اخبار دارالشورای ملی
صورت مذاکرات جلسه یوم دوشنبه ۲۱ جوزا ۱۳۰۲
مجلس یک ساعت به ظهر مانده در تحت ریاست آقای مؤتمنالملک تشکیل و صورت مجلس جلسه قبل چون حاضر نشده بود آقای رئیس فرمودند که صورت جلسه امروز حاضر شده و یک دفعه قرائت میشود.
آقای رئیس: بالفعل دستور امروز استیضاح است؛ آقای مدرس بفرمایید.
آقای مدرس: محض استحضار خاطر آقایان و تذکار ماسبق اینکه بنده در استیضاح در وقت پروگرام دولت اشاره کردم به امروز. یکی از مواد پروگرام دولت حفظ روابط حسنه با دُول متحابه[=دوست] بود. در آنجا اگر آقایان به خاطر داشته باشند یک اموری را اشاره کردم بر حسب سوابقی که نسبت به حال حضرت «آقا»[=مستوفیالممالک] داشتم. منتهای مسأله این بود که در آن موقع خودمان را به ممتنع معرفی کردیم و عرض کردیم که منتظر عملیات ایشان در آتیه هستیم، که به حال امتناع باقی خواهیم ماند، یا به حال انکار یا به حال اثبات. یک مدتی گذشت، قریب سه ماه گذشت دیدیم وضعیات طوری است، وضعیات قسمی است که قابل تحمل نیست؛ نه از تقصیر «آقا» بلکه همان وضعیات قصوری که سابقه به حال «آقا» داشتیم، نه از وضعیات جزئیه، بلکه از همان وضعیات کلیه. جزئیات مسائل را من هیچوقت نظر ندارم، و نظرم تمام به امور کلی است، والّا امورات جزئیه خیلی بود که من حالا هیچ مذاکره نمیکنم و بالاخره سه ماه از عمر کابینه گذشت، و دیدیم وضعیات قسمی است که قابل تحمل نیست. بنابراین ما نمایندگان درصدد تشکیل اکثریت برآمدیم. البته میدانید وضعیت اکثریت و اقلیت این دوره یک نحوه خاص است که مثل بعضی مطالب دیگر در دورههای سابقه، سابقه نداشته است. هی ما اکثریت تشکیل دادیم، هی آقایان اقلیت کردند؛ هی ما اکثریت درست کردیم، هی آقایان اقلیت کردند؛ به تریاق، به تریاق، به هرچی بالاخره موفق شدند؛ تا در این اواخر باز به کمک خودمان و رفقا اکثریتی تشکیل دادیم و خواستار شدیم که به مقتضای اصلی از اصول قانون اساسی، دولت برود؛ آقایان قبول نفرمودند. در این مسأله چند روز مذاکرات جریان داشت؛ در خارج و در خدمت آقای رئیس مذاکره شد؛ با خود آقایان مذاکره شد. میل ما این بود که به مقتضای آن اصل «آقا» استعفا دهند و خیلی شایق بودیم که قبول کنند. حتی اینکه گفتند شاید خود نمایندگان شخص دیگری را منظور نظر داشته باشند که بعد از رفتن «آقا» طرف رضایت همه باشند؛ آن را هم قبول نکردند تا بالاخره استیضاح را پیشنهاد و رفتن دولت حاضره را به استیضاح منحصر کردند. من شخصاً مهما امکن میل نداشتم به استیضاح؛ چرا؟ به جهت اینکه استیضاحاتی که در مجلس شده است، آقایان همه اطلاع دارند که وضعیات استیضاح در مجلس منحصر به یک امور خیلی – به عقیده من – کوچکی بوده است، مانند آرد و غیره؛ و من عقیده نداشتم که یک دولتی را [باید] به یک امور کوچکی از بین برد. آنچه بنده همیشه منظور نظر داشتم نسبت به «آقا» این بود که ایشان را از جهت سیاست خارجی پاک دانسته و میدانم؛ مال «آقا» قصور است، نه تقصیر، و استیضاح من هم در رویهای است نسبت به شخص «آقا» که قصور دارند در حفظ مناسبات حسنه که در اول پروگرام خودشان به آن اشاره کرده بودند. من عقیدهام تفاوت نکرده است. از سابق بر این کابینه تا لاحق بر این کابینه، ده نفر رئیسالوزراء سرِ کار آمدهاند، و بیش از ۵۰ وزیر من دیدهام در این پایتخت، و به قدر استعداد خودم اطلاعاتی از احوال آقایان تحصیل کردهام، و باز عرض میکنم که آنچه استیضاح کردهام و میکنم نسبت به آقای مستوفیالممالک، قصور است نه تقصیر، و حالا عرض میکنم.
