کالسکه سلطنتی به تاخت از سمت زاویه مقدسه به سوی باب همایون میرفت و شاه انگار نه انگار که ساعتی پیش در امامزاده حمزه جان داده و زخمی بزرگ روی قلبش دارد، پشت پنجره نشسته بود روبهروی میرزا علیاصغرخان صدراعظم که وانمود میکرد دارد با او حرف میزند.
اما چشمان مرده شاه از پشت عینک الماس به طاق نصرتهایی خیره مانده بود که برای جشن قران برپا شده بود؛ جشنی که با دو گلوله رولور میرزا رضای کرمانی به سوگ نشست.
حقیقت ماجرا این است که اگر آن روز جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی ناصرالدینشاه از رفتن به زاویه مقدسه عبدالعظیم منصرف میشد، یا آن دو تیری که از ششلول روسی میرزا رضای کرمانی شلیک شد به خطا میرفت و مثلا به پای شاه میخورد، حتما جشن پنجاهمین سالگرد تاجگذاری ناصرالدینشاه برگزار میشد و حالا مورخان به جای نوشتن از ماجرای شاهکشی میرزا رضای شاهشکار حتما جایی را برای جشنی باشکوه باز میکردند که قرار بود برگزار شود.
جشنی که کمتر کسی از دهها هزار تومان خرجی که از کیسه دولت رفت سراغ گرفته است و کمتر کسی کنجکاوی کرده که قرار بود چه برنامههایی در این جشنها برگزار شود. میدانیم که بنا به تصمیم دربخانه و وزارت تشریفات که هدایتش را ظهیرالدوله داماد شاه بر عهده داشت قرار بود جشنها از ۱۸ اردیبهشت ۱۲۷۵ به مدت هفت شبانهروز برگزار شود.
برنامهریزیهای کاملی انجام شده بود و مهمانان ویژهای هم از داخل ایران و خارج دعوت شده و همه آماده بودند تا این جشنها به بهترین شکل ممکن برگزار شود. اما ترور موفق شاه همه برنامهریزیها را برهم زد. برنامهریزیهایی که رد پایشان را حالا بعد از ۱۲۲ سال در روزنامههای فرنگی و خاطرات ظهیرالدوله میتوان دید.
صاحبقرانی که قران را ندید
تا ماجرای ترور ناصرالدینشاه قاجار و جشن پنجاهمین سالگرد سلطنتش به میان میآید بلافاصله ذهن همه به سمت جشن قران میرود. اما این قران چه بود و چرا مهمترین لقب ناصرالدینشاه قاجار سلطان صاحبقران است؟ به باور عمومی صاحبقران به سلطانی میگفتند که پنجاه سالگی سلطنت که معادل نیم قرن باشد را پشت سر گذاشته باشد. اتفاقی که تا پیش از ناصرالدین شاه حداقل از بعد صفویه رخ نداده بود و کمتر شاهی توانسته بود به این رکورد دست پیدا کند. اما ناصرالدینشاه برای اینکه صاحبقران شود چند روزی کم داشت تا به این لقب برسد.
اما پیش از او شاهعباس صفوی و نادر و سلطان حسین بایقرا در تاریخ به صاحبقران معروف بودند. خود ناصرالدینشاه هم روی سکهها ملقب به صاحبقران بود و حتی کاخی باشکوه را به این نام در شمال تهران نامگذاری کرده بود. این اتفاق چطور رخ داده بود؟
تا ۱۳۰۰ شمسی هر قرن معادل ۹۰ سال بود و به همین دلیل برای احتساب نصف قرن یک دوره سی ساله را به اسم قران نامگذاری میکردند. ناصرالدینشاه در سال ۱۲۹۳ قمری برابر با ۱۲۵۵ شمسی که سیامین سالگرد سلطنت خود را پشت سر میگذاشت سکهای ضرب کرد و صاحبقران را به عنوان لقب انتخاب کرد؛ لقبی که پشت الماس کوه نور هم حک شده بود تا او به پیش کلاهش بیاویزد. پس او در حقیقت در حال آمادهسازی جشن پنجاه سالگی سلطنتش بود.
