به لحاظ ادبی نیز در این دوره شاعران و نویسندگان به این نتیجه رسیدند که باید اسلوب قدما را در پیش گرفت و از همین رو به آن «سبک دوره بازگشت» می گویند. این برهه تاریخی دارای مسائل ناشناخته ای نیز هست که به علت سرانه کم مطالعه، اطلاعات مردم به سریال ها و فیلم هایی که در این زمان اتفاق می افتد، محدود شده است. از این رو به مناسبت پرونده این شماره و بازتر شدن ابعاد این دوره تاریخی، با یکی از استادهای برجسته تاریخ دانشگاه تهران، رسول جعفریان، گفتگویی درباره این موضوع انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.
– شاید مهم ترین مسئله ای که قاجار را از دولت صفوی و طبعا افشاریه و زندیه جدا می کند، ورود ایران به صحنه بین المللی و اساسا شکل گیری پدیده ای به نام روابط بین الملل در این دوره معاصر با حکومت قاجارهاست. پیش از قاجارها هم رفت و آمد میان کشورها بود؛ حتی بحث همکاری های سیاسی ایران و اروپا علیه عثمانی وجود داشت اما اصولا روابط بین الملل در این دوره شکل عمومی گرفت.
جایگاه ایران با توجه به امکاناتی که داشت، در مناسبات بین الملل، جایگاه قوی و پر قدرتی نبود. ایران یک دولت قدیمی، اصیل، ریشه دار، اما با امکانات مالی محدود، بدون سرمایه های جدی علمی و اقتصادی بود. ایران از نظر سرزمین اهمیت داشت؛ اما سرمایه کافی برای ظهور در عرصه جهانی نداشت. چرا صفویه سقوط کرد؟ چون مایه اقتصادی برای معاوضه با خارج حوزه سرزمینی خود، جهت وارد کردن طلا و نقره نداشت.
من نمی خواهم از دست دادن سرزمین های ایرانی را دست کم بگیرم، اما باید بگویم همین که ایران ماند و تحت سلطه مستقیم استعمار روسی یا اروپایی درنیامد، مهم است و این به رغم آن بود که قرن ها بود استعمارگران در خلیج فارس و شبه قاره هند حکومت می کردند اما در ایران فقط نفوذ داشتند، نه سلطه.
اگر بخواهید فهرست وار به نقاط ضعف و قوت و اتفاقات خوب و بد این دوره که کمتر برای مخاطبانی که تاریخ را به صورت غیرتخصصی دنبال می کنند، مغفول مانده و کمتر مورد بحث قرار گرفته است، اشاره کنید، از چه مسائلی نام می برید؟
– ضعف ها و قوت های ایران یک امر تاریخی و ریشه دار است. ایران بخشی از شرق است و اشکالات خاص خودش را دارد. ایران کشوری است که چندین بار از نظر نژادی مورد تهاجم قرار گرفته و یکدستی خود را از دست داده است. این را با ژاپن مقایسه کنید که چند هزار سال دست نخورده باقی مانده و فکرها یک دست و یکنواخت است. حتی چینی ها هم همین طورند. با آن وضعیت یکدست راحت تر می شود کار کرد.
ایران هم بین سران این طایفه تقسیم شده بود. این در حالی بود که دنیا به سمت مدرن شدن می رفت و قاجارها هنوز متعلق به اعصار قدیم بودند. این تناقض مشکل ایجاد می کرد؛ برای کل ایران مشکل ایجاد می کرد. با این حال قاجارها تا سر حد امکان ایران قدیم را نگاه داشتند.
ایران قدیم همین محدوده ای است که حالا هم هست. قاجارها بخش های زیادی را که صفویه با زحمت به دست آورده بودند یا در ادوار قدیمی تر، بعضا زیر سلطه ایران بود، از دست دادند. به نظرم مهم است که این دولت توانست میراث اصلی صفوی یعنی سرزمین اصلی ایران را حفظ کند، هر چند هیچ گاه به پای آن دولت نرسید. به نظر من قاجارها کپی کم رنگ عصر صفوی هستند. از نظر صوری بهترین دلیل همین معماری آنهاست. البته شواهد دیگری هم دارد.
