مقدمه
مهدی توسلی ملقب به تاجیک در ۱۳۳۱ در آبکوه مشهد زاده شد. از نوجوانی کمک به ضعفا و مظلومان، دفاع از ستمدیدگان و ناموس داری را پیشۀ خویش ساخت و همواره کمک به فرودستان را سرلوحۀ عمل خویش داشت. تا زمان مرگش در سی و هشت سالگی کمتر کسی از خیرات و نیکوکاری های وی اطلاع داشت، در هنگام تشییع جنازه اش یکی از بزرگترین تشییع جنازه های تاریخ ایران رقم خورد و تا چهلمش مردمان از سیستان، تهران، کردستان، خوزستان، شیراز و اقصی نقاط ایران (حتی برخی نقاط اروپا) به مشهد آمده و برایش عزا داری نمودند. وی چندین خانه در مشهد و دهها مغازه در آبکوه را به ضعفا هبه کرده بود و خود به همراه خانواده اش در جادۀ قدیم قوچان در خانه ای ساده، سکنی گزیده بود. حتی امروزه نیز پس از گذشت چند دهه از وفات وی هرکس که مدعی عیاری و بزرگ منشی است وی را می شناسد و سعی بر تشبه رفتار و منش خود با وی دارد.
سالهای اولیۀ زندگی
مهدی تاجیک در کودکی مادرش را از دست داد و همراه دو خواهر کوچکترش توسط پدرش که در معدن سنگ شاغل بود رشد یافتند.
ازدواج
مهدی تاجیک با دختری از اهالی محل به نام م. فرزند قاسم ازدواج کرد و از وی دارای چهار فرزند شد.
فرزندان
نخستین فرزند وی یکسال پس از تولد زمانیکه یکساله بود در سال ۱۳۵۲ براثر بیماری فوت کرد، در سال ۱۳۵۳ پسر بزرگش مجید، متولد شد. در سال ۱۳۶۳ پسر دیگرش محمد بدنیا آمد و در سال ۱۳۶۵ دختر وی چشم به جهان گشود.
خیرات و خدمات
تاجیک هرگز در زمرۀ اشرار و اراذل طبقه بندی نمی شود و اعمال وی هرگز برای نفع شخصی خود یا خانواده اش نبودند. هر بار اقدامی می کرد برای شرف و عزت و ناموس دیگران علی الخصوص ضعفا و سادات مستحق بود. وی بارها برای زنده کردن مال افراد مالباخته و مظلوم اقدام نمود و این اقدامات هرگز با ضعیف کشی و منفعت طلبی شخصی انجام نشدند. خیرات فراوانی به صورت هفتگی و گمنام انجام می داد که تنها شماری اندک از آنها پس از مرگش هویدا شدند. در تاریخ ایران بارها پیش آمده است عدهای از ناجوانمردان که از سیر و سلوک و سیرت و صفات جوانمردان عیار بیخبر و بیبهره بودند، به اتکای زور بازو و فراگیری مقدار اندکی از شیوهها و فنون رزمی عیاران و کاربرد سلاح به روش آنان در کسوت عیاران و به نام جوانمردان دست به اعمال شنیع و خلاف جوانمردان راستین میزدند. تاجیک اما چنین نبود و گواه این مدعا هجوم و حضور مردم در تشییع جنازۀ وی از اقصی نقاط ایران است. وی در زمان حیاتش چند ده خانه و مغازه به ضعفا بخشید لکن همواره برای این بخششها بهایی بسیار ناچیز طلب می کرد تا آن فرد فقیر تحقیر نشود، فی المثل خانۀ شخصی خود در آبکوه را در ازای دریافت یک کیلوگرم سیب زمینی به دستفروشی بی بضاعت هبه می کند. وی گرچه بارها برای نزاع به محبس افتاد اما هیچ یک از این نزاعها برای نفع شخصی خود یا خانواده اش نبود.
ماجرای آتشسوزی زندان مشهد
یکی از بزرگترین اعمال تاریخی وی زمانیکه در محبس بود رخ می دهد، هنگامیکه زندان آتش می گیرد و اشرار افغان فراوانی در زندان به سمت بند نسوان حمله ور می شوند، وی دوازده ساعت در ورودی بند نسوان برای جلوگیری از ورود زندانیان مرد به بند نسوان درگیر می شود و نمی گذارد احدی توان و مجال تجاوز به زندانیان زن داشته باشد. همین مبارزۀ وی منجر به بروز لطمات جسمانی زیادی به وی می گردد.
