برادر او فریدون هویدا و بسیاری از سیاستمداران برجسته جهان تلاش بسیاری برای فرار، آزادی یا حداقل محاکمه آرامتر او در یک دادگاه دیگر نمودند، ولی هیچ نتیجهای نداشت.
از میان نخستوزیرانِ سالهای آخر حکومت شاه همه ــ ازهاری، شریفامامی، آموزگار ــ در روزهای پیش از انقلاب از ایران رفتند و تا سالها پس از انقلاب هم زنده بودند (آموزگار تا ۱۳۹۵ زندگی کرد). بختیار هم که مدتی پس از بیستودوم بهمن ۵۷ پنهان شد، مخفیانه از کشور رفت.
در این میان، تنها هویدا بازداشت و اعدام شد. چندوچون محاکمه و اعدام او را عموماً میدانند و مستند مطلب دربارهاش بسیار است، اما چیزی که کمتر خوانده و روایت شده، این است که اصلاً چرا هویدا در ایران مانده بود؟ چرا پیش از انقلاب بازداشت شده بود؟
برترین ها به نقل از «تاریخ اندیشی» نوشت: شاید معروفترین تصاویری که از هویدا در یادها مانده باشد لحظهای است که درِ سلول انفرادی باز میشود و دوربین خبرنگار فرانسوی چهره خسته و درمانده مردی را ضبط میکند که روزگاری سیزده سال نخستوزیر ایران بود و حالا روی زمین نشسته و به دیوار تکیه داده بود.
خبرنگار چندان فرد وقتشناس و فهیمی نبود و بیشتر شبیه یک بازجو چند سوال از هویدا پرسید. آنجا هویدا میگوید «سپر بلا» شده است و «بروید از شاه بپرسید من چرا زندانم». در این نوشته، مروری میکنم بر دو بار بازداشت هویدا: اول بازداشت هویدا پیش از انقلاب و سپس بازداشت دوبارهاش پس از انقلاب.
میتوانیم از آنجایی شروع کنیم که هویدا از وزارت دربار استعفا داد. پس از برکناری او از نخستوزیری او مدتی وزیر دربار بود. هویدا فردای هفدهشهریور ۵۷ ــ «جمعۀ سیاه» ــ از وزارت دربار استعفا داد.
در نامهای که بعدها از زندان بیرون داد ادعا کرد به دلیل اعتراض به کشتار میدان ژاله کنارهگیری کرده، اما اطرافیانش از او شنیده بودند که کنارهگیریاش به دلیل تحرکات اردشیر زاهدی بود. هویدا تصور میکرد زاهدی شاه را متقاعد کرده است برای ایجاد مصالحه با برخی از روحانیون باید هویدا را کنار بگذارد.
شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» میگوید پس از استعفای هویدا به او پیشنهاد داد سفارت ایران در بلژیک را بپذیرد، اما هویدا نپذیرفت. این تصمیم چند دلیل داشت: بیماری مادر هویدا، توصیههای همسرش، وفاداری او به شاه و تحلیل نادرستی که او از آینده اعتراضات داشت.
هویدا به شرایط چندان هم بدبین نبود و معتقد بود این اعتراضات ختم به خیر میشود. خسرو افشار، وزیر خارجۀ دولت شریفامامی، نیز شخصاً روایت میکند که با شاه صحبت کرده بود تا هویدا راهی بلژیک شود، اما او نیز میگوید هویدا مخالفت کرده بود پس از کنارهگیری هویدا، انتقادات از او چنان شدید شد که انتصاب او به عنوان سفیر هم دیگر ناممکن به نظر میرسید.
شریف امامی که از پنجم شهریور تا چهاردهم آبان نخست وزیر بود – به همراه برخی دیگر از مشاوران شاه معتقد بودند برای آرام کردن اعتراضات باید با فساد مبارزه کرد و راهش برخورد با مقامات بلندپایه پیشین است. به باور هویدا، به ویژه اردشیر زاهدی معتقد بود باید هویدا را قربانی کرد و کاسه کوزهها را سر او بشکنند.
