به مناسبت سالروز شهادت آیت الله سید محمد بهشتی؛
صبور و شکیبا در برابر اهانت ها
سرلشکر محسن رضایی گفت: وارد قبرستان دزفول شدیم. عده ای شعار دادند: مرگ بر بهشتی، مرگ بر بهشتی. در قبرستان گفت: من می خواهم حرف بزنم. مردم را جمع کردیم و ایشان همان جا برای آنها صحبت کرد. درجا صحبت کرد. خیلی آدم قوی ای بود.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سید محمد حسینی بهشتی در سال ۱۳۰۷ در اصفهان متولد شد. وی از روحانیون مؤثر در انقلاب اسلامی ایران بود.
بهشتی در حوزه علمیه قم شاگرد علمایی مانند آیتالله بروجردی، امام خمینی، محقق داماد و علامه طباطبائی بود.
وی از معدود روحانیان تحصیلکرده دانشگاهی و آشنا به زبانهای انگلیسی و آلمانی بود. او از بنیانگذاران و اساتید مدرسه علمیه حقانی است که دروس دینی را به روشهای جدیدتر آموزش میداد و دبیرستان دین و دانش را نیز باهدف تقویت علمی جوانان مذهبی تأسیس کرد.
بهشتی از مخالفان نظام سلطنتی پهلوی حاکم بر ایران بود و علیه آن مبارزه سیاسی میکرد به همین دلیل مدتی از ایران خارج شد و در این مدت در مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان فعالیت میکرد.
در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و بر فعالیتهای فرهنگی، از جمله تدوین کتب درسی دانشآموزان متمرکز شد.
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رهبری انقلاب او را بهعنوان یکی از اعضای شورای انقلاب انتخاب کرد و بعد از پیروزی نیز از مؤثرترین افراد در تنظیم قانون اساسی بود و بهعنوان نخستین رئیس دیوان عالی کشور در جمهوری اسلامی ایران فعالیت خود را آغاز کرد.
بهشتی بعد از تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران با همکاری دوستانش حزب جمهوری اسلامی را تشکیل داد و نخستین دبیر کل آن شد.
او سرانجام در دفتر مرکزی همان حزب و در یک عملیات تروریستی در ۷ تیر ۱۳۶۰ش توسط منافقین کوردل به شهادت رسید.
روایت محمد صادق آهنگران
آن زمان (اوایل انقلاب) چند بار حضوری آیت الله بهشتی را دیدم. ایشان وقتی کسی را می دید، طوری برخورد می کرد که انگار صد سال است او را می شناسد. خیلی صمیمی برخورد می کرد. مقام معظم رهبری (آیت الله خامنه ای) هم همین طور بودند. این قدر گرم با آدم ها برخورد می کردند که فکر می کردید همدیگر را می شناسند.
روایت سردار احمد غلامپور
نقش شهید بهشتی در عملیات غیور اصلی
(در ابتدای جنگ) دشمن دو فلش برای اهواز گذاشته بود؛ فلش لشکر ۹ و فلش لشکر ۵. قرار بود این نیروها از پیچ کوشک و محور سوسنگرد بیایند و در اهواز الحاق کنند.
لشکر ۹ که آن زمان در ۱۵ کیلومتری اهواز بود، اگر موفق میشد از حمیدیه بگذرد و به اهواز برسد، با لشکر ۵ الحاق میکرد. برای دفع این خطر، شبیخون شهید غیور اصلی اجرا شد و آنها تا بستان عقب نشستند.
حضور غیور اصلی در این عملیات هم ماجرایی دارد که به حضور آیتالله بهشتی در اهواز مربوط میشود. آقای بهشتی با گزارشی که از شمخانی و دوستان دیگر دریافت کرده بودند، متوجه شده بودند که اهواز بهزودی سقوط خواهد کرد؛ بنابراین موضوع را به تهران گزارش داده بودند
خود آیتالله بهشتی به شمخانی گفته بودند که پیش امام رفتهاند و گفتهاند، بچهها نگران سقوط اهوازند…امام پاسخ داده بودند که مگر جوانان اهواز مردهاند؟!
وقتی آقای بهشتی پیام را به شمخانی رساندند و او هم آن را به بچهها منتقل کرد، تحولی در آنها ایجاد شد. همان روز غیور اصلی، شمخانی، آهنگران، من و عده دیگری از بچهها در سالن غذاخوری جمع شدیم. همه، خونمان به جوش آمده بود. تصمیم گرفتیم به سمت حمیدیه برویم و آنجا جلوی دشمن را بگیریم.
روایت سرلشکر محسن رضایی
صبر و شکیبایی در برابر اهانتها
من آقای بهشتی را حضوری ندیده بودم. یکبار باهم رفتیم دزفول. رفتیم قبرستان شهر. واقعاً آدم عجیبی بود. وارد قبرستان دزفول شدیم. عدهای شعار دادند: مرگ بر بهشتی، مرگ بر بهشتی.
در قبرستان گفت: من میخواهم حرف بزنم. مردم را جمع کردیم و ایشان همانجا برای آنها صحبت کرد. درجا صحبت کرد. خیلی آدم قویای بود.
منابع:
۱- بهداروند، محمدمهدی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: با نوای کاروان: روایت محمدصادق آهنگران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۹، ص ۱۰۹
۲- مختاری، مجید، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: جوانان اهواز زندهاند (جلد اول) روایت: احمد غلام پور، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۸، ص ۱۶۴
۳- اردستانی، حسین، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: مقاومت در برابر تجاوز (جلد سوم)، روایت: محسن رضایی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۹، صص ۴۳۸، ۴۳۹