عبدالحسین میرزا فرمانفرما، پسر دوم فیروز میرزا (پسر عباس میرزا نایب السطنه) پدر «فرامانفرمائیان» است. بیگمان وی یکی از چهرههای مرموز تاریخ معاصر ایران است. که در صحنه سیاسی این دوران نقش و حضور محسوسی داشته است.
عبدالحسین میرزا فرمانفرما دارای شخصیت منحصر به فردی بود. او در مجموع ۸ بار ازدواج کرد و صاحب ۳۶ فرزند شد که برخی فامیلی «فرمانفرمائیان» را برگزیدند و برخی دیگر به شهرت «فیروز» شناخته میشوند و برخی هم در عرصه سیاست دستی داشتهاند. از آن جمله مریم فیروز، بنیانگذار سازمان زنان حزب توده و همسر نورالدین کیانوری رهبر این حزب بود.
خواهرزاده او محمد مصدق، نخست وزیر دولت ملی نیز یکی از مشهورترین سیاستمداران تاریخ ایران است. فرزندان شاهزاده فرمانفرما نیز که بعدها خاندان بزرگ فرمانفرمائیان را تشکیل دادند، مناصب و مشاغل مختلفی را دوره پهلوی اشتغال کردند و به این طریق به نفوذ خود در تشکیلات سیاسی و حکومتی ادامه دادند. به اعتراف منابع انگلسی این خاندان از «جذابترین و جالب توجهترین دوستان ایرانی» انگلیسیها به شمار میآمدند و از این جهت هم مورد توجه مخالفان و کارشناسان وزارت خارجه بریتانیا قرار داشتند. به همین دلیل با هومن زالپور پژوهشگر تاریخ نظامی به گفتوگو نشستیم که میخوانید:
عبدالحسین فرمانفرما یکی از چهرههای تاثیرگذار ایران اواخر عصر قجر و اویل پهلوی است. برای ما بگویید فرمانفرما کیست؟
عبدالحسین میرزا فرمانفرما فرزند فیروز میرزا نصرتالدوله فرمانفرما پسر شانزدهم عباس میرزا و مادرش حاجیه هما خانم دختر بهمن میرزا بهاءالدوله (پسر سی و هفتم فتحعلیشاه) بود. فیروز میرزا نصرتالدوله فرمانفرما نوه فتحعلی شاه قاجار، فرزند عباس میرزا نایب السلطنه و عموی ناصرالدین شاه بود که در میان عموهای دیگر به وی بسیار نزدیک بود. فیروزمیرزا بالاترین مناصب را در عهد ناصری داشت؛ از جمله مدتی وزیر جنگ بود، حکومت ایالات مهمی را بر عهده داشت و در سفرهای گوناگون از جمله سفر اول فرنگستان ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ قمری حضور داشت.
عبدالحسین میرزا در دهه ۱۲۷۰ هجری قمری به دنیا آمد و از شاهزادگانی بود که به واسطه پدرش از همان اول تحت تربیت نظامی قرار گرفت و علوم نظامی را فراگرفت. زمانی که جوان بود، دومین گروه از مستشاران نظامی اتریش به ایران آمدند که نظام جدید طرح اتریشی را در ایران پایهگذاری کردند و او در همین نظام آموزش نظامی دید. عبدالحسین میرزا به مظفرالدین میرزا ولیعهد ناصرالدین شاه نزدیک بود و با دختر وی عزتالدولهکه خواهر تنی محمدعلی شاه هم بود ازدواج کرد. وی در دوران ولیعهدیِ مظفرالدین میرزا در تبریز منصب نظامی داشت و از امرای قشون آذربایجان بود و لقب «سالار لشکر» داشت. سپس لقب نصرتالدوله و پس از فوت برادرش عبدالحمید میرزا ناصرالدوله فرمانفرما، وی لقب«فرمانفرما» را دریافت کرد و والی کرمان و بلوچستان شد. وی مشهورترین و در حقیقت آخرین فردی است که لقب فرمانفرما گرفت و تا زمان الغای القاب در سالهای پایانی عصر قاجار این لقب را داشت.
عبد الحسین میرزا فرمانفرما نفر اول سمت راست تصویر
دورهای که ولیعهد ایران مظفرالدین میرزا در تبریز بود عبدالحسین میرزا منصب سرتیپی داشت، بسیار به ولیعهد نزدیک بود و بعد از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه یک دوره وزیر جنگ بود. سپس در دورهای در زمان صدارت امینالسلطان مغضوب گشت و به عتبات تبعید شد.