در قرون اخیره وضعیات دنیا در اثر کهنهشدن و عقب افتادن و یا غرور بعضی دُول، جامعههای دیگر به خیال ترقی خود افتادند؛ یا از هوشیاری یا از احتیاج و یا از تجدّد، به خیال ترقی خود افتادند، و بالخصوص در اروپا در قرون اخیره در صد و صدوپنجاه سال قبل دولتهایی وجود پیدا کرد که درصدد برآمدند دولتهای کوچک دنیا را بخورند. وضعیات دنیا همیشه این مقتضیات را داشته؛ یک قسمت بزرگش مقارن با ما و در زمان اجداد و پدران ما واقع شدند؛ البته معلوم است یک دُولی مختلف هستند؛ دُولی هستند اعقل، دُولی هستند عاقل؛ دُول اغنی دارد، غنی دارد؛ بعضی از دُول به رویه عقل، در مقام بلع دولتهای کوچک برآمده و درصدد برآمدند دولتها را کوچک کوچک نمایند و قوی شده، سایرین را بلع نمایند. بعضی که عاقل بودند لقمههای درشت درشت برداشته کم کم قوی شدند و یک دُولی ضعیف شدند. وضعیت دنیا، موقعیت جغرافیایی ایران، ما را مبتلا کرد به یک دو دولت بزرگ همسایه. آن وقت بعضی از سلاطین شما ملتفت شدند؛ مثل شاید مرحوم ناصرالدینشاه ملتفت شد که ما همجوار شدهایم با دو دولت بزرگ دنیا؛ البته مقتضیات ما؛ مقتضای وضعیت سیاسی ما؛ مقتضای دیانت ما با این دُول، عبارت از سِلم و صلح است. دیانت ما در این زمان اقتضای تعرض و حمله ندارد، مگر اینکه متعرض ما شوند. وضعیات اقتصادی و جغرافیایی ما اقتضا دارد که سِلم باشیم، مگر اینکه متعرض ما بشوند؛ وقتی که متعرض ما شدند البته هر ضعیفی باید به قدر میسور در حدود دیانت و نیات خود در رفع ضرر برآید. همیشه دولتهای ما در طرز سابق و حالیه مراقب بودند که این دو دولت قویِ بزرگِ اعقلِ عاقل را به نحو مسالمت و همین قسم که روابط حسنه محفوظ بوده، محفوظ بدارند و با آنها مشی کردند و به همین قسم هم سالها عمرها گذراندند. بعضی اوقات دوستی کمتر، بعضی اوقات دوستی زیادتر؛ بعضی اوقات مسامح در جزئیات، بعضی اوقات غیرمسامح در امور کلیه؛ عمرهایی به این ترتیب گذراندند تا زمان ما؛ یعنی انقلاب[مشروطه] ایران رسید؛ یعنی ملت بیدار شد؛ طرز حکومت از حکومت یک نفری و فردی به حکومت ملی و تمام ملت مبدّل و مسمّی به اسم دولت مشروطه شد. البته این دولتها به قدر قوه خود در این مسأله هوشیار بودند که هم مراقب بیابان خشک و هم مراقب دریای تر بودند؛ یعنی مراقب دو همسایه خودمان که دو دولت بزرگِ قوی بودند، شدند. البته معلوم است بعد از اینکه دنیا تولید چنین دُولی را کرد، بالطبیعه آن دُول بزرگ هم با یکدیگر نظریاتی داشتند، خصوصاً در وقتی که لقمهها کم شود و این مسأله تولید رقابت میکرد. این مسأله و این حالت در تمام دنیا و همچنین در ایران بود تا جنگ عمومی[=جنگ جهانی]. جنگ عمومی که میان دُول بزرگ برپا شد، یعنی بعضی از آنها از آن حالت عظمت تنزل کردند و بعضی بر عظمت آنها افزوده شد؛ ما ماندیم و همسایه یک طرفی؛ مدتها در رژیم سابق و در طرز لاحق، میان این دو دوست زندگی کردیم؛ یعنی اگر حائلی میان ما و بحرین اتفاق میافتاد، از باب عدم وسیله و نبودن کشتی اسم میگذاشتیم؛ اگر مانعی مابین ما و بعضی از بلوکات اتفاق میافتاد از سمت شمال به قصور مأمورین حمل میکردیم. لکن بعد از اینکه یک نفر از همسایهها در نتیجه جنگ عمومی اطهر شد و دیگری طاهر؛ آن اقوی شد و دیگری قوی؛ ما ماندیم و یک همسایه دوست یا اینکه دوستنما، یا مادر یا دایه مهربانتر از مادر!