سه ماه برنامهریزی برای یک جشن
در بیشتر کتابهای تاریخی آمده است که در ابتدای سلطنت ناصرالدینشاه پیشگویی معروف به او گفته بود که تو از پنجاه سال یک روز کمتر سلطنت میکنی. اگر بتوانی از ساعت نحس قران رد شوی میتوانی پنجاه سال دیگر هم سلطنت کنی.
ناصرالدینشاه بعد از ۴۰ روز از مرگ پدرش محمدشاه در ۲۳ ذیقعده ۱۲۶۴ تاج سلطنت را از مهد علیا مادرش در تهران تحویل گرفت و به عنوان شاه ایران تاجگذاری کرد؛ بنابراین روز ۲۳ ذیقعده ۱۳۱۳ برابر با ۱۷ اردیبهشت ۱۲۷۵ اولین روز پنجاهمین سال سلطنتش میشد.
به همین دلیل آنطور که عبدالله مستوفی در «شرح زندگانی من» نوشته برنامهریزی برای برگزاری جشن قران از ابتدای زمستان به صورت جدی وارد دستور کار دولت و دربخانه شده و جزئیاتش رفته رفته منتشر شد. مستوفی نوشته است: «هر قدر به ماه ذیعقده نزدیکتر میشدند جزئیات آن بیشتر در افواه منتشر میگشت. میگفتند از تمام دول اروپا نماینده مخصوص برای این جشنها خواهد آمد و هدیههای روسای دول خود را تقدیم خواهند داشت.
از روز شنبه ۱۸ ذیقعده این جشنها شروع و به روز جمعه ۲۴ ختم خواهد شد. ادارات دولتی مشغول تدارک مقدماتی آذینبندی سردرهای عمارت خود بودند و مقرر شده بود تمام دکانهای بازار و خیابانها با چلچراغ و جار و لاله و لامپ و آیینه و گل و سبزه تزیین شود. مردم تهران وعده تماشای کلانی به خود میدادند.»
روزنامه تایمز نیز در گزارشی که در فروردین همین سال منتشر شد نوشت: «تمام شهرهای ایران و به ویژه تهران خود را آماده میکنند تا در تاریخ ۶ ماه می، پنجاهمین سالگرد تاجگذاری شاه را با مراسمی هر چه باشکوهتر جشن بگیرند. امپراتور روسیه نیز به این مناسبت قبضه آتشبار توپ صحرایی کروپ و مقداری مهمات به شاه اهداء کرده است. قرار است که این هدایا به هنگام مناسب برای جشنها وارد تهران شوند.»
این گزارش که کمتر از ۱۰ روز مانده به آغاز جشنها منتشر شده بود نشان میدهد که ایرانیها تدارک گستردهای را برای برگزاری جشن گرفته بودند. اما هیچ کدام از اینها دقیقا نمیگویند که چه برنامهای قرار است برای این جشن اجرا شود. گزارشهای بعدی این روزنامهها و مجلات اخباری از ترور شاه و معرفی قاتل او و شرحی از شهری ماتمزده است با تزئیناتی که یکی یکی جایشان را با سیاهیها و کتیبهها عوض میکردند. اما تنها کسی که شرح این جشن را نوشته علیخان ظهیرالدوله داماد شاه و وزیر تشریفات است که به شرح ترور شاه و ماجراهای قبل و بعد از آن میپردازد.
مهمانان خارجی با هدایایی برای صاحبقران
علیخان ظهیرالدوله چهرهای شناخته شده است. جدا از دامادی شاه او مهمترین مرید و جانشین صفیعلیشاه و بنیانگذار انجمن اخوت بود. اما در اردیبهشت ۱۲۷۵ سمت اصلی او وزارت تشریفات خاصه بود. چند روز پیش از جشن یعنی شب ۴ اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی آنطور که نوشته برای تمدد اعصاب و رفع خستگی به باغ قصر قاجار رفتند تا به اصطلاح خوش بگذرانند. در بین مهمانی بود که ابوالقاسمخان پیشخدمت مخصوص تشریفات برایش پاکتی را میآورد که میگوید از طرف میرزا علیاصغرخان امینالسلطان است.