پس از حدود ۶ سال توسط همسرش که دختر مظفرالدین شاه بود مورد وساطت قرار گرفت و در دوران صدارت عبدالمجید میرزا عینالدولهاز عتبات بازگشت. در بدو بازگشت به حکمرانی کرمانشاه منصوب شد و پس از آن نیز به سمتهای گوناگون دست پیدا کرد.
پس از مشروطیت مشیرالدوله اولین کابینه پس از مشروطیت به رئیس الوزرا انتخاب میشود، اما نتوانست کابینه را به مجلس معرفی کند؛ تا اینکه ارشد وزرا سلطانعلی خان وزیر افخم به ریاست الوزرایی انتخاب میشود. فرمانفرما در این دوره به وزارت عدلیه منصوب شد.
در دوره فترت میان دوره اول و دوم قانونگذاری وی در کابینه میرزاابوالقاسم خان ناصرالملک همدانی عهدهدار پست وزارت داخله بود و این سمت را در کابینه بعد یعنی در زمان ریاست وزرایی جوادخان سعدالدوله حفظ کرد.
پس از فتح تهران و خلع محمدعلی شاه از سلطنت، محمدولی خان سپهدار اعظم تنکابنی تشکیل کابینه داد و در این کابینه فرمانفرما عهدهدار پست وزارت عدلیه بود. این کابینه در زمان احمدشاه تشکیل شد. در کابینه دوم سپهدار تنکابنی، فرمانفرما همچنان عهدهدار پست وزارت عدلیه بود. در دوره دوم قانونگذاری در کابینههای اول و دوم میرزا حسن خان مستوفی الممالک فرمانفرما عهدهدار پست وزارت جنگ بود. در دوره سوم قانونگذاری که عبدالمجید میرزا عین الدوله، داماد مظفرالدین شاه تشکیل کابینه داد، فرمانفرما به وزارت داخله منصوب شد.
سرانجام در زمان فترت میان دوره سوم و چهارم مجلس شورای ملی عبدالحسین میرزا فرمانفرما کابینه خود را تشکیل داد. این کابینه بیش از یک ماه و نیم دوام نداشت و در آن فرمانفرما، علاوه بر ریاست وزرایی عهدهدار پس وزارت داخله نیز بود. پس از سقوط کابینه فرمانفرما، سپهدار اعظم تنکابنی مأموریت یافت تا کابینه خود را تشکیل دهد.
فرزندان او نیز متصدی امور مهمی بودند؛ فرزند ارشدش فیروزمیرزا نصرتالدوله بود که بعدها نام خانوادگی فیروز را انتخاب کرد در سنین پایین دارای منصب بود و در کابینه وثوقالدولهوزیر امور خارجه شد و به سبب نقش داشتن در قرارداد ۱۹۱۹ به شهرت رسید. فرزند دیگرش عباس میرزا سالارلشکر نام داشت که در عهد سلطنت احمدشاه قاجار به بالاترین درجه نظامی یعنی امیرنویانی و معاونت وزارت جنگ رسید.
فرزند دیگر محمدحسین میرزا فیروز بود که ایشان نیز به درجات بالای نظامی رسید و در سفر اول احمد شاه به فرنگ در رکاب آخرین شاه قاجار بود. قریب به یک سال پس از کودتای ۱۲۹۹، وی از طرف وزیر جنگ رضاخان سردار سپه به عضویت شورای عالی قشون منصوب شد که ماموریت این شورا تشکیل قشون متحدالشکل در ایران بود.
دلیل اهمیت عبدالحسین خان فرمانفرما چه بود؟ برخی مورخان علاوه بر این سمتهای رسمی که برشمردید نقش خاصی برای او قایل بودند؟ آیا اهمیت او به دلیل دارا بودن فرزندان زیاد و تاثیرگذار در تاریخ ایران بود؟ اگر تا این اندازه دارای قدرت بود در زمان انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، چرا نتوانست جلوی رضاخان عرضاندام کند؟
یکی از دلایل اهمیت خاص عبدالحسین میرزا فرمانفرما این بود که وی جزو شاهزادگان درجه اول قاجار و از نسل عباس میرزا نایبالسلطنه ولیعهد بود. پدرش نیز از رجال تاثیرگذار و با نفوذ دوران ناصری بود. دلیل دیگرش نیز به خاطر استعداد خودش بود که علوم نظامی را به خوبی فرا گرفت و به درجات بالای نظامی رسید. در دورههای بعد که حکمران جنوب کشور از جمله فارس و کرمان شد، بیشتر مورد توجه و احترام انگلیسیها قرار گرفت و با کلنل سرپرسی سایکس انگلیسی دوستی نزدیکی داشت.
