به مناسبت سالروز شکست آمریکا در طبس؛
روز سیاه برای کاخ سفید
مشاور امنیت ملی کابینه کارتر گفت: کارتر با چهرهای غمزده به من نگاه کرد و گفت برنامه لغو شد و بعد سرش را بین دو دست گرفته در حدود ۵ ثانیه روی میز خود خیره ماند.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، حادثه طبس در پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ که رسوایی نظامی و امنیتی را به مدد امدادهای الهی برای دولتمردان آمریکایی به همراه داشت و سبب ناکامی مفتضحانه آنان در عملیات سری نجات گروگانهای آمریکایی در بند انقلابیون ایران شد؛ موجبات تضعیف اعتبار و حیثیت بینالمللی آمریکا را فراهم ساخت.
برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، در یادداشتهای خود درباره چگونگی اطلاع کاخ سفید از حادثه طبس و واکنش کارتر به وقایع به وجود آمده و احساسی که در آن لحظه در کاخ سفید وجود داشت به نکاتی در خور توجه اشارهکرده است که به مناسبت سالروز این واقعه عبرتآموز منتشر میشود:
ساعت ۱۶:۲۰ عصر (۵۰ دقیقه بعد از نیمهشب بهوقتتهران) به بیرون اتاق فراخوانده شدم و براون خبر داد که کارها طبق برنامه پیش میرود. ۴ هلیکوپتر تابهحال سوختگیری کردهاند و پس از سوختگیری ۲ هلیکوپتر دیگر، مرحله دوم برنامه با پرواز هلیکوپترها به تهران آغاز خواهد شد.
من احساس آرامش کردم و به جلسه بازگشتم، اما همهچیز ناگهان در ساعت ۱۶:۴۵ تغییر کرد. براون تلفنی خبر داد که یکی از هلیکوپترها به علت بروز اشکالی در سیستم هیدرولیک آن نمیتواند در مأموریت شرکت کند و از حداقل ۶ هلیکوپتر لازم برای این مأموریت، یکی کم است.
براون گفت که ما میتوانیم افرادمان را با هواپیمای سی ۱۳۰ از معرکه خارج کنیم. من گیج شدم و نومیدانه از براون پرسیدم آیا نمیتوانیم با ۵ هلیکوپتر برنامه را انجام دهیم؟
براون گفت طبق برنامه پیشبینیشده، حداقل تعداد هلیکوپترهای لازم برای انجام این مأموریت ۶ فروند است. من گفتم با ژنرال جونز هم در این مورد مشورت کند و نظر سرهنگ بکویت؛ فرمانده عملیات را هم بپرسند. من او را یکبار در حال تمرین و در جلسه اتاق بررسی وضعیت کاخ سفید دیده بودم و به شهامت او ایمان داشتم. اگر او حاضر میشد با ۵ هلیکوپتر برنامه را اجرا کند، من از ادامه عملیات پشتیبانی میکردم.
پس از گفتوگو با براون بیدرنگ به دفتر رئیسجمهوری رفتم. کارتر در دفتر خود، در اتاق بیضیشکل کاخ سفید نشسته و با کریستوفر و کاتلر صحبت میکرد.
من ساعت ۱۶:۵۰، وارد دفتر رئیسجمهوری شدم و گفتم میخواهم فوری و تنها با او صحبت کنم. کارتر با حالتی شگفتزده از جای خود برخاست و همراه من بهطرف دفتر خصوصی خود حرکت کرد.
من آخرین خبرها را به اطلاع او رساندم و گفتم به نظر براون باید برنامه عملیات را لغو کنیم. کارتر با ناراحتی و غرغرکنان زیر لب گفت: لعنت بر…لعنت بر… و بلافاصله پشت میز خود نشسته و تلفن براون را گرفت.
من در برابر میز او ایستاده و با خود در جدال بودم: آیا کارتر را تشویق کنم که با ۵ هلیکوپتر باقیمانده دستور اجرای عملیات را صادر کند؟ در این لحظه تصمیم، من و رئیسجمهور تنها بودیم و شاید میتوانستم او را قانع کنم که احتیاط را کنار بگذارد و با دستور ادامه عملیات این شانس تاریخی را از دست ندهد.
