مونسالدوله در کنار روایت از زنان قجر که در اندرونی در سکوت و تنهایی زندگی میکردند، از زنانی برایمان میگوید که تمام زندگی آنها نشان از قدرت و تأثیرگذاریشان حتی در تاریخ ایران دارد.
چهل و پنج روز فرمانروایی ایران
یکی از این زنان قدرتمند که مدت چهل و پنج روز فرمانروای پر قدرت ایران بود، «ملک جهان خانم» مادر ناصرالدین شاه بود که به او «مهد علیا» میگفتند. نام مهد علیا برای ما چندان دور از ذهن نیست.
او دختر «امیر قاسم خان» و همسر محمد شاه قاجار پدر ناصرالدین شاه بود که از او یک پسر و یک دختر داشت. ناصرالدینشاه، مادر خود را بیشتر «نواب» یا «خانم» خطاب میکرد. این زن در شانزده سالگی با محمدشاه ازدواج کرده بود، در بیست و هفتسالگی ناصرالدین میرزا را به دنیا آورد و در چهلسالگی با مرگ محمد شاه بیوه شد.
هووی «ملک جهان خانم»، زن سوگلی محمد شاه
محمدشاه پنج تا شش زن صیغه و عقدی داشت. اما زن سوگلی او مهد علیا نبود بلکه مادر «عباس میرزا ملک آرا» بود. محمدشاه آنقدر مادر عباس میرزا را دوست داشت که اسم پدرش «شاهزاده عباس میرزا» را به آن پسر داد و لقب «نایب السلطنه» را هم که لقب پدرش بود، به «عباس میرزای ملک آرا» داد.
زندگی به دور از شوهر
البته مهد علیا که زن عقدی و از خاندان قاجار بود، خیلی از این بابت حسودی میکرد که چرا یک زن صیغه -مادر عباس میرزا ملک آرا- پیش محمدشاه آنقدر مقرب است و اهمیت دارد؟ اما چاره نبود، به قول مونسالدوله کار دل است، کار آب و گل نیست! فقط کاری که از دست مهدعلیا برمی آمد این بود که در عمارت جداگانهای زندگی کند، چون نمیتوانست با هوی خود که آن همه نزد محمدشاه عزیز و محترم بود در یک عمارت باشد.
«مادام عباس گلساز» همدم مهدعلیا
جالب است که مونس و همدم شبانهروزی مهدعلیا همان خانم فرانسوی بود که او را «مادام عباس گلساز» میگفتند که معروف به حاجی طوطی خانم بود که قبلاً در گزارش جداگانهای مفصل درباره این زن گفته شده است. مهدعلیا زن با ذوق و کمالی بود. خط خوبی داشت. گلدوزی و نقاشی هم میدانست. پیش حاجی طوطی خانم هم فرانسه میخواند. شعر هم میگفت. این شعرها از مهدعلیاست که درباره علم و ادب گفته است:
از مرد و زن آنکه هوشمند است
اندر همه حال سربلند است
بی دانش اگر زن است اگر مرد
باشد به مثل چو خار بیدرد
ناخوش احوالی محمد شاه
شوهر ندیمه دربار قجرها برایمان اینطور تعریف میکند: «خلاصه اینکه مهدعلیا نه تنها در آن روز بلکه اگر حالا بود خانم کامل عیاری محسوب میشد. حالا بر میگردیم به صد سال پیش که در موقع تابستان محمدشاه سخت ناخوش شد و از عمارت درباری تهران به قصر«محمدیه» تجریش رفت. قصر محمدیه تجریش را تازه به اسم محمدشاه ساخته بودند و حالا محله محمودیه تجریش همان قصر محمدیه است. اما مهدعلیا همان طور که رسم او بود، با دخترش ملکزاده – عزت الدوله- و حاجی طوطی خانم در کاخ نیاوران منزل کرده بود».
آغاباشی: کار تمام شد!
محمدشاه با حال ناخوشش با مادر عباس میرزا ملک آرا و عباس میرزا در قصر محمدیه بودند. مهد علیا چند نفر خواجه و غلام سوار معین کرده بود که سواره از نیاوران به تجریش میآمدند و ساعت به ساعت از حال محمدشاه برای او خبر میآوردند، تا اینکه در یکی از نیمههای شب تابستان، آغاباشی خواجه مخصوص مهدعلیا که برای سرکشی از نیاوران به تجریش رفته بود، با عجله به اتاق خواب مهدعلیا آمد و او را از خواب بیدار کرد و گفت: کار تمام شد!
تخت روان سیاه پوش، به سمت قصر شاه
مهدعلیا فهمید که شوهرش مرده است، فوری دستور داد همان نیمه شب تخت روان سلطنتی را که اتومبیل آن روزها بود سیاه پوش کنند. خودش با طوطی خانم در تخت روان نشست و با صد سوار زبده، مرکب از غلامها و پیشخدمتهای خودش، در همان ساعت به طرف تجریش حرکت کرد.