گرفتاری داخله و فقر و فلاکت داخله و یکطرفی بودن همسایه، ما را کشید به قرارداد[۱۹۱۹]؛ یعنی انحصار ایران به یک نفر دولت همسایه. البته معلوم است رقیب بعد از آن که طرف نداشته باشد، به هر شکل صلاح خود را ببیند رفتار میکند؛ و آنها مقصر نیستند، البته هر کس در مقام صلاح خود است. باری به توفیق خداوند و بیداری ملت ایران، از چنگ قرارداد خلاصی پیدا شد؛ حتی آنها به وسائل مختلفه هم که متوسل شدند، مثل کابینه آقا سیدضیاء که اسمش را میگذارند سیاه یا سفید یا همه رنگ، باز هم نشد؛ تا اینکه مجلس تشکیل گردید. قبل از تشکیل مجلس، بعضی نمایندگان اساس سیاست را بر این گذاردند که آن آثاری که از همسایه جنوبی[=انگلیس] مانده است، موفق شوند که آن آثار را محو نمایند. در تحت این مرام این مجلس تشکیل و موافق این سیاست، خواه نخواه دولتی تشکیل شد؛ یعنی به آن دولت گفته شد که اگر میتوانی این کار را بکنی بسمالله و اگر نمیتوانی، شما را به خیر، ما را به سلامت.(یکی از نمایندگان: مشهد جای خوبی است) بالاخره با مساعدت مجلس و آقایان نمایندگان – و خودِ آقای مستوفیالممالک هم که یکی از نمایندگان بودند، تشریف داشتند – موفقیت پیدا شد که آن آثار و خردهریزهای قرارداد که باقی مانده بود از قبیل پلیس جنوب، قشون جنوب، و مستشار و غیره، بحمدالله تعالی رفت و قطع شد.(نمایندگان: صحیح است) همه آقایان تشریف داشتند؛ اگرچه بعضی از رفقا چند روز قبل میگفتند که این دوره کاری نشده، ولی البته ما به قدر قوّه و قدرت کار کردیم. پس بعد از اینکه سالها فترت طول کشید؛ بعد از اینکه اشکالهایی از یک همسایه بیرقیب فراهم شده بود؛ یک دولت ضعیفِ فقیر بدون اینکه خلاف روابط حسنه بجا بیاورد، یعنی همان نحو که رابطه حسن بود با دولت انگلیس، همان نحو و باقی است و باقی خواهد بود؛ معذلک صلاح مملکت ما در این بود که اثری از آثار یک همسایه در اینجا نباشد.(نمایندگان: صحیح است) موفق هم شدیم؛ بدون اینکه هیچ زحمتی به هیچکس و هیچجا وارد شود، موفق شدهایم آثار قرارداد را بحمدالله تعالی محو کنیم.
پس از آن ماها با یک فراغتِ بالی به کمک آقایانِ رفقا و عموم نمایندگان مشغول شدیم به یک لوایح قانونی مثل قانون استخدام، قانون ممیّزی، و از جمله قانون نفت؛ این قانونِ نفت یا خوشبختانه یا بدبختانه در وقتی در مجلس گذشت که بنده ناخوش بودم. همینقدر آقای حاج شیخ اسدالله[محلاتی] آمدند منزل و گفتند که یک چنین قانونی آمد و ما در چند دقیقه گذراندیم. بنده عرض کردم که خوب بود در چند ساعت میگذراندید و قدری بیشتر مطالعه و فکر میکردید. بعد که بیدار شدیم، هوشیار شدیم، سوءظن پیدا کردیم؛ یعنی بنده سوءظن پیدا کردم؛ خیال کردم که یک انگشت کوچکی از همان کسی که میل نداریم در کارهای ما دخالت داشته باشد، در این کار داخل است. لذا انحصار [شرکت]استاندارد[اویل] را تبدیل کردیم به عمومیت؛ برای اینکه این فکر (یعنی شاید یکی از همسایهها در این کار ربط داشته باشد) نباشد؛ و معامله را از دنیای کهنه انداختیم به دنیای نو؛ مستخدمینی[=مستشاران] را هم که از دنیای کهنه میآوردیم، قرار گذاشتیم از دنیای نو بیاوریم، و به فراغت بال موفقیت پیدا کردیم. با اینکه عرض میکنم و یقین دارم تمام ملت ایران و عموم نمایندگان در این عقیده موافق هستند، زیرا منشأاش یکی است؛ منشأ سیاست ما، دیانت ماست.(نمایندگان: صحیح است.) ما با تمام دنیا دوستیم، مادامی که متعرّض ما نشدهاند؛ هرکس متعرّض ما بشود، متعرّض او خواهیم شد. همین مذاکره را با مرحوم صدراعظم شهید عثمانی[سعید حلیم پاشا] کردم؛ گفتم اگر کسی بدون اجازه ما وارد سرحد ایران شود و قدرت داشته باشیم، او را با تیر میزنیم؛ خواه کلاهی باشد، خواه عمامهای، خواه شاپو به سر داشته باشد؛ بعد که گلوله خورد و زمین خورد، دست میکنیم ببینیم ختنه کرده است یا نه؟(خنده حضار) اگر ختنه کرده بود، بر او نماز میخوانیم و اگر ختنه نکرده بود، او را دفن میکنیم. دیانت ما عین سیاست ما است و سیاست ما عین دیانت ما؛ ما با همه دوستیم و همینطور هم دستور داده شده است.