از آنجایی که ظهیرالدوله درگیر مهمانی بود تا فردا صبح این پاکت را باز نمیکند و فردا بعد از اینکه مهمانی تمام میشود آن را باز میکند و متوجه میشود صورت تشریفات جشن بزرگ پنجاه سالگی سلطنت ناصرالدینشاه است. جشنی که به گفته ظهیرالدوله همه بار و زحمتش تکلیف وزارت تشریفات بود و آنها از همان روز باید سرگرم مقدماتش شوند. اما این تشریفات چه بود؟
بر اساس آنچه ظهیرالدوله نوشته جشنها هفت شبانهروز در تهران برگزار میشود: «ابتدا از روز بیست و دویم شهر ذیالقعده ۱۳۱۳ الی غره شهر ذیالحجه الحرام ۱۳۱۳ پیجی ئیل هفت شب، هر شب در یکی از نقاط مفصله ذیل انشالله تعالی آتشبازی خواهد شد.»
بر اساس برنامهریزی «از شب بیست و دوم الی بیست و چهارم این سه شب در تمام شهر از بازارها و کاروانسراها و دکاکین چراغان خواهد شد: باب همایون، سردر شمسالعماره، تخت مرمر، سبزهمیدان، میدان توپخانه، پارک صدراعظم و امیریه.»
نکته جالب این بود که هر شب و روز کاروان سلطنتی و مهمانان در یک جای مشخص جشن میگرفتند و همزمان مردم هم باید دکانها را تعطیل و در جشن شرکت میکردند.
جشنها ۱۶ اردیبهشت ۱۲۷۵ برابر با بیست و دوم ذیقعده، یک روز مانده به سالگرد تاجگذاری با آیین آتشبازی در بابهمایون آغاز میشد. فردای آن روز سلام عام در تالار تخت مرمر با حضور اعضای کر دیپلماتیک که شامل نمایندگان کشورهای صاحب سفارتخانه در ایران بودند. همزمان با این دیدار و عرض تبریک و احتمالا اهدای پنجاه تیر شلیک توپ شلیک میشد.
مراسم روز دوم که همزمان با سالگرد تاجگذاری بود در عمارت بادگیر برنامهریزی شده بود: «در ساعت هشت بعدازظهر کر دیپلوماتیک در عمارت بادگیر به شام دعوت شده و سایر طبقات در تالارهای موزه الی نارنجستان برای مهمانی سواره دعوت خواهند شد. بعد از صرف شام ذات اقدس همایونی در تالار شمسالعماره کر دیپلماتیک را به حضور خواهند خواست و بعد از آنکه کر دیپلماتیک مرخص شدند در جلوی عمارت تخت مرمر چراغان و آتشبازی خواهد شد.»
در روز بیست و سوم در تالار تخت مرمر که ناصرالدینشاه در ۱۶ سالگی در آن تاج کیانی را بر سر گذاشته بود، قرار بود شاه با علمای عظام دیدار کند. البته این برنامه تنها به صرف شربت و شیرینی بود و شام همانطور که برنامهریزی شده بود به صورت سواره و میز برای مهمانان خارجی و خواص بود.
سومین روز که همزمان با ۱۹ اردیبهشت بود به مردم عادی و کسبه کوچه و بازار اختصاص داشت و در شمسالعماره و سبزهمیدان برگزار میشد. در این روز به نوشته ظهیرالدوله: «چهار طبقات مفصله ذیل از شش ساعت به غروب آفتاب مانده متدرجا با البسه رسمیه شرفیاب خاکپای جواهرآسای مبارک شده به عموم اشخاص که در این روز شرفیاب میشوند به هر یک از خواص چاکران یک قطعه مدال به یادگار این جشن مرحمت خواهد شد. صاحبمنصبان قشونی از نظام و …، ارباب قلم از کشوری و لشگری، شاگردان مدرسه دارالفنون، شاگردان مدرسه نظامی ناصری.»