در تاریخ ادبیات فارسی، دوره بین انقراض صفویه تا سلطنت فتحعلی شاه را دوره فترت و فقر شعر فارسی قلمداد می کنند. آیا این فترت را می توان به تاریخ این دوره به لحاظ سیاسی و اجتماعی تسری داد و این دوره را از نظر مملکت داری نیز ضعیف قلمداد کرد؟
– سرمایه ای که صفوی ها درست کرده بودند، افغان ها از بین بردند. بعد هم نادرشان و جانشینانش. دوران زندیه هم ما فقیر بودیم. مدارس تعطیل شد، موقوفاتی که پشتوانه مالی مدارس بود از بین رفت. بسیاری از شهرهای بزرگ مانند اصفهان و قزوین به ویرانه نزدیک شدند. وقتی ثروت نباشد، نباید از ادبیات و شعر هم سراغی گرفت. سرگرمی مردم بیشتر قصه و داستان و شاهنامه خوانی و تعزیه بود.
البته می شود گفت دوره میان صفویه تا قاجاری و حتی چند دهه اول قاجاری، دوران ضعف است، اما قاجارها پس از استقرار اولیه که معمولا هم در ایران با یک کشتار بزرگ و خشونت همراه است، به سرعت شروع به بازسازی کردند.
پدید آمدن شهر طهران در سطح یک پایتخت حاصل کار آنهاست و این تحفه بزرگی است. مساجد، مدارس و بسیاری از قصرها و بناها در این دوره پدید آمد. به نظرم قاجارها به رغم این که تفکر ایلی داشتند، اما در حد مقدورات فعالیت شان را شروع کردند. پیشرفت امری تدریجی است و قاجارها تا حدودی در این مسیر قرار گرفتند.
در این دوره شاهد دخالت زنان در امور مملکت داری و پادشاهی هستیم. این مسئله پیش تر سابقه داشته است یا این که به علت بی کفایتی پادشاهان زمان به خود اجازه دخالت می دادند؟
– در دنیای سنتی همیشه زنانی بوده اند که در حکومت مداخله داشتند. شاید زن گراترین دولت های ایران، دولت ایلخانی و مغولی است، اما در بقیه دولت ها هم کمابیش همین طور بوده است. در دوره صفوی، بیشتر مقصودم نیمه اول است، زن ها فعال بودند اما در دوره اخیر اساسا شاهان صفوی کمتر اهل زن گرفتن بودند و بیشتر با کنیزکان بودند و از آنها بچه دار می شدند. به زن ها اجازه ظاهر شدن نمی دادند.
از میراث ماندگار این دوره می توان به یک رفتار اجتماعی و سنت سیاسی و اداری اشاره کرد که همچنان به ما رسیده و رواج دارد؟
– مسلما بنیادهای اصلی شکل گیری دولت، هیئت دولت، وزارتخانه ها و بسیاری از امور که البته از غرب وارد شده بود در این دوره در ایران پایه گذاری شد. در واقع این بخشی از نظامات سیاسی بود که در ایران ادامه یافت. بخش سنتی نظام تا حدی که ادامه وضع قدیم صفوی یا متاثر از نظام عثمانی یا ازبکی بود، به تدریج محو شد. در انقلاب مشروطه، نظام سنتی ایران کلا دستخوش تغییر شد. همه چیز عوض شد.
پیش تر در دوره سامانیان، غزنویان و برخی دوره های دیگر شاهد بها دادن سلسله ها به هنرمندان هستیم. در این دوره نیز هنرمندی مانند کمال الملک دیده می شود و همین طور شاعرانی مثل صبا، قاآنی و سروش اصفهانی. اساسا رابطه شاهان این دوره با مقوله هنر، هنرمندان و نگاه به آن چگونه بوده است؟
– به نظرم رابطه قاجارها با هنر، رابطه خوب، قوی و پر مایه ای بوده است. کافی است سری به کاخ گلستان بزنیم؛ کافی است نسخه های شاهانه کاخ گلستان را ببینیم؛ قرآن ها، نهج البلاغه ها، شماری از آثار مجلسی، همین طور نقاشی ها و دیگر آثاری که بر جای مانده است. در آن صورت خواهیم دید که چه کارهای بزرگی شده است.