این وضعیات با این حال گذشت تا کابینه مستوفیالممالک آمد. من با اخلاصی که داشتم به «آقا» و با مراوده که با ایشان داشتم – با رفقای خودمان که همعقیده و همسیاست بودیم و هستیم و نزاع ما در صغری است نه در کبری، و هیچگونه نزاعی در کبری نداریم؛ ما فیل نداریم، پشه هم نداریم؛ تمام ما دارای یک سیاست هستیم، بحمدالله تعالی – با آن سابقه که داشتم به آقای مستوفیالممالک، و میدانستم که آقای مستوفی استعدادشان استعداد منع نیست – البته استعدادها مختلف است؛ بعضی استعداد منع است، بعضی استعداد سکوت؛ این دو ثمره استعداد است. در مهاجرت و در اوان جنگ عمومی، مهاجرت هم در کابینه «آقا» واقع شد و من هم یکی از مهاجرین بودم؛ اما آن مهاجرت هم صلاح مملکت نبود. معذلک مقصر هم «آقا» نبود؛ تا حال هم ایشان را مقصر نمیدانم؛ اینها قصور است. ولی من عقیده دارم که در این زمانه نسبت به سیاست خارجه، قصور مضرّ است. نسبت به کابینه «آقا» که اینجا تشریف دارند – و البته همه مردم خوبی هستند – البته عملیاتی هم کردهاند که بعضی خوب و بعضی بد بوده است؛ این را هم متعرض نمیشوم؛ ولی اینجا لابدم متعرض بشوم که بعضی روزنامهها مینویسند شاید توقعاتی باشد.
بنده تقریباً ۹ رئیسالوزراء دیدهام؛ هیچ رئیسالوزراء و وزیری نیست که در این مجلس بگوید مدرس یک تقاضایی از من کرده است؟ یک کاغذ در هیچ وزارتخانه ندارم و هیچ تقاضایی از کسی نکرده و نمیکنم. باری این حرفها را باید گذاشت و رفت سر مطلب؛ در هر صورت بنده تمام رجال مملکت را میشناسم و عقیده دارم که هر کدام را باید برای موقع مخصوصی ذخیره کرد. باری بعد از اینکه «آقا» قبول کردند در موقع مطرح بودن پروگرام ایشان که مذاکره کردم، عرض کردم که روابط حسنه مختلف است. رژیم قدیم روس رفت؛ خوب هم شد رفت؛ یک عاقل متهوّری بود؛ در مقابل رقیب خود اَعقل شجاعی بود؛ به همین دلیل هم بود که ما همیشه در زحمت بودیم. باری آن رژیم تبدیل شد به یک وضعیاتی که هنوز اسمش را ما بلد نیستیم؛ حالا بعد بزرگ شود و اسم پیدا کند نمیدانم. باید وضعیات سیاست ما همان قسم که نسبت به آن همسایه دیگر حسنه است و باید مراقب باشیم که نفع ما از بین نرود، نسبت به این همسایه هم باید مراقب باشیم که روابط حسنه، و ضرر آنها به ما نرسد(نمایندگان: صحیح است) تا انشاءالله این انقلاب مبدّل به یک اساسی بشود. طبیعی است اگر در همسایگی شخص، همسایه وضعیات غیر متناسب داشته باشد، تکلیف آن شخص اینست که شب و روز بیدار باشد و متوجه باشد که مبادا خدای نکرده صدمه از آن همسایه متوجه او بشود. اگرچه خیلی دوست داشتم که این مطلب در غیاب وزیر جنگ[=رضاخان] گفته شود، ولی حالا که هستند و باید گفته شود میگویم؛ من وضعیات بعضی نواحی ایران را در این دو ماهه طوری دیدم که اگر این قوه نظامی ما نبود زحمت ما خیلی زیاد میشد.(نمایندگان: صحیح است) من به این لحاظ در اوّلِ مطرحشدن پروگرام، این مسأله را پیشبینی و آقای مستوفیالممالک را صاحب استعداد منع ندیدم؛ احتیاط و حوصله کردم؛ آن روز که تشریف آوردند و من عرض و تقاضا کردم که مناسب است تقاضای رأی اعتماد بکنید، تمام به جهت این سیاست بود.