تا جایی که گفته شده عبدالحسین میرزا فرمانفرما از سوی انگلیسیها برای حکومت عراق در نظر گرفته شده و یکی از نامزدان این سمت بود. میگویند که وی از این سال به بعد نام فرزندان خود را به عربی گذاشت. البته در ظاهر شاید این سخن ناصحیح به نظر نرسد، اما برای اثبات این ادعا باید اسناد بیشتری مورد تحقیق و تفحص قرار گیرد.
با کودتای ۱۲۹۹ و روی کار آمدن رضاخان و سیدضیاء، ابتدا فرمانفرما و فرزندانش جزو حلقههای نزدیک به قدرت نبودند و خودش و دو فرزند ارشدش یعنی نصرتالدوله و سالارلشکر بعد از کودتا دستگیر شدند. بعدها نصرتالدوله به سردارسپه نزدیک شد و یکی از یاران رضاخان و رضاشاه بعدی شد و به وزارت رسید؛ تا اینکه بعدها مورد غضب وی قرار گرفت. در آن زمان، با اینکه خود فرمانفرما در قید حیات بود، به دلیل کهولت سن کنار گود بود و شاهد کشته شدن پسرش در زندان رضاشاهی شد.
یکی از نقدهایی که بعداً به رجال عصر قاجاری و پهلوی میشود، میزان نزدیکی آنها به انگلیس و بیگانگان است. رجال آن دوره روی سرمایه افکار عمومی تاکید نداشتند. بیگانگان در آن زمان چه نقشی در سیاست ایران داشتند؟ حتی یکی از گزینهها برای کودتای ۱۲۹۹ نصرتالدوله بود. با این حساب، روند همکاری رجال انگلیسی چگونه بود؟
در نیم قرن پایانی عصر قاجار، روسیه و بریتانیا نقش بسیار مهمی در ایران داشتند. رجال ایرانی برای بقای ایران سعی میکردند از تضاد این دو ابرقدرت بهره برده تا آنها یکدیگر را خنثی کنند و از این توازن بقای ایران تضمین شود. به همین دلیل بریتانیا به طور سنتی در جنوب ایران دارای نفوذ بود و روسیه در شمال ایران منطقه نفوذ داشت.
بریتانیا و روسیه با قراردادهای ۱۹۰۷ ایران را به سه بخش تقسیم کردند؛ شمال ایران تحت نفوذ روسیه و جنوب کشور تحت نفوذ بریتانیا بود. مرکز کشور هم منطقه حایل محسوب میشد. در جنگ جهانی اول قرارداد ۱۹۱۵ را نوشتند و تصمیم گرفتند مقارن این قرارداد روس و انگلیس توافق کردند نیروهای روسیه تزاری بتوانند تا خاتمه جنگ در مناطق شمال ایران آزادی عمل داشته باشند و به همین ترتیب نیروهای انگلیسی (هندی) در ناحیه جنوب حضور خواهند داشت. هیچ یک از قراردادهای فوق ـ که محرمانه بودند ـ به سود ایران نبود.
در خلال جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه به وقوع پیوست و رفته رفته نقش روسیه در صحنه رقابتهای سیاسی ایران کمرنگ شد. بریتانیا تبدیل به قدرت بلامنازع در ایران شد و در هرگونه تحولات عمدهای که در ایران صورت میگرفت، بریتانیا نقش مهمی داشت یا با رضایت و چراغ سبز بریتانیا صورت میگرفت.
نقش بریتانیا در کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی را نمیشود انکار کرد و اسناد آن نیز موجود است. حتی اگر کودتای ۱۲۹۹ به دستور و برنامهریزی خود انگلستان نبوده باشد، حداقل با پشتیبانی و چراغ سبز آنها در پس پرده صورت گرفته است. لرد کرزن وزیر خارجه وقت انگلستان قصد داشت قرارداد ۱۹۱۹ را با ایران ببندد، اما به نتیجه نرسید و کودتا جایگزین آن شد.
