جلال آل احمد و زندگی او
جلال آل احمد در سال ۱۳۰۲ در تهران و در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. جلال بعد از گذراندن دوره دبستان، به اصرار پدر به یادگیری زبان و ادبیات عربی در مدرسه مروی پرداخت؛ اما در کنار آن به طور پنهانی به مدرسه دارالفنون نیز میرفت. وی مدتی نیز برای کسب علوم دینی به نجف رفت که باز هم به تأکید پدر و بر خلاف میل باطنی جلال بود. از این رو تحصیل در نجف چندان طول نکشید و جلال سرخورده، به ایران بازگشت و وارد دانشسرای عالی تهران شد. در همان سالها بود که او با مفاهیم مارکسیستی و حزب توده آشنا شد و به عضویت این حزب درآمد؛ اما چند سال از عضویت او در حزب توده نگذشته بود که به دلیل اختلاف با برخی از اعضا از آن جدا شد. جلال علت جدایی خود از حزب توده را اینگونه شرح میدهد: «…اگر حزب توده شکست خورد و جبهه ملی نیز، به این دلیل اصلی است که تمام این حضرات با افکار وارداتی به میدان سیاست رفتند. دم از کمونیسم و سوسیالیسم زدن (و تازه در خفا و نه بهصراحت) و هیچ کوشش به کار نبردن برای تطبیق آن ایسمها بر شرایط محل با اساس معتقدات سنتی خلق در افتادن و در مجموع، اوضاع سیاسی روحانیت را به هیچ گرفتن…».۱
بعد از آن جلال به همراه چندتن از دیگر اعضای حزب توده چون خلیل ملکی که او هم از آن حزب جدا شده بودند، «حزب زحمتکشان ملت ایران ــ نیروی سوم ــ را بنیان نهادند و هفتهنامه نیروی سوم به روزنامه سیاسی و خبری حزب تبدیل شد و مجله ماهانه علم و زندگی نشریه تئوریک حزب گردید که سر دبیر دوره اول آن آل احمد بود».۲ اما عضویت در حزب زحمتکشان هم چندان طول نکشید و جلال از این حزب نیز جدا شد. بعد از آن جلال تا حدودی از دنیای سیاست دور شد و به ترجمه و نگارش چندین کتاب از جمله کتاب قمارباز داستایوفسکی، بیگانه آلبر کامو و مجموعه داستانهای کوتاه خود به نام “سه تار” “خسی در میقات” “سفرنامههای اوزان” و… پرداخت. جلال در اواخر دهه ۳۰ کار نگارش یکی از آثار مهم خود یعنی “غربزدگی” را نیز آغاز نمود و در سال ۱۳۴۰ آن را به اتمام رساند. این کتاب به شدت تحت تأثیر زمانه جلال و سیاستهای غزبزده پهلوی بود.
کتاب غربزدگی و تأثیرپذیری از سیاستهای پهلوی
غربزدگی تاریخی به درازای آشنایی ایرانیان با غرب و مظاهر آن دارد. به همان دوران آشنایی ایرانیان و روشنفکران غربزدهای چون تقیزاده که شعار از فرق سر تا نوک پا غربی شدن را سر دادند. با این حال اگر غربزدگی روشنفکران آن دوره تحت تأثیر مقتضیات زمانه و متأثر از سفر ایرانیان به غرب بود؛ در دورههای بعدی شاهد به کارگیری سیاستهای غربی از سوی خود حکومت هستیم. چنانچه پهلوی اول و شخص رضاشاه، شبه مدرنیزاسیون اجباری را شرط نوسازی و ترقی کشور معرفی نمود و در راستای اجرای این سیاست، به مقابله با بخشهای سنتی جامعه پرداخت و فرزند او، محمدرضاشاه نیز اهداف خود را با ملل دموکراسی غرب یکسان و این تساوی آرمانها را مایه افتخار خود و ملل مغرب زمین دانست.۳
در اسناد ساواک پیرامون کتاب آمده است «اخیرا جلال آل احمد کتابی به نام «غرب زدگی» نوشته و انتشار داده که طی آن مقامات عالیه و مسئول کشور را آلت دست دول غربی و کمپانیهای نفتی قلمداد و حتی در یک مورد صریح به مقام شامخ سلطنت نیز اهانت و معظم له را به دروغگوئی متهم کرده است».
در چنین شرایطی بود که جلال با نگارش کتاب غربزدگی خود ندای اعتراض به این وضعیت را سر داد. کتاب در مهرماه سال ۴۱ منتشر شد و هنوز یک ماه از انتشار آن نگذشته بود که ساواک با واکنش تند خود مانع از انتشار کامل آن در سال ۴۲ گردید. چنانچه در اسناد ساواک پیرامون کتاب آمده است «اخیرا جلال آل احمد کتابی به نام «غرب زدگی» نوشته و انتشار داده که طی آن مقامات عالیه و مسئول کشور را آلت دست دول غربی و کمپانیهای نفتی قلمداد و حتی در یک مورد صریح به مقام شامخ سلطنت نیز اهانت و معظم له را به دروغگوئی متهم کرده است».۴ همانطور که در اسناد ساواک هم اشاره شده است، کتاب غربزدگی حاوی نکاتی پیرامون سیاستهای دولت در خصوص مدرنیزاسیون به سبک غربی است که طی چند بخش به مسائل گوناگون اشاره کرده است.