حتی یکی از دوستان هویدا (شاهین آقایان) مدعی است از زبان زاهدی شنیده است که میگفته: «بالاخره شاه را راضی کردم این هویدای مادرسگ را بازداشت کند.» (البته زاهدی منکر گفتن چنین حرفی است. میگوید گفته است «شاه باید عدهای از مادرقحبهها را پای دیوار ردیف کند»).
شاه به دوستان هویدا اطمینان میداد هویدا بازداشت نخواهد شد، اما ذهنش درگیر این گزینه بود. در اینجا هم دو راوی، یکی اصلان افشار (رئیس کل تشریفات دربار) و دیگری نصرت الله معینیان (رئیس دفتر شاه) روایت میکند که شاه دو سه روز پیش از بازداشت هویدا این دو را نزد او فرستاده و به او توصیه کرده بود ایران را ترک کند.
اما هویدا که سرسوزنی به خود شک نداشت، دلیلی برای رفتن نمیدید. به هر روی، در کتاب «پاسخ به تاریخ» شاه تصمیم گیری برای توقیف هویدا و شماری دیگر از دولتمردان را به پای ازهاری مینویسد که از میانه آبان عهده دار دولت شده بود. از دیگر سو فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا نیز ادعاهای شاه برای ترغیب هویدا به خروج از کشور را رد میکند. اما در نهایت تصمیم برای بازداشت هویدا در جلسهای در حضور شاه در هفدهم آبان گرفته شد.
شاه در این جلسه که فرح و عدهای از رجال نزدیک دربار حضور داشتند، گفته بود: «از هر سو به ما فشار میآورند که اجازه دهیم هویدا را بر اساس قوانین حکومت نظامی دستگیر کنند و به این وسیله مردم را آرام کنیم. از شما میخواهیم نظرتان را در این باره بگویید.»
نظرات حضار متفاوت بود، اما بیشتر افراد به توقیف او رأی دادند. در میانه جلسه تلفن زنگ زد و گویا تیمسار مقدم پشت خط بود. شاه تلفن را قطع کرد و گفت: «می گویند بازداشت هویدا از نان شب واجبتر است.» شاه از شهبانو فرح میخواهد به هویدا اطلاع دهد قرار است بازداشت شود، اما فرح نپذیرفت این کار را بکند و بگومگویی میانشان پیش میآید.
عصر همان روز شاه با هویدا تماس گرفت و گفت: «به خاطر حفظ سلامت شما دستور دادیم چند روزی شما را به محلی امن بیرند.» هویدا به یکی از بستگانش، دکتر فرشته انشا، پزشک اطفال و استاد دانشگاه تهران، تماس گرفت و از او خواست پیشش بیاید. مادرش را به دکتر انشا سپرد. هویدا از چند نفر دیگر هم درخواست کرد بیایند تا شاهد بازداشت باشند از جمله همسرش، لیلا امامی که بسیار خشمگین بود و به مأموران بدوبیراه میگفت.
هوشنگ نهاوندی نیز که در آن جلسه تعیین کننده حضور داشت، نوشته است تصمیم برای بازداشت هویدا را شاه پیشتر گرفته بود و آن جلسه بیشتر صوری بود. او نیز از تعبیر «سپر بلا» برای هویدا استفاده میکند. وقتی مأموران آمدند، هویدا هنگام توقیف خود در خواست کرد با پیکان خودش به زندان برود.
چمدان کوچکی از چند دست لباس و چند کتاب و داروهایش بسته بود. سپھید رحیمی مأمور بازداشت هویدا بود. وقتی حکم بازداشت را با کمی شرمندگی به هویدا اطلاع میدهد، هویدا به لحنی که نشان دهد معذوریت مأمور بازداشت را درک میکند، گفت: «المأمور معذور». وقتی هم پیشاپیش رحیمی از خانه خارج میشد، رو به رحیمی گفت:
«ببخشید جلو میرم، در توقیف شما هستم و زندانی باید جلو برود.» هویدا را به زندان نبردند، بلکه در یکی از خانههای امن ساواک در منطقه شیان بازداشت شد. امکان دیدار محدود با نزدیکان را داشت. به ویژه از این پس همان خانم دکتر انشاء بسیار مراقب هویدا بود.