عبدالحسین میرزا فرمانفرما با قشون دولتی در هرسین کرمانشاه (۱۳۳۱ قمری)
چرا درباره قرارداد ۱۹۱۹ نمایندگان مجلس و روحانیون اعتراض کردند، اما اعتراض از سوی اشرافی مانند عبدالحسین میرزا فرمانفرما صورت نگرفت؟ چون به انگلستان تمایل داشت، اعتراضی نکرد؟
درباره قرارداد ۱۹۱۹ با توجه به اتفاقاتی بعد از جنگ جهانی اول و قحطی بزرگی که در ایران روی داد، ایران ناچار شد آن قرارداد را ببندد. البته زمانی وثوقالدوله قصد داشت این کار را انجام دهد که انگلستان پیروز جنگ جهانی اول و قدرت فاتح بود، اما از نظر مالی ورشکسته بود. قرارداد ۱۹۱۹ بار مالی سنگینی برای انگلستان داشت. این قرارداد به این بدنامی که از آن یاد میشود، نبود و منافعی هم برای ایران داشت.
به هر حال ایران تحتالحمایه انگلستان میشد و استقلال خود را از دست میداد؟
استقلال خود را از دست نمیداد، اما بریتانیا مقاصد سلطهجویانه داشت و میخواست کنترل نیروی نظامی و بخشی از امور مالی ایران را در دست بگیرد و ایران را در کنار خود داشته باشد و از افتادن ایران به چنگال بلشویکها جلوگیری کند.
یعنی قرارداد ۱۹۱۹ اجرا میشد، پهلویها در ایران روی کار نمیآمدند؟ اگر این را بپذیریم که پهلویها نیز استقلال سیاسی نداشتند. الغای قرارداد ۱۹۱۹ زمینه کودتای ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سلسله پهلوی در ایران را فراهم کرد و ایران عملاً استقلال خود را از دست داد؛ هرچند رسما استقلال داشت.
بله، اگر قرارداد ۱۹۱۹ عملی میشد، قطعا اجازه کودتا به شخصی مانند رضاخان میرپنج داده نمیشد. البته پیش بینی و اما و اگرها در تاریخ سخت و غیردقیق است، ولی از لحاظ منطقی این طور به نظر میرسد. البته در بدو امر حرکت کودتا یک حرکت نظامی اعتراضی به وضع نیروها و سرپرستی آنها و غیره بود. قرارداد ۱۹۱۹ مورد نقد قرار گرفت. یکی از نقدها رشوهخواری سه تن از کارگزاران دولت وثوقالدوله بود که از جمله یکی از اینها فرزند ارشد فرمانفرما، یعنی نصرتالدوله فیروز بود. اگر رشوهخواری اتفاق نمیافتاد این قرارداد آنقدر بدنام نمیشد.
البته تاریخنگاری عصر پهلوی هم در بد جلوه دادن این قرارداد موثر بود. تاریخنگاری پهلوی اینگونه القا میکرد که قرارداد ۱۹۱۹ استقلال ایران را کاملاً از بین میبرد و شخص وطندوستی مانند رضاخان از راه رسید و کودتا کرد و سپس توسط سیدضیا قرارداد را ملغی کرد.
نوع سیاستورزی افرادی مانند عبدالحسین میرزا فرمانفرما چگونه بود و چه شرایطی میخواست برای ایران رقم بزند؟ توجه خاص او روی تربیت فرزندانش به گونهای بود که در آینده در سیاست ایران تأثیرگذار بودند. این یعنی اینکه افرادی مانند او به این نتیجه رسیده بودند که توسعه، امر درونی است و برای همین باید توسعه در اشخاص اتفاق بیفتد تا توسعه در جامعه رخ بدهد.
بله این مسأله درست است. عبدالحسین میرزا به ضرورت توجه به آموزش و اهمیت تحصیلات پی برده بود. وی تربیتیافته دورهای بود که پس از اقدامات عباس میرزا و امیرکبیر و غیره توجه به آموزش در ایران بسیار گسترش یافت. بعدها در دوره مظفری انجمن معارف تشکیل شد که شروع به تاسیس مدارس برای آموزش همگانی در سطوح مختلف کردند و در دوره احمدشاه مدارس پسرانه و دخترانه بسیاری در تهران و شهرهای مختلف ایجاد شد. عبدالحسین میرزا به این مسأله توجه داشت و از نظر مالی نیز تمکن آن را داشت که فرزندانش را به بهترین مدارس اروپا یا داخل کشور بفرستد. فرزندان او تحصیلکرده مدارس عالی بودند و به همین دلیل تبدیل به افرادی شدند که در زمینه گوناگون در کشور تاثیرگذار بودند.