این روزها اگر در خیابان انقلاب تهران قدم بزنید، در مغازهها یا دستفروشیها، پوسترهای رنگارنگی را با موضوعات هخامنشی خواهید دید. در این میان تصاویری هم از استوانه و آرامگاه کوروش میبینید و احتمالا پوستر «وصیتنامۀ کوروش» که باستانشناسان و پژوهندگان تاریخ ایران حتی از وجود آن بیخبرند. به جرأت میتوان گفت درباره هیچکدام از شخصیتهای تاریخ باستان به اندازه کوروش افسانهپردازی نشده است، چرا؟ مگر کوروش که بود؟
«کامیار عبدی» باستانشناس، در شماره ۳۷ ماهنامه ایرانشناسی «سرزمین من» درباره اسناد موجود برای شناخت از کوروش نوشت: «عبرانیان از او به عنوان منجی خود یاد کردهاند و یونانیان، دشمنان قسمخوردۀ شاهنشاهیای که کوروش برپا کرده بود، او را به عنوان فرمانروایی آرمانی ارج نهادهاند. در سدههای آتی هم غربیان، از نویسندگان یونانی و رومی گرفته تا «مونتسکیو»، «جان لاک» و «تامس جفرسن» – از بنیانگذاران کشور آمریکا و نویسندۀ قانون اساسی و حقوق مدنی آن کشور – بر اساس متون یونانی و عبرانی، کماکان دربارۀ کوروش نوشتهاند و او را ارج نهادهاند. اما ریشه افسانهسازی ایرانیان معاصر برای کوروش را باید در اوایل دوران پهلوی اول یافت؛ زمانی که کسانی چون «محمدعلی فروغی»، «علیاصغر حکمت» و مخصوصاً «حسن پیرنیا» (مشیرالدوله) با دسترسی به نوشتههای قدیم و جدید غربی پی بردند که کوروش نامی در تاریخ ایران وجود دارد که غربیان در مدحش بسیار قلم زدهاند. سالها باستانگرایی دوره رضاخان در زمان پهلوی دوم شکل دیگری یافت. محمدرضا پهلوی که پس از وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مشروعیت مذهبی سلطنت خود را از دست داده بود، به ایران باستان نظر افکند تا بلکه به کمک آن مشروعیت بیابد و در این بین شجرهنامهای مضحک هم که نسبش را به کوروش متصل میکرد برای او ساخته شد. این گونه بود که ۲۵۰۰ سال تاریخ قبل از کوروش نادیده گرفته شد تا تاریخ ایرانزمین با کوروش آغاز شود.