اختلاف ایران و بریتانیا برسر بحرین از ابتدای قرن ۱۴ شروع شد؛ زمانی که استعمار پیر تلاش میکرد تا در این جزیره با روش قدیمی «تفرقه بینداز و حکومت کن» سلطه خود را در خلیج فارس و منطقهای نفت خیز افزایش دهد.
انگلیسیها از سالهای ابتدایی قرن جدید تلاش میکردند با برهم زدن فضای سیاسی داخلی جزیره بحرین علیه ایران و ایرانیان و همچنین جایگاه سازی سیاسی برای خود؛ ادعای حاکمیت بر این جزیره را مطرح کنند.
مثلاً در شهریور ۱۳۰۷ ارتش انگلیس در آبهای خلیج فارس به بحرین نزدیک شده و ادعای مالکیت میکند که با واکنش ایران در بیستوهشتم شهریورماه ۱۳۰۷ مواجه میشود و وزارت خارجه ایران به تعرض انگلیس به حق حاکمیت ایران در بحرین اعتراض میکند.
تنشها بسیار بالا میگیرد و در نهایت هشتم دی ماه ۱۳۰۸ اختلاف ایران و بریتانیا بر سر بحرین به جامعه ملل کشیده میشود.
عبدالحسین تیمورتاش در دیدار با «سر رابرت کلایو»، وزیر مختار انگلستان گفته است: «دولت ایران از آنجا که همیشه بر این عقیده بود و هست که بحرین جزء لاینفک خاک ایران است، به ناچار قضیه را به جامعه ملل تسلیم کرد، وگرنه حکومت ایران مذاکره مستقیم را به ارجاع قضیه به جامعه ملل ترجیح میدهد.»
ماجرای تنشهای ایران و انگلیس البته تنها به دوران رضاشاه محدود نشد و تا زمان محمدرضا شاه ادامه پیدا کرد؛ اتفاقی که در نیمه دوم دهه ۴۰ کشمکشهای آن بسیار جدی شد و در نهایت بحرین استان چهاردهم از ایران جدا شد. البته در این بین باید گفت که محمدرضا شاه به فشارهای داخلی و خارجی تن داد.
او در ۱۴ دی ۱۳۴۷ در گفتگو با مجله بیلتز در پاسخ به سؤالی درباره جدا شدن بحرین از ایران میگوید: «ایران پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته است که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات به رغم تمایل مردم آن سامان به زور متوسل نشود.
من میخواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، هرگز به زور متوسل نخواهیم شد، زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ما است که برای گرفتن این سرزمین خود، به زور متوسل شویم. ثانیاً گرفتن و حفظ کردن سرزمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند چه فایدهای خواهد داشت.
پیش از هر چیز این عمل اشغال محسوب میشود و در هر اشغالی شما باید مراقب سلامت و امنیت نیروهای اشغالگر خود باشید و در تمام اوقات سربازان شما بایستی در خیابانها پاس بدهند و پیوسته در معرض خطر و گلوله و نارنجک و این قبیل مخاطرات باشند. سیاست و فلسفه ما این است که با اشغال و گرفتن سرزمینهای دیگر از طریق زور مخالف باشیم. این روشنترین چیزی است که من میتوانم در این زمینه به شما بگویم..»
این سخنان محمدرضا شاه به خوبی نشان میدهد که او از حاکمیت بحرین دست شسته بود و همین شد که سازمان ملل متحد به این دعوای قدیمی در سال ۱۳۴۹ ورود و با نظرخواهی از مردم بحرین درباره استقلال این جزیره قطعنامهای صادر کرد.
در مذاکرات محرمانه میان ایران و انگلیس بر سر مساله بحرین در ۱۳۴۶ در مونترو سوئیس، ایران پیشنهادهای مختلفی ارایه داده بود.
از جمله ارجاع مساله به شورای امنیت بر اساس بندهای ۳۴ و ۳۵ منشور ملل متحد یا رسیدگی قضیه از طریق کمیته ویژهای از دادگاه بینالمللی. در نهایت ۲ کشور موضوع را به «او تانت» دبیر کل سازمان ملل ارجاع دادند تا تصمیم گیر نهایی او باشد؛ کسی که رای به نظرسنجی عمومی از مردم بحرین داد.
نظرسنجی برای استقلال بحرین ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ آغاز شد و ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از طرف اوتانت مأمور انجام این کار شد. او پس از پایان مأموریت ۲ هفتهای خود گزارش برداشتهایش از صحبت با مردم و گروههای بحرینی را که به ادعای او علاقهمند به استقلال بودند به دبیرکل سازمان ملل ارائه داد.
باتوجه به این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۷۸ را در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹صادر و رای به جدایی بحرین از ایران داد.
بزرگترین مخالف سیاسی آن زمان استقلال بحرین اعضای حزب پانایرانیست بودند. فراکسیون پارلمانی این حزب که در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی دارای پنج نماینده بود با محوریت محسن پزشکپور رهبر این تشکل پس از طرح قصد دولت برای موافقت با جدایی بحرین، دولت امیرعباس هویدا را به استیضاح کشاند.
خبر استقلال بحرین البته شوک عمومی را در جامعه ایران به همراه داشت؛ جامعهای که خاک سرزمینی همیشه برایش مقدس است.