باز بدبختانه یک وضعیاتی در بعضی نقاط ایران پیش آمد، که باز متأسفانه پیش آمد آن چه که ما از او احتراز میکردیم؛ باز رجال انگلیس نشستند گفتند مأمورین روسیه باید از ایران بروند. هرچه ما گفتیم آقایان، ما خودمان صاحبخانه هستیم، به چه مناسبت شما مینشینید میگویید مأمورین سیاسی روس از ایران، هند، افغان بروند، و ایران را به چه مناسبت در ردیف هند و افغان میآورید. اینها از قصور دولت است و برای اینست که قوّه منعِ دولت کم است. طبیعی است یک جریانی پیش میآید و قوّه منع هم نیست، لذا منتهی به این میشود. من به قدری که از دوّمی میترسم، از اوّلی نمیترسم. «پلیس جنوب» رفت با کمال دوستی؛ اسبهاشان را بعضی فروختند، بعضی بردند؛ تفنگ و فشنگشان را بعضی بردند با کمال دوستی، بعضی آتش زدند با کمال دوستی. باز قصور و عدم منع نیست به بعضی اقدامات، که شاید اگر در جزئیات داخل شدیم، بعضی صورت قطع، بعضی صورت منطّف، بعضی صورت شک داشته باشد. اگر دولت به این اقدامات پروتست[=اعتراض] نمیکند، ما به همه عالم پروتست میکنیم؛ میگوییم ما را بگذارید، که صلاح و فساد خودمان را میدانیم.
با وجودی که هوا مساعد نیست آقایان تصور نمیکنم از عرایض من ملالت پیدا نمایند. من مناسب نمیبینم که این دولتها دوستهای خصوصی پیدا کنند؛ یکی تعریف ما را بکند، یکی مذمّت. من اگر خوبم اگر بد، تو برو خود را باش(نمایندگان: صحیح است) من که با همه خوبم، هیچ دوست ندارم که یک دولتی چه در اینجا و چه در مرکزِ خود، تعریف مرا بکند. من اگر خوبم برای خودم و اگر بدم برای خودم هستم. یا اینکه امور را به مسامحه بگذرانند؛ یک سال است قرارداد تجارتی میبندیم؛ در صورتی که ما در عین اینکه «پلیس جنوب» را منحل کردیم، مستشارها را فرستادیم عقبِ کار خودشان، در همان حال با روسها معاهده بستیم؛ از تمام دولتها زودتر دولت روس را شناختیم؛ معاهده بستیم، که عمل کرده باشیم به وظیفه سیاسی خود که عین وظیفه دیانتی ما است. من دوست ندارم که یکی از این دولتها اظهار تمایل به یکی از رجال ما بکند؛ خیر، رجال ما همه خوبند و هر کدام در موقع خود حافظ حقوق و سیاست مملکت ما هستند. من از هر دولتی که بخواهد دخالت در امور ما بکند میترسم، و باید توازن عدمی را نسبت به همه مراعات کرد، نه توازن وجودی، یعنی شما برای خودتان، ما هم برای خودمان، و لکن از تمایل زیادتر باید احتیاط کرد. باید عملیاتی که سبب بشود بر اینکه دولتی مثل دولت انگلیس بگوید یک مأمور دولت دیگری از ایران تغییر کند، از یک چنین عملیاتی باید با کمال هوشیاری جلوگیری شود. بنده عرضم این است که در این مواد قصوراً مسامحه میشود و چنانچه اطلاع دادم، یا بایستی «آقا» قبل از این تقاضای رأی اعتماد کرده باشند، یا اینکه این عیب را خود من حس کردهام، خودشان حس نکرده باشند. من از اول مطلبم همین بود و به همین واسطه هم بود که استیضاح دادم.(نمایندگان: احسنت…احسنت)
آقای رئیس: شاهزاده سلیمانمیرزا
شاهزاده سلیمانمیرزا: آقای مدرس مثل سایر ایامی که مذاکره میفرمودند بسیار سنگین و خیلی متین و عالی و جامعالاطراف صحبت فرمودند….
منبع: روزنامه ایران؛ ۲۳ خرداد ۱۳۰۲