فکر کنید ما از دوره پهلوی در این زمینه ها چیزی نداریم چون اساسا سنت در این دوره جایگاهی نداشت. بنا نبود آثار دینی که بخش عمده محتوایی آثار هنری قاجار را تشکیل می داد، اهمیتی داشته باشد. تولیدی از این زاویه در کار نبود. همه نسبت به گذشته مردد بودند. این دوره صرف تجدد و توجه به آن یک ارزش بود.
نکته بارز در این دوره بی کفایتی پادشاهان و البته ذکاوت و وطن دوستی وزیرانی همچون امیرکبیر و قائم مقام فراهانی است. همواره در طول تاریخ در کنار پادشاهان بی کفایت یا خارجی می توان وزیرهایی از این دست پیدا کرد که با دلسوزی های شان برای سرپا ماندن ایران تلاش کرده اند. در مورد این دوره می توان گفت اگر وزیرهای دلسوزی مثل امیرکبیر و قائم مقام نبودند، خرابی های این دوره رو به فزونی می رفت و تغییر محسوسی با آنچه الان به یادگار مانده است، می داشت؟
– از قرن چهارم، پنجم هجری به این طرف در واقع یک نوع نظام ترکیبی در ایران پدید آمد که در بسیاری از کتاب های تاریخی و اجتماعی و اخلاقی و ادبی منعکس شده است. نظام اداری و دبیری در اختیار نسل قدیمی ایرانی و شمشیر و قدرت و سیاست در اختیار ترکان قرار گرفت. اینها همه و به سرعت بر محور حفظ ایران متحد شدند، اما ویژگی های اخلاقی و قومی تا حدی و حتی برای قرن ها باقی ماند.
این وضعیت ادامه پیدا کرد. در دوره صفوی، ما یک استثنا داریم. این دولت، ایلی اداره نمی شد. صفویان و قزلباشان هم ترک بودند اما دولت صفوی بیش از یک حالت ترکیبی به شکل مزبور بود. گروه های زیادی و حتی عرب های مهاجر در آن حضور داشتند. شاید پیشرفت صفوی معلول همین وضعیتی باشد که دوگانگی جدی در آن نیست. در دوره قاجار، چنان که گفتیم، ما به همان حالت ترکیبی برگشتیم. این عقبگرد بود. نمونه هایی که شما مثال زدید همین بود؛ باز ترکیب دو گروه دبیر و امیر.
شاید بشود گفت این شکل ترکیبی ضررهایی داشت و این به دلیل رقابت میان این دو گروه بود اما از طرف دیگر هر کدام اینها به نوعی حافظ این سرزمین بودند. آنها باید بیشتر در هم تنیده می شدند که خیلی طول کشید. خوشبختانه در گذر تاریخ این مسئله به مقدار زیادی حل شده است، اما همان طور که گفتید بخشی از دشواری های دوره قاجاری همین بود و این آخرین دولت با آن مدل بود.
مشروطه چه بود و چه تاثیری در سرنوشت قاجارها گذاشت؟ چه شد که این قدر اهمیت یافت و ایران این دوره به چه سمتی رفت؟
– واقعیت این است که مشروطه اساسا دولت قاجار و نظام سنتی را هدف قرار داده بود. مشروطه انقلاب بسیار بزرگی است. کاری به خوبی و بدی آن ندارم. انقلابی است در تمام ارکان، اما یک هدف مهمش ویران کردن دولت قاجار بود. در عصر جدید حکومت ایلی و استبدادی به این سبک نمی توانست ادامه پیدا کند.
قاجارها در جایگاهی نبودند که بتوانند جوابی مانند رضا شاه به تغییرات بدهند. معنایش این نیست که رضا شاه در کارش موفق شد یا نشد، او هم وقتی رفت معلوم شد که نتوانسته است مردم ایران را راضی کند؛ اما به هر حال آن موقع بیست سال پیش از آن بود. هر چه هست، قاجارها فدای انقلاب مشروطه شدند.