این مراسم در شب قبل نیز رسما با آتشبازی در پای شمسالعماره آغاز میشد: «بعد از اتمام آتشبازی بندگان اعلیحضرت قوی شوکت ملوکانه، روحنا فداه برای بذل مرحمت و اعطای عامه اهالی از تجار و کسبه، تشریففرمای سبزهمیدان و بازار و کاروانسرای امیر شده به سلامتی و اقبال مراجعت میفرمایند. در این شب که در شهر چراغان است در سبزهمیدان موزیک نظامی و مطرب مترنم خواهد بود و آتشبازی خواهد شد.»
در پایان روز سوم شاه به امیریه و کاخ فرزند سومش کامران میرزا نایبالسلطنه و امیرکبیر، حاکم تهران میرفت تا ادامه مراسم و جشنها را در این کاخ برگزار کند. مهمانان روز چهارم هم کر دیپلماتیک و شاهزادگان و هیات وزرا و طبقاتی از مردم بودند که به صرف شام میز سواره و تماشای آتشبازی و چراغانی در امیریه دعوت میشدند. در این روز از صبح تا عصر اشخاصی که نتوانسته بودند به دیدار شاه بیایند از قبیل: تجار و اعیان و … میتوانستند به امیریه بیایند. عصر آن روز شاه به کاخ گلستان بازمیگشت تا سلام سردر عالیقاپو به رسم هر ساله برگزار شود.
برنامه روز پنجم بر اساس نوشته ظهیرالدوله در میدان توپخانه و میدان مشق برگزار میشد و شرح آن از شب تا روز بر این اساس بود: «در میدان توپخانه چراغانی و آتش بازی شده موزیکهای نظامی و مطربها مترنم خواهند بود.
روز پنجم شش ساعت به غروب مانده، در میدان مشق، تمام قشون از توپخانه و قورخانه و افواج و سواره حاضر شده به دستورالعمل حضرت نایبالسلطنه امیرکبیر و وزیر جنگ به ترتیبات نظامی مرتب خواهند گردید و بندگان اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی روحنا فداه به محل مزبور تشریففرما شده بیرقهای جدید را که به یادگار قرن همایونی تهیه و تدارک شده به دست مبارک به دستجات سواره و افواج پیاده مرحمت و اعطا خواهند فرمود. عصر روز مزبور دو ساعت به غروب مانده برای صرف عصرانه تشریففرمای پارک جناب مستطاب صدراعظم شده و ایشان را به اظهار اینگونه مرحمت قرین افتخار و مباهات خواهند فرمود.»
مراسم روز ششم بر اساس برنامهریزی کاملا در پارک اتابک برگزار میشد. بانی این روز شخص امینالسلطان بود و مهمانها را هم خودش دعوت کرده بود: «شب ششم بیست و هفتم از کر دیپلوماتیک و شاهزادگان عظام و وزرا و سایر طبقات نوکر در پارک جناب مستطاب اشرف صدراعظم برای صرف شام میز و سواره و تماشای چراغانی و آتشبازی دعوت خواهد شد. روز ششم از قرار عرض دستورالعمل جداگانه انشالله تعالی در دوشان تپه اسبدوانی شده بندگان اعلیحضرت اقدس ملوکانه روحنا فداه تشریففرمای اسبدوانی خواهند شد.»
البته در کنار این برنامهها که هر روز برگزار میشد: «همه روزه در تالار تخت مرمر جناب مستطاب اشرف صدراعظم و شاهزادگان عظام و وزرای فخام حاضر خواهند شد و پذیرایی از عموم طبقات نوکر و اعیان خواهند شد. همه روزه در دیوانخانه تخت مرمر، انواع موزیکهای نظامی و غیرنظامی مترنم خواهد بود.
از کلیه افواج قاهره ولایت و سرحدات، اعم از توپخانه و دستههای سوار، بدون استثنا یک سرتیپ یا یک سرهنگ و یک نفر یاور و یک نفر وکیل بیرق با بیرق به رکاب مبارک احضار میشود که در این جشن همایونی از هر سرحد و هر دسته قشون دور و نزدیک، سه چهار نفر حاضر رکاب مبارک شده باشند و بیرقها را به دست مبارک به هر دسته مرحمت فرموده باشند.»