عفو مستقیم توسط رهبری
پس از ماجرای آتشسوزی زندان مشهد و دفاع جانانه ای که مهدی تاجیک از بند نسوان نمود، متحمل لطمات جسمی فراوانی شد. وی به واسطۀ همین عمل شرافتمندانه از زندان خلاصی یافته و حکم عفو می گیرد.
تراژدی درگذشت
زندگی مهدی تاجیک آنقدر عظیم و مملو از بزرگیست که بیان و شرح وفات وی در برابرش به چشم نمی آید لکن چون شایعات نادرست فراوانی در این زمینه در بین عوام منتشر است، مختصری از شرح این تراژدی را بیان می کنیم. تاجیک به واسطۀ ماجرای دفاع از بند نسوان در جریان آتشسوزی محبس از جانب رهبری عفو گرفته بود اما خودش از این ماجرا بیخبر بود، در مورخ ۱۱ بهمن ماه زمانیکه برای مرخصی به خانه آمده بود، پدرش به وی می گوید: «از زندان رفتن خود شرم نمی کنی زن و فرزند داری و خودت به جای حضور در خانه، به محبسی، باید از شرم این تن را زیر خاک کنی!» این حرف تاثیر بسیار عمیقی بر روی مهدی تاجیک می گذارد و به پدر خود پاسخ می دهد: «درست می گویی پدر، تنی که نتواند بالای سر ناموس و خانواده اش باشد را زیر خاک باید کرد» پس از این حرف مهدی تاجیک از روی جریحه دار شدن احساساتش عامدانه به قصد خودکشی و عمل کردن به قولی که به پدر خویش داده است با چاقو ضرباتی مهلک را به شکم خویش وارد می کند و به بیمارستان منتقل می شود و پس از چند روز در ۱۷ بهمن ماه سال ۱۳۷۰ شمسی وفات می یابد. در بیمارستان افراد بر بالین وی حاضر می شوند برخی مقامات محبس از روی حسرت و تعجب به وی بیان می کنند که حکم عفوش آمده است چرا اینکار را با خود کرده است، وی در پاسخ چنین بیان می دارد: «یک عمر توسلم به مولای متقیان بود و خیرات و خدمات انجام دادم اما در نهایت زندان و شرمندگی پیش خانواده نصیبم شد، از این دنیا بریده و خسته ام…» همان شب به فرزند بزرگش مجید که بر بالین وی حضور داشته است بیان می دارد که مولای متقیان به بالینش آمده است و سعی می کند از روی ادب و احترام دو زانو بنشیند و در همین زمان شمع عمر آخرین عیار ایران زمین خاموش شده و بدینسان مهدی تاجیک وفات می یابد. زمانیکه خبر فوتش در ایران گسترش یافت مجالس عزاداری برای وی درنقاط دوری از مشهد و در جغرافیای ایران منعقد گردید. تا چهلمش مردمان از سیستان، تهران، کردستان، خوزستان، شیراز و اقصی نقاط ایران (حتی برخی نقاط اروپا) به مشهد آمده و برایش عزا داری نمودند.
سخن آخر
تاجیک به دلایل فراوانی آخرین عیار ایران بود و آوردن نام وی در زمرۀ اراذل و اشرار اشتباه است:
اول: هرگز برای منفعت شخصی خود اقدامی نکرد (پس شرور و لات نبوده است)
دوم: همواره برای دفاع از مالبختگان مظلوم اقدام کرد و منفعت شخصی خویش را در این زمینه منظور نمی داشت (پس شرور و شرخر نبود چراکه شرخر منفعت خودش را می خواهد)
سوم: محبوبیت وی در کل جغرافیای ایران بود و دشمن نداشت (پس شرور و دعواگر نبود زیرا اشرار و دعواگران دشمن دارند)
چهارم: برای دفاع از شرف و ناموس مظلومان خودرا به سختی های فراوان می افکند (پس شرور و جاهل نبود چرا که جاهلان منفعت شخصی خود را در نظر می گیرند)
پنجم: هرگز برای خود مال و اموالی انباشته نکرد و هر آنچه داشت و به دست می آورد برای فقرا و بیچارگان خیرات می کرد (پس از اراذل و زورگیرها نبود)
عیاران راستین خدمات بیشماری به این مرز و بوم نموده و بزرگان علم، فلسفه، حکمت، شعر و عرفان نیز از عیاران راستین به نیکی یاد کرده و تا حدودی حقیقت این جوانمردان را در آثار قلمی خود حفظ و حراست کردهاند. مهدی تاجیک بنابر دلایل فراوان آخرین عیار ایران زمین بوده است، و مطلوبست نام و یاد وی به همین عنوان عیار حفظ گردد. یاد و نامش گرامی باد.
منبع: تاریخ ما