از سوی دیگر، افکار متناقضی در مغز من جریان داشت؛ من نباید از موقعیت خود سوءاستفاده کنم و این مرد را به یک تصمیم سریع و حسابنشده پس از ماهها برنامهریزی دقیق وادار سازم. من نباید افکار رمانتیک و قهرمانی را در این مسئله حساس دخالت دهم.
ارتباط رئیسجمهوری و براون ساعت ۱۶:۵۵ دقیقه برقرار شد و من خود را به گوشی تلفن نزدیک کردم تا بتوانم از صحبتهای آنها یادداشت بردارم.
کارتر از براون پرسید آخرین خبر از منطقه عملیات چیست و براون تقریباً همان مطالبی را که به من گفته بود تکرار کرد. من وسط حرف آنها دویده و گفتم نظر فرمانده عملیات را هم بهحساب بیاورید. من پیش خود تصمیم گرفته بودم که اگر سرهنگ بکویت اجرای عملیات را با ۵ هلیکوپتر تجویز کند، رئیسجمهوری را وادار به صدور دستور ادامه عملیات بنمایم.
کارتر از براون پرسید نظر فرمانده عملیات چیست و پس از شنیدن پاسخ براون گفت به توصیه او عمل کنید و گوشی را گذاشت.
پس از پایان مکالمه، کارتر با چهرهای غمزده به من نگاه کرد و گفت برنامه لغو شد و بعد سرش را بین دو دست گرفته در حدود ۵ ثانیه روی میز خود خیره ماند. تأثر فوقالعادهای برای او و برای آمریکا به من دست داد. هر دوی ما مدتی سکوت کردیم و بالاخره کارتر از من خواست، مشاوران اصلی او را برای تشکیل جلسهای در دفتر او دعوت کنم.
ساعت ۱۷:۵۸ درحالیکه همه ما به دور رئیسجمهوری حلقهزده بودیم، ژنرال جونز تلفن کرد و خبر برخورد یک هلیکوپتر با یک هواپیمای سی ۱۳۰ و آتش گرفتن آن را که موجب تلفاتی هم شده بود، اطلاع داد.
کارتر حالت کسی را داشت که کادری در بدن او فروکرده باشند. درد و رنج تمام وجود و چهره او را فراگرفته بود. باوجوداین در چند لحظه خونسردی خود را بازیافت و به ونس و کریستوفر و جودی پاول دستور داد از اتاق خارج شوند و بیانیهای برای آگاهی مردم از جریان مأموریت و چگونگی لغو آن و واقعهای که پیشآمده تهیه کنند.
آنها در اتاق کابینه مشغول تهیه بیانیه بودند که ترنر (رئیس سیا) وارد شد و شدیداً با هرگونه انتشار اعلامیه یا خبر رسمی در مورد مأموریت شکستخورده قبل از خروج کلیه افراد گروه از ایران مخالفت کرد.
حساسیت ترنر درباره مأمورانش قابلتحسین بود و سرانجام توافق شد تا قبل از ساعت یک بامداد روز بعد که پیشبینی میشد کلیه افراد گروه از ایران خارجشده باشند؛ هیچگونه خبر و اعلامیهای منتشر نشود.
در آن روز غمانگیز با وجود ناراحتی و تأثر شدیدی که در چهره همه خوانده میشد، آرامش و سکون غریبی بر کاخ سفید حکمفرما بود. همه سعی میکردند خود را خونسرد نشان دهند. همه با صدای آهسته صحبت میکردند، هیچکس دیگری را متهم نمیکرد و گویی هرکس میخواست دیگری را تسکین دهد.
خود کارتر که بیشتر از همه رنج میبرد، بیشتر از دیگران خود را کنترل میکرد و درباره آنچه باید برای جبران این شکست بشود، مضمون بیانیهای که باید منتشر شود و توضیحاتی که باید به کنگره بدهیم صحبت میکرد.
بااینهمه از ساعت ۶ بعدازظهر که میدانستیم عدهای در جریان عملیات کشتهشدهاند تا ساعت ۱۱ شب، تعداد دقیق آنها که ۸ نفر بود، معلوم نشد. این ۸ نفر که جان خود را در راه رهایی هموطنان خود فدا کردند؛ قهرمانان واقعی این روز غمانگیز بودند.
منبع:
نخعی، هادی، روزشمار جنگ ایران و عراق: طبس تا سنندج؛ تهاجمها و بحرانهای دوران گذار (کتاب هفتم-جلد ۲)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۷، صص ۳۲۴، ۳۲۵