ضبط و مصادره اموال هوو و پسرش!
زمانی که مهدعلیا به قصر محمدیه رسید، هنوز تن محمدشاه گرم بود. مهدعلیا زودتر از هر کار دستور داد تمام جواهرات عباس میرزا ملک آرا و هوویش مادر عباس میرزا را ضبط کنند و مادر و پسر را در عمارت دیگری زیر نظر بگیرند. بعد دنبال چند مجتهد فرستاد که ترتیب دفن جنازه را بدهند. هنوز صبح نشده بود که به دستور مهدعلیا جنازه محمدشاه را با تشریفات رسمی با شکوهی از تجریش به باغ «لاله زار» بردند و آنجا به امانت گذاشتند. آن وقتها خیابان لاله زار باغ بزرگی بودکه میهمانهای رسمی خارجی را در آنجا پذیرایی میکردند.
احضار سران لشکری و کشوری به دستور مهدعلیا
بعد از آنکه جنازه محمدشاه را از تجریش به تهران بردند، مهدعلیا همه سران لشکری کشوری را در کاخ محمدیه احضار کرد. از پشت سراپرده زرنگاری به آنها گفت: «محمد شاه فوت کرد و ناصرالدین شاه پسر من ولیعهد است، الان در تبریز است و تا خبر به او برسد و به تهران بیاید، من به جای او هستم. شما باید پایتخت و مملکت را امن و امان نگاه دارید و نگذارید آشوب و غوغایی بشود. من همین امروز به تبریز قاصد میفرستم و سفارش میکنم ناصرالدین شاه زودتر حرکت کند.»
بروید فکر امنیت تهران باشید!
این سفارشات مهدعلیا زمانی بود که خبر آوردند تهران شلوغ شده است و یک گروه اوباش ریختهاند دور ارگ و میخواهند ارگ و عمارت سلطنتی را غارت کنند و مهدعلیا به سران لشکری و کشوری تذکر داد که بیش از این در اینجا نمانند و بروند و تهران را امن کنند اما آنها گفتند: «ماعرایضی داریم که باید انجام بدهید». مهدعلیا گفت: «بروید فکر امنیت تهران باشید. بعد که شهر امن شد. بیایید ببینیم عرض شما چیست؟».
بریدن گوش و بینی اوباشها و شورشیان!
آنها هم فوری به طرف تهران حرکت کردند و چند فوج سرباز درون تهران متفرق کردند و هر جا کسی سرکشی و غارتی میکرد به قول مونس الدوله او را گوش دماغ میکردند! یعنی گوش و بینیاش را میبریدند و کف دستش میگذاشتند. با این کار شهر در ظرف ده- دوازده ساعت امن و امان شد.
اعدام و ضبط اموال، جریمه سرپیچی از فرمان
از آن طرف، مهدعلیا شاهزاده «علی قلی میرزا اعتضادالسلطنه» پسر فتحعلیشاه را احضار کرده و او را وزیر خود کرد و نامهای به پسرش ناصرالدین شاه نوشت که هر چه زودتر به تهران بیاید. بعد به تمام حکام ولایات نامه نوشت که محمدشاه مرحوم شده و تا آمدن ناصرالدین شاه من همه کاره هستم. شما باید با کمال شدت آشوب طلبان را سرکوب کنید. شهرها و اطراف را امن نگه دارید تا ناصرالدین شاه به تهران برسد. هر کس از فرمان من سرپیچی کند اعدام میشود و اموالش ضبط میگردد.
خاکسپاری جنازه محمد شاه در قم
قاصدها با این فرامین روانه ولایات شدند و قاصد مخصوصی هم به تبریز رفت. مهدعلیا دو روز بعد همراه وزیرش اعتضادالسلطنه به تهران آمد و در ارگ سلطنتی نشست. جالب است بدانیم همه کاره مهدعلیا در این دوران همان زن فرانسوی حاجی طوطی خانم بود؛ یعنی همان مادام گلساز! پس از دو – سه روز مهدعلیا دستور داد جنازه محمد شاه را با احترام بسیار از باغ لاله زار به قم بردند و در آنجا به خاک سپردند.
حق ندارید در کارها مداخله کنید!
اما پیش از حرکت جنازه، رجال و بزرگان به مهدعلیا گفتند: «ما شهر تهران را امن کردیم. حالا باید به عرض ما برسید. عرض ما این است که «حاج میرزا آقاسی» صدراعظم محمدشاه خیلی به مردم بدی کرده است. همه از او ناراضی هستند. خواهش داریم او را معزول کنید». مهدعلیا هم که دل خوشی از حاج میرزا آقاسی نداشت، فوری به خط خودش برای او اینطور نوشت: «بعد از فوت محمدشاه، دیگر شما صدراعظم نیستید و حق ندارید در کارها مداخله کنید!». بعد این دستخط توسط آغاباشی، خواجه مخصوص خود، برای حاج میرزا آقاسی فرستاد.