اعتراض به سیاست وابستگی اقتصادی
اولین موضوع مهمهی که جلال آل احمد در بدو کتاب خود به آن پرداخته است سیاست وابستگی اقتصادی شرق به غرب است که از نظر جلال، با استعمار کشورهای آسیایی و آفریقایی توسط کشورهای غربی آغاز میشود. وی معتقد است این شکل از غربزدگی با تأمین ماشینآلات صنعتی غرب به مواد خام کشورهایی آغاز میشود که تولیدکننده موادی همچون نفت هستند و عمدتاً در فقر بهسر میبرند. به اعتقاد جلال، این مواد در نهایت به صورت کالا درآمده و به کشورهای تولیدکننده مواد خام با قیمت چندبرابری عرضه میشود.۵ جلال، با اظهار این مطلب، انتقاد ضمنی خود را متوجه سیاستهای اقتصادی پهلوی نیز میکند. بر این اساس سیاست اقتصادی پهلوی دوم نیز کاملاً متکی به درآمدهای نفتی بود که شکل نهایی درآمدهای حاصله به صورت کالاهای مصرفی از کشورهای غربی وارد کشور میشد. درواقع این درآمدها، «فرق چندانی با فرایندهای داخلی تولید نداشت و از این رو بیشباهت به «اجاره خارجی» نبود».۶ جلال با توجه به این شرایط میگوید، غربزدگی مشخصه دورانی از تاریخ ماست که که به جبر بازار و اقتصاد و رفت و آمد نفت، ناچار از خریدن و مصرف کردن ماشینیم.۷ جلال آلاحمد معتقد است این شکل از وابستگی و غربزدگی که تقلید در زمینههایی چون شهرنشینی و…، را به دنبال داشت، باعث بروز تغییراتی در ظاهر شد؛ اما در باطن تغییری ایجاد نکرد و همین موضوع باعث به وجود آمدن تضادهایی شد. یکی از این تضادها بخش فرهنگی است که بر اساس آن ظاهر و سبک پوشش غربی اهمیت مییابد.
غربزدگی، اهمیت یافتن پوشش غربی
اولین تضادی که جلال به آن اشاره میکند تضاد در مسائل فرهنگی است که به تعبیر جلال، افراد به شکم خود و ظاهر خود میپردازند؛ اما از باطن غافل میمانند. او در این مورد به نمونه تعداد آرایشگاههای مردانه و زنانه و مقایسه آن میپردازد و عنوان میکند «ایران از لحاظ مؤسسات آرایشگری و سلمانی شانزدهمین کشور دنیا است… در تهران ۲۲۰۰ سلمانی مردانه و زنانه با پروانه و ۲۵۰۰ سلمانی بدون پروانه دایر است… با مقایسه با لندن که ۴۲۰۰ سلمانی زنانه و مردانه دارد و در مسکو که ۳۹۰۰ آرایشگر کار میکند، میتوان فهمید که تا چه اندازه در چند سال اخیر، مردم تهران به حفظ ظاهر خود اهمیت می دهند».۸
به گفته جلال آلاحمد، سینما در کشورهای غربزده نه به عنوان یک مکان فرهنگی جهت انتقال ارزشها و یا به تصویر کشیدن واقعیات جامعه که به مانند مواد مخدر به مثابه پناهگاه فراریان از نگرانی، از خانه و خانواده، فراریان از مدرسه و محرومیتهای جنسی و دیگر محرومیتها میشود.۹ علاوه بر اینها، آل احمد به یکی دیگر از تضادهای مهم غربزدگی اشاره میکند که در رژیم پهلوی به شدت بر آن تأکید شد و به افراط رسید. این تضاد برداشتن حجاب از سر زنان و اجازه حضور به آنان در اجتماع به منظور خودنمایی کردن است. جلال در این رابطه گفته است «از واجبات غربزدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است».۱۰ او با انتقاد از تعبیر آزادی به برداشتن حجاب اشاره کرده و میگوید ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک، حجاب را از سرشان برداریم و در مدارس را به رویشان باز کنیم و بعد؟ از نظر جلال آل احمد، این حق در حالی به زنان داده شد که آنها از برخی از حقوق اولیه و مهمتر محروم بودند و در این شرایط آنها اجازه تظاهر در اجتماع را پیدا کردند. آن هم به قصد خودنمایی. او با انتقاد از این موضوع معتقد است اعمال این سیاست باعث شده تا زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری، خودنمایی و بیبندوباری واداریم تا سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد.۱۱
سخن نهایی
جلال آلاحمد در کتاب غربزدگی تلاش دارد تا با سبک نوشتاری خود که گاه تا مرز نصیحت و آموختن پیش میرود مخاطبان خود را متوجه تقلید کورکورانه از غرب و ندیدن واقعیات آن جلب نماید. این تقلید که به باور جلال با سیاستهای مدرنیزاسیون پهلوی همراه بوده است، تنها به ورود برخی از ارزشهای متناقض با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی منجر شده است که ضمن به بار آوردن ابتذال، وابستگی و عقبماندگی؛ از باطن و برخی از واقعیات آن یعنی دموکراسی، حزب و… غافل بوده است. به اعتقاد جلال، این موضوع ناشی از بزرگنمایی غرب توسط رژیم پهلوی است که با نادیده گرفتن خودباوری و تکیه نکردن بر مردم و نیروهای داخلی، تنها موجبات وابستگی بیشتر به غرب را به همراه داشت.