مدتی بودکه رضا پهلوی به فکر ازدواج افتاده بود وکمبود زن در زندگیش آتش این هوس را بیشتر کرده بود. به ویژه که آن قدر آهی (دوست رضا) از زیباییهای عشق رمانتیک برایش سخن گفته بود که با تمام وجود به دنبال عشق زنی بود و از اطرافیان میخواست همسر مناسبی برای او پیدا کنند.
تا آن که در اواخر بهار سال ۱۹۸۵احمد اویسی دختری را که با خواهر همسرش دوست بود به وی معرفی کرد. چند وعده شام در آپارتمان خودش و بعد تیر مژگانی که بر دل نشست. دیدارها ادامه یافت. تابستان که فرا رسید و دختر از درس و مشق مدرسه آسوده شد با هم راهی فرانسه شدند و در منزل دکتر رام که خانه بزرگ و باشکوهی بر تپههای زیبای مشرف بر دریاچه واقع در شهرک اویان در مرز فرانسه و سوییس بود، به استراحت پرداختند. با وزش نخستین بادهای ملایم کهآمدن پائیز را نوید میداد دو دلداده به امریکا بازگشتند و چون سالی دیگر به اتمام دبیرستان یاسمین اعتماد امینی مانده بود، و یاسمین با خانوادهاش در شهر سانفرانسیسکو زندگی میکرد، رضا هم بر آن شد که همراه یار تا اتمام تحصیلاتش بدان شهر کوچ کند.
آپارتمانی برای او اجاره کردیم و با چند تن از خدمه و اویسی و مسعود معاون بدانجا رخت کشید. دیگران چون من و آهی هر یک مدتی به دیدارش میرفتیم. زمستان آن سال هم چند سفری با همسر آیندهاش به سواحل زیبای هاوایی رفتند و ایام را به خوشی گذرانید.
عواملی چند رضا را شیفته یاسمین کرده بود. اولاً رضا جوان بود و سخت نیازمند زن و عشق. چون برعکس تمام امکاناتش از نظر دوست دختر در مضیقه بود سخت آمادگی دلبستگی به هر زنی را داشت. ثانیاً اویسی که قصد داشت با انتخاب همسر رضا پایگاه قدرت خود را تحکیم بخشد و به روحیات رضا نیز از کودکی آشنا بود، به خوبی میدانست چگونه دختری را که در نظر گرفته بود آموزش دهد.
به ویژه که چون خانواده دختر سرشناس و ثروتمند، و یا به قول معروف از هزار فامیل، نبودند از او که ترتیب پیوندشان را با شاه جوان میداد بسیار حرفشنوی داشتند. البته این حمایت اویسی خود عامل بزرگی برای استحکام روابط رضا و یاسمین بود، زیرا اگر او کسی را نمیخواست رابطه را بر هم میزد. به همین سبب وقتی رضا به دنبال همسر بود من و دیگران از ترس کارشکنی اویسی زنی را به او معرفی نمیکردیم. زیرا میدانستیم کار به پایان نمیرسد به طور کلی این ضعف شخصیت رضا و دهنبینی او سبب شده بود که بر خلاف میل خودش زنانی چند را رها کند.
همانگونه که فرح مانع از ازدواج او با شاهپری شد. و با تمام عشق شدید رضا به دختر یول براینر، که از غم دوری او اشک میریخت، به تحریک اویسی از ازدواج با او منصرف شد و بالاخره از خود یاسمین باید گفت که با بیشتر دخترهایی که رضا آشنا شده بود تفاوت داشت. زیرا تقریباً عموم زنانی که در زندگی رضا وارد شدند در رابطه جنسی بیپروا بودند قلعهای که به آسانی تسخیر شود مرد ایرانی را بر سر شوق و عشق نمیآورد، گلی است چیده شده که به زودی عطر و بویش را از دست میدهد. اما یاسمین به گونهای دیگر مینمود. او در تمام مدت پا از جاده عفاف بیرون نمیگذاشت و عاشق خود را همچنان تشنه نگه میداشت. هر چند در جریان ازدواج نیز به کمک پزشکان و روانپزشکان نیاز افتاد تا روابط زن و شوهری آن دو شکل طبیعی خود را پیدا کند.
زیرا میدانستیم کار به پایان نمیرسد به طور کلی این ضعف شخصیت رضا و دهنبینی او سبب شده بود که بر خلاف میل خودش زنانی چند را رها کند
بهار ۸۶ فرا رسید. درس یاسمین تمام شد و زمان پیوند همسری فرا رسید. با آن که اویسی خود معرف یاسمین بود اما نمیخواست ازدواج به آن زودی سر بگیرد. زیرا میدانست وجود همسر، با توجه به ضعف رضا در مقابل زن، از قدرت او خواهد کاست. ولی رضا اصرار به ازدواج داشت. بالاخره قرار بر آن شد که دو دلداده به کنتیکت خانه رضا بیایند و در خانه داماد پیمان زناشویی را جشن بگیرند. با رفتن رضا آپارتمان سانفرانسیسکو هم باید تخلیه میشد. در آنجا بود که آنچه از خست و پولدوستی خانواده دختر در این ایام شنیده بودم به چشم خود مشاهده کردم.
