فتح ماندگار / ۲۳
معجزه خداوند/شجاعت و هنرنمایی فرمانده گردان تخریب
برادر جعفر سریع به خط آمد و به من گفت: چرا میدان مین را پاک نمیکنید؟ گفتم: حاجی، میدان پر از تار عنکبوت است، اگر بخواهیم بنشینیم، دو سه ساعت طول میکشد. او گفت: امام گفته است اینجا باید عملیات شود، من کاری ندارم، هر طور شده، باید جلوی دشمن را بگیریم.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهرهگیری از انگیزههای دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزیشده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند و باعث میشود که نبرد بیتالمقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مصمم است با تکیه بر آثار و اسناد موجود در این مرکز، همزمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوههای شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان و رزمندگان حاضر در عملیات، در چندین شماره منتشر کند.
سعید بلوری از رزمندگان گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسولالله در دوران دفاع مقدس، در کتاب خاطرات خود با عنوان «روزهای جنگی سعید» به بیان خاطراتی از عنایت و الطاف الهی خداوند در عملیات بیتالمقدس البته همراه با شجاعت و ایثار رزمندگان در این عملیات پرداخته است:
معجزه خداوند
یکبار با علی محمودوند (شهید تفحص) به خانه دهقان منشادی رفتیم. منشادی میگفت: در جریان فتح خرمشهر با بچههای اطلاعات در یک ستون جلو میرفتیم و هنوز خط را پیدا نکرده بودیم. همینطور که داشتیم میرفتیم، ناگهان در فاصله دومتری مان یک آدم از زمین بلند شد. فهمیدیم کمین عراق در سطح زمین است.
سرباز عراقی که بلند شد، همه داخل ستون، ثابت و صامت ایستادیم و تند در دلمان و جعلنا میخواندیم. نفسمان را هم حذف کرده بودیم.
هوا تاریک بود. عراقی ما را نگاه میکرد؛ ولی جرئت نمیکرد جلو بیاید و ببیند ما آدمیم یا بوته. خدا شاهد است عراقی جلو نیامد و بعد از چند لحظه رفت داخل سنگرش نشست و ما عقب عقب برگشتیم. این معجزه خدا بود که خط را مشخص کرد تا بچهها برای عملیات بفهمند چقدر با دشمن فاصله دارند.
شجاعت و هنرنمایی فرمانده گردان تخریب
منشادی در خاطره دیگری میگفت: در فتح خرمشهر، حاج احمد متوسلیان پشت بیسیم به جعفر جهروتی (فرمانده گردان تخریب لشکر ۲۷) میگوید: آقا جعفر، جوجههایت دانه برنمیدارند. او جواب میدهد: اگر جوجههای من دانه برنمیدارند، همه را میخورم.
برادر جعفر سریع به خط آمد و به من گفت: چرا میدان مین را پاک نمیکنید؟ گفتم: حاجی، میدان پر از تار عنکبوت است، اگر بخواهیم بنشینیم، دو سه ساعت طول میکشد. او گفت: امام گفته است اینجا باید عملیات شود، من کاری ندارم، هر طور شده، باید جلوی دشمن را بگیریم.
گفتم: هیچ جور نمیشود. وقت کم داریم. گفت: پس خودم میروم. گفتیم: آقا جعفر، این کار را نکن. اما گوش نکرد و رفت.
همه چشمهایمان را گرفته و نگاه نمیکردیم و ناراحت بودیم. او باتجربه و تبحری که داشت، سریع مینها را خنثی و سیم تلهها را جمع کرد و کنار گذاشت. بعد آمد و گفت: حالا معبر بزنید؛ اگر خدا بخواهد، کشته میشویم و اگر خدا نخواهد کشته نمیشویم.
منبع:
جمعی از نویسندگان، روزهای جنگی سعید، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرز و بوم، گروه تحقیقاتی فتح الفتوح، تهران ۱۴۰۰، صص ۲۴۷، ۲۴۸