکش جنگ جهانی اول وقتی ایران عرصه رقابت روس و انگلیس بود، فرانسوی ها تاب مقاومت نداشتند و به یکباره پز آزادی منشی خود را وانهادند و مدعی شدند.
در زمان رضاشاه آلیانس دیگر فروغی نداشت؛ گرچه هنوز پابرجا بود، منویات ملی گرایانه رضاشاه گردانندگان را وادار کرد پس از سال ها تاریخ و زبان فارسی را در درس های خود بگنجانند؛ کاری که پیش از آن از انجامش سر باز می زدند. وضعیت مالی آلیانس سخت اسفناک بود و برای کمک مالی دست بخشنده ای دیگر نه در داخل و نه در خارج وجود نداشت. با همه این احوال نمی توان منکر شد از سده ۱۹ تا نخستین جنگ جهانی، زبان و ادبیات فرانسه محور آموزش های مدارس خارجی در ایران بود و فرانسویان پیشاهنگ این جریان بودند.