غذای هویدا را خانواده اش تأمین میکرد و گاه برخی مقامات و در یکی دو مورد سفرای خارجی هم اجازه یافته بودند به دیدار او روند. به هر حال، کسی که سیزده سال سکاندار کشوری بزرگ است، در اقصا نقاط دنیا دوست و حامی دارد.
هویدای فرانسهدوست به ویژه در میان دولتمردان فرانسوی حامیان بزرگی داشت. حتی مقامی در حد رئیس مجلس فرانسه در زمانی که هویدا هنوز وزیر دربار بود در خرداد ۵۷ – کوشیده بود او را ترغیب کند ایران را ترک کند. پس از بازداشت نیز یک بار فرانسویها از طریق رابط طرح فراری دادن کماندویی هویدا را با او در میان گذاشتند؛ اما هویدا خندیده بود و گفته بود: «مثل اینکه زیاد فیلم جیمز باندی دیده اند!»
اوضاع کشور روز به روز آشفتهتر میشد و امیدها یکی یکی ناامید میشد. وقتی خبر آمد شاه و فرح ممکن است به زودی از کشور خارج شوند، فرشته انشاء کوشید با دربار تماس بگیرد و یادآوری کند هویدا در خطر است. اما موفق نشد و وقتی ناکامی خود را به هویدا اطلاع داد، هویدا گفته بود: «اگر روزی از تو پرسیدند در این لحظه چه احساسی داشتم، بگو ai été ecotoure (یعنی حس انزجار). بقیه رخدادهای کشور را از این پس میدانید.
شاه رفت، بختیار زور بیهوده میزد و دولتش ۳۷ روز بیشتر دوام نیاورد. ارتش اعلام بی طرفی کرد و کار تمام شد. نگهبانان هویدا که عضو ساواک بودند گریختند و به هویدا هم توصیه کردند فرار کند. یک اسلحه و یک خودرو هم برایش گذاشتند. اما هویدا به فرشته انشاء زنگ زد و گفت فرار نمیکند؛ خودش را تسلیم مقامات انقلابی میکند.
فرشته انشاء با واسطهای توانست با داریوش فروهر، از اعضای دولت موقت، هماهنگ کند و یک تیم برای بازداشت دوباره هویدا به خانهای رفت که هویدا در آن بازداشت بود خانهای ویلایی در شیان. خود فرشته انشاء نیز همراه مأموران برای بازداشت هویدا رفته بود و این ماجرا را در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد شرح داده است. وقتی مأموران رسیدند، هویدا تنها بود و در بالکن آمدن آنها را تماشا میکرد.
به مهمانان انقلابی تعارف چای زد، اما وقتی برای چای خوردن نبود – آن هم هنگام بازداشت دانه درشتترین زندانی انقلاب! مأموران از آن نزدیک آمبولانسی پیدا کردند و هویدا را پشت آمبولانس با خود بردند؛ میدانستند رساندن او به زندان جدید از میان انبوه مردمی که خیابانها را گرفته بودند، کار دشواری است. هویدا را به دفتر جبهه ملی بردند.
فروهر با احترام با او برخورد کرد، اما همان روز او را تحویل مدرسه رفاه داد و این یعنی دولت موقت پای خود را از ماجرای هویدا بیرون کشید. این ایستگاه آخر مسیر زندگی هویدا بود. شب سرد بهمن بود و در مدرسه رفاه هر کس دیگری را میدید آهسته میگفت: «هویدا رو آوردند!»
وی تنها مقام بلندپایه رژیم محمدرضا پهلوی بود که بهرغم داشتن امکان فرار، از ایران نگریخت. سپس به دادگاه انقلاب تحویل داده شد و به روایتی با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه اعدام شد و با روایتی دیگر او قبل از اتمام دادگاه در وقت تنفس به قتل رسید. برادر او فریدون هویدا و بسیاری از سیاستمداران برجسته جهان تلاش بسیاری برای فرار، آزادی یا حداقل محاکمه آرامتر او در یک دادگاه دیگر نمودند، ولی هیچ نتیجهای نداشت.