همچنین شاه به مناسبت چنین مراسم باشکوهی که برگزار میشد قبول کرده بود که: «از امتعه و محصولات مملکت به طلاب و فقرا و مستحقین مرحمت و التفات خواهد شد. محبوسین رکاب و تمام محبسهای حکام ولایت حرج و تعدیل خواهند شد و کسانی که حبس آنها چندان اهمیت نداشته باشد مرخص خواهند شد.» ظهیرالدوله از زمان دریافت این برنامه شروع به دعوت مهمانان خارجی کرد که همانطور که اشاره شده به کر دیپلوماتیک معروف بودند. این مهمانها به شرح زیر بودند:
سفارت عثمانی: جناب شمسالدین بیک سفیرکبیر دولت علیه عثمانی
بهاءالدین بیک نایب اول سفارت عثمانی، امین بیک قائممقام نایب دوم سفارت عثمانی، شوقی بیک نایب سوم سفارت عثمانی، میرزا حسنخان شوکت
سفارت انگلیس: جناب سر مور تیمور دراند وزیرمختار و مامور فوقالعاده انگلیس مسیو سر مر الاد دراند از اجزای سفارت انگلیس، روم بولد منشی دوم سفارت انگلیس، مسیو دکتر اسکالی حکیم سفارت انگلیس، میرزا زینالعابدینخان منشی سفارت، میرزا یحییخان منشی سفارت انگلیس.
سفارت روس: جناب مسیو اشچک لوف شارژ دافر دولت بهیه روس، مسیو کروکرویچ عرب صاحب مترجم اول سفارت، مسیو بای توشکوف بسته سفارت روس، میرزا مهدیخان منشی اول، میرزا ابوالقاسمخان منشی دوم سفارت روس
سفارت فرانسه: جناب مسیو دوبالوا وزیر مختار دولت فخیمه فرانسه، مسیو کنت دارلو منشی اول سفارت فرانسه، مسیو فرته مترجم اول سفارت فرانسه، مسیو درتل مترجم سفارت فرانسه، میرزا ابراهیمخان منشی سفارت.
سفارت آلمان: جناب مسیو بارون کاروز وزیرمختار دولت بهیه آلمان، مسیو کنت کاست دل منشی اول سفارت آلمان، مسیو دکتر روزن مترجم اول سفارت آلمان.
سفارت اطریش: جناب مسیو دو بارون هامر اشتاین شارژ دافر دولت بهیه اطریش، مسیو ردلف زنل ویل قونسول سفارت اطریش، مسیو لوشوالیه وکلاژین فوفکسی مامور حافظ الصحه سفارت اطریش، مسیو ژوزف کاسلو اجزای سفارت اطریش، میرزا حسینخان منشی سفارت اطریش.
سفارت آمریکا: جناب مسیو ماکدنالد وزیر مختار دولت بهیه آمریکا، مسیو طیلو قونسول سفارت آمریکا، مسیو دکتر ریشارد حکیم سفارت آمریکا، میرزا بهاءالدین منشی سفارت آمریکا.
سفارت بلژیک: جناب مسیو هنیس شارژ دافر دولت فخیمه بلژیک، میرزا اسمعیلخان منشی سفارت بلژیک
سفارت هلند: جناب مسیو بکارت شارژ دافر دولت بهیه هلند.
این مهمانها تا زمانی که شاه قصد زیارت کرد دعوت شده بودند. ظهیرالدوله آنطور که نوشته مشغول آمادهسازی بقیه مراسم و نظارت بر طاق بستن خیابانها و تزئینات بود که دستور از شاه به امینالسلطان میرسد که او باید فردا در رکابش باشد تا به زاویه مقدسه بروند.
این دستور ۱۱ اردیبهشتماه ۱۲۷۵ میرسد. امینالسلطان خیلی هم راضی به این کار نبود؛ اما در نهایت مجبور به رفتن همراه شاه میشود. زیارتی که آخرین ساعت زندگی شاهی را رقم میزند که قصد داشت برای سلامتی و گذر از نحسی قرانش دعا کند.