عبداله خان اعتماد امینی، پدر دختر که مدعی است از خوانین زنجان است، به همراه مادر عروس آینده برای تخلیه آپارتمان آمده بودند. آنان حتی از شیشه نیمه خالی نوشابهها، یا تکه پنیر ماندهای که دیری بود در گوشه یخچال فراموش شده بود هم نمیگذشتند. شنیده بودم که پدر دختر که روزگاری از مخالفین سلطنت بوده تنها به امید ثروت رضا به این ازدواج تن در داده است، اما درستی این نظر را یکی دو سال بعد بهتردرک کردم. وقتی مرتب زن و شوهر از هم میپرسیدند چرا رضا فرم مالیاتی خود را در امریکا پر نمیکند. من هم مثل آنان اطلاع داشتم که پرکردن فرم مالیاتی مستلزم اعلام دارایی و منابع درآمد در سراسر جهان است. چون بر طبق قوانین امریکا همسر شریک اموال شوهر خود میشود و در صورت طلاق بخش قابل ملاحظهای از آن را خواهد گرفت. لذا تنها کافی بود که خانواده دختر از ثروت رضا و منابع آن مطلع شوند. ثروتی که حتی خود او هم دقیقاً نمیدانست کجاست، و پدرش در دست وکلای مختلفی گذاشته بود تا به تدریج تا دوران سیسالگی او بخش اعظم آن را به او بدهند.
ازدواج عاقد میخواست و عباس مهاجرانی به توصیه اردشیر زاهدی برای این منظور در نظر گرفته شد. وی از لندن به امریکا آمد و من به علت مذهبی بودنم میزبان او شدم. تا شب عقد فرا رسید، چانه زدن بر سرنرخ خواندن صیغه یکی از سرگرمیها شد. مهاجرانی میگفت با توجه به حساسیت جمهوری اسلامی و خطری که برای همکاری آشکار او با خاندان پهلوی و خواندن صیغه عقد مدعی تاج و تخت دارد انتظار دارد که یک خانه به عنوان حقالزحمه برای او خریده شود. ولی رضا در نظر داشت سر و ته قضیه را بایک ساعت سه هزار دلاری، یا چیز دیگری در این حدود، به هم آورد. با واسطگی من در رد و بدل پیامها رضا به دادن پنج هزار دلار رضایت داد. اما مهاجرانی بیش از آن میخواست. به هر طریق که میتوانست خواستهاش را به گوش رضا و خانوادهاش میرساند، تا بالاخره فرح دخالت کرد و به توصیه من از رضا خواست که ده هزار دلار به او بدهد. مهاجرانی هم الحق که آن شب سنگ تمام گذاشت. خطبه غرائی خواند و صیغه عقد را به انواع روایات تکرار کرد. سخنرانی زیبایی کرد، و خلاصه یک ساعتی مجلس را گرم داشت.
گفتنی است که آمدن رضا از کنتیکت و همسایگی مادرش به واشنگتن از نقشههای اویسی بود. زیرا اویسی میخواست رضا را هر چه بیشتر از مادرش دور کند و نزدیکی رضا با مادرش را خطری برای نفوذ قدرت خود میدید. به همین سبب هم آن قدر به گوش رضا خواند تا او را به آمدن به واشنگتن، که خانواده اویسی نیز در آن زندگی میکردند، قانع کرد.
پس از اتمام مراسم نوبت ماه عسل بود. عروس و داماد راهی جنوب فرانسه و سوییس، میعادگاه تعطیلات تابستانی هر ساله رضا شدند، تا در کنار مادر و خواهر و برادرها، که هر ساله به ویلای مجللی که فرح در سواحل زیبای جنوب فرانسه در حدود صد هزار دلار در ماه اجاره میکند میروند، بیشتر تابستان را به سرآورند. در بازگشت همانگونه که قرار بود به واشنگتن آمدند، تا خانه مجللی که ساختمان آن را در سال ۸۵ شروع کرده بودند و هنوز تزئینات داخلی آن تمام نشده بود آماده شود، خانهای که برای او اجاره کردیم. گفتنی است که آمدن رضا از کنتیکت و همسایگی مادرش به واشنگتن از نقشههای اویسی بود. زیرا اویسی میخواست رضا را هر چه بیشتر از مادرش دور کند و نزدیکی رضا با مادرش را خطری برای نفوذ قدرت خود میدید. به همین سبب هم آن قدر به گوش رضا خواند تا او را به آمدن به واشنگتن، که خانواده اویسی نیز در آن زندگی میکردند، قانع کرد. البته میتوانید حدس بزنید که با وجود داشتن حامی و مدافعی چون یاسمین در کنار رضا، اویسی آسانتر میتوانست نظرش را اعمال کند.
به هر حال، این عشق و عاشقی با روحیه رضا، که خود را در تعطیلات دایمی میدید، شور خاصی داشت. وی که بیشترین غصه و نگرانی سیاست را به دیگران واگذاشته، با ثروت فراوانی که از پدر به ارث برده بود در دنیای شیرین خود به سر میبرد و از زندگی نهایت لذت را میبرد و ایام خوشی را در گشت و گذار میگذرانید.