تحصن میرزا آقاسی و حضور روس و انگلیس
حاج میرزا آقاسی در باغ «عباس آباد» نزدیک «قصر قاجار» زندگی میکرد و همین که دستخط مهدعلیا را دید، شبانه از عباس آباد به حضرت عبدالعظیم(ع) رفت و در آنجا بست نشست. مهدعلیا هم دستور داد تمام داراییهای او را به اسم دولت ضبط کنند، چون هیچ فرزند و وارثی نداشت! از طرفی تا خبر عزل حاج میرزا آقاسی منتشر شد، به مهد علیا خبر دادند که سفرای روس و انگلیس میخواهند خدمت برسند!
مهد علیا به آنها وقت داد و خودش با طوطی خانم پشت پرده نشست و شاهزاده اعتضادالسلطنه هم آن طرف پرده ایستاد. سفرا بعد از تعارف و احوالپرسی گفتند: «شنیدهایم که شما حاج میرزا آقاسی صدراعظم را معزول کردهاید، چون صدراعظم را باید پادشاه عزل و نصب کند و حاج میرزا آقاسی را محمد شاه مرحوم تعیین کرده بهتر است صدراعظم باشد تا ناصرالدینشاه به تهران بیاید و تکلیف او را معلوم کند». تا آمدن پسرم من همه کاره هستم!
مهد علیا تا این حرف را شنید با اوقات تلخی گفت: «شوهرم محمدشاه مرده و پسرم ناصرالدین شاه در تبریز است. من با موافقت بزرگان مملکت تا آمدن پسرم همه کاره هستم. و چنین صلاح دیدم که حاج میرزا آقاسی را عزل کنم.
اما شما که سفیر دو دولت خارجی هستید ابدا حق ندارید در کارهای ما مداخله کنید». سفرای روس و انگلیس که فهمیده بودند همه بزرگان و رجال از حاج میرزا آقاسی بدشان میآید و طرفدار مهدعلیا هستند دیگر حرفی نزدند و مرخص شدند!
فرمانروایی با کمال قدرت
مهد علیا بعد از اینکه از بابت روس و انگلیس آسوده خاطر شد، با کمال قدرت به فرمانروایی پرداخت و مدت چهل و پنج روز فرمانروای مطلق ایران بود. بعد که ناصرالدین شاه به تهران آمد، ظاهراً از کار برکنار شد، اما در باطن با کمک طوطی خانم کارهای تأثیرگذار بسیاری انجام داد.
مهد علیا و دو چادر سیاه و رنگی به سر!
در توصیف رفتار سیاستگرانه و زیرکانه او میگویند: «در این زمان دو چادر به سر میکرد، یکی به رنگ سیاه به نشانه سوگواری در مرگ شوهر و دیگری به رنگ الوان به شادمانی از پادشاهی فرزند».
مهدعلیا در این زمان ۴۴ ساله و بسیار زن پختهای بود. او توانست با سیاست تمام این فاصله انتقال حکومت از شوهر به پسرش را – که بین ۴۰ تا ۱۰۰ روز نوشته اند- با قدرت بگذراند. او در این دوره همانطور که گفته شد از مشاوره مادام عباس گل ساز و از افراد دیگری کمک گرفته است.
مشهور است او در این زمان در دربار پشت پرده زنبوری مینشست و به گزارشهای مأموران گوش میداد و به رتق و فتق امور میپرداخت.
قتل امیر کبیر و نقش مهد علیا «ملک جهان خانم»!
مهد علیا در روزگار پادشاهی پسرش به نفوذ بالایی در کارهای کشور دست یافت. دختر مهد علیا، «ملکزاده» خانم ملقب به «عزتالدوله» با وجود ناخرسندی مهد علیا، در ۱۳ سالگی به همسری میرزا محمد تقیخان فراهانی (امیر کبیر) درآمد و کینه مهدعلیا نسبت به امیر کبیر بیشتر شد.
او در جناح مخالف امیرکبیر تمام کوشش خود را برای مبارزه با اصلاحات وی و براندازیاش صرف کرد.
سرانجام امیر کبیر با دخالت او در حمام فین کاشان به قتل رسید.
در واقع مهمترین اثری که این زن در تاریخ ایران داشته است در برکناری امیر کبیر و به قتل رساندن او بود که مونس الدوله هم به آن اشاره کرده است:
«اتفاقاً این زن جاه طلب با داماد خودش امیر کبیر شوهر عزتالدوله و صدراعظم مقتدر ایران مثل کارد و پنیر بود، چون امیر کبیر جلو کارهای مهدعلیا را میگرفت سرانجام آنطور که میگویند، باعث قتل امیر کبیر همین مهدعلیا و حاجی طوطی خانم شدند».