پس از مهرماه ۱۳۶۰، که خطّ «تظاهرات مسلّحانه» با شکست مواجه شد، در مدت زمان اندکی مبنای تحلیلهای ارائه شدۀ سازمان، «بحران اقتصادی رژیم» بود. بر این اساس، مطالعه روی خط انفجار خط لولههای نفت در جنوب(۱) و تخریب کارخانههای مهم و مادر مانند ذوب آهن، صنایع فولاد، آلومینیوم و پتروشیمی انجام گرفت. چنین تحلیلی به دلیل ماهیت نظامیگرایانه و آوانتوریستیاش، که قدرت را در آتش سلاحهای گرم و شلیک گلوله متجلّی میدید، به سرعت عقیم ماند و از چرخه خطوط تحلیلی تشکیلات خارج شد.(۲) در نیمۀ دوم سال ۶۰، سازمان -به طور کلی- رفتار و کارکرد پاندولی و غیر استراتژیک داشته است؛ که حکایت از نداشتن طرح و برنامه مشخص داشت. به نظر میرسید که در اغلب موارد، خطوط انفعالی و «گهگاهی» بر آن حاکم است تا یک راهبرد جدی پیشبینی شده. خطوطی مانند حزبالله کُشی، پاسدارکُشی، ریشوکُشی، و پخش تراکت -که به صورت متشتّت تحقق مییافت و بعداً معلوم میشد نتیجهای عملی و مؤثر نداشته است، در کنار رهنمودهایی چون «تقویت خطّ منطقه»(۳)- که بعداً از حالت استراتژی خارج شد و به عنوان «محور مکمّل» مورد نظر قرار گرفت؛ و گاه بازگشت به عملیاتی مثل ترور سران نظام مانند ائمه جمعه، استانداران و دیگر مسئولان کشوری.
تحلیل زیر، در آبانماه ۱۳۶۰، به ردههای میانی تشکیلات (هواداران ردههای سرشاخه و سرگروه) انتقال یافت:
«با توجه به وضعیتی که ما در آن قرار داریم و موضعگیریهایی که سازمان کرده، دیگر خطّ ما “تهاجم – تدافع – گریز” نیست؛ بلکه از این به بعد، شعار [ما] “تکنیک و تاکتیک” است. دوران کارهای خودبهخودی و رعایت نکردن مسائل امنیتی به سر آمده است. از این به بعد، هرکس که توان کار تشکیلاتی در فاز امنیتی کنونی [را] دارد، جزء تشکیلات است؛ وگرنه باید در حاشیۀ تشکیلات قرار گیرد؛ و در مقابل سهلانگاری و عدم رعایت مسائل، تنبیهات صورت میگیرد. باید میزان اطلاعات بچهها چک شود؛ که در صورت ضربه، اطلاعات به دست رژیم نیفتد؛ و در صورت دستگیری افراد، باید پاکسازی ردهها شروع شود.»(۴)
تحلیل شکست خطّ تظاهرات مسلّحانه، در یکی از اسناد، بدینگونه بیان شده است:«تاکتیک تظاهرات مسلّحانه اشتباه بوده و تظاهرات که فکر میکردیم سبب شکستن جوّ رعب و وحشت خواهد شد، غیر قابل اجرا[ست] و مفید نخواهد بود… تذکّر اینکه: این خط فقط در سطح نهاد مطرح شود و به ردههای پایین منتقل نشود…»(۵) واقعیت این بود که یأس و سردرگمی ناشی از شکستهای پی در پی، آن هم در شرایطی که وعدههای پر آب و تاب برای سرنگونی فوری نظام جمهوری اسلامی داده میشد، به کلّ سازمان سرایت کرده بود:«[…] بعد از اینکه سازمان با به اجرا درآوردن تظاهرات ۵ مهر نتوانست مردم را به میدان بکشاند، تحلیل داد که “جوّ رعب و وحشت، مافوق انتظار ما[ست] و ملکۀ ذهن تودهها شده؛ و همانند طلسم، اذهان را قفل کرده. ما میبایست از جایی رژیم را سوراخ کنیم تا قیام صورت گیرد.” اما شکل و چگونگی این عمل را نمیتوانست تئوریزه و فرمولیزه کند، لذا در حالت بلاتکلیفی به سر میبرد…»(۶)
واقعیت اجتماعی، در سراسر سال ۱۳۶۰، آنچنان تکاندهنده و غیر منتظره بود که ناگزیر بسیاری از باورهای ذهنی و القائات تشکیلاتی را به هم میریخت. طیفی گسترده از اعضا و هواداران سازمان، با همکاری خانوادههایشان، دوستانشان، همسایههایشان و حتی زندانیان آزادشده، توسط واحدهای گشتی و عملیات-اطلاعات سپاه و نیروهای کمیته دستگیر شدند. «نهاد دانشآموزی»، که بیشترین نیرو را داشت و پس از ۳۰ خرداد تشکیلات نظامی ایجاد نموده با عناوینی چون «هنگ» و «گردان» و «گروهان» و «دسته»، تقسیمبندی شده بود، مرتب ضربه میخورد و آب میرفت. نهادهای «کارمندی» و «کارگری» نیز، از نیمۀ دوم سال ۶۰، از طریق چند ردّ اطلاعاتی، مورد ضربه واقع شد. نهادهای دیگر مثل «دانشجویی» و «محلّات» هم، به طور متفرقه و اغلب از طریق دستگیریهای خیابانی، زیر ضربه قرار گرفتند.(۷)
نفرت عمومی، دستاورد ترورهای کور
کارنامه سازمان در نیمۀ دوم سال ۱۳۶۰، بر اساس عملکرد متغیّر و تحلیلهای متشتّت، بسیار متفاوت است. در بیش از سه چهارم عملیات انجامشدۀ تروریستی، ترورشدگان از شاغلان صنوف آزاد -مثل جگرفروش، خواربارفروش، پارچهفروش، نانوا، سبزیفروش، و بنگاهی(معاملات ملکی)- بودند؛ و تنها کمتر از یک چهارم این عملیاتها، نیروهای پاسدار رسمی کمیته و سپاه بودند. درصد خیلی ضعیفی نیز شامل روحانیون و ردۀ بالای نظام میشد. ترور آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، نماینده امام و امامجمعه مردمی و محبوب شیراز، در ۲۰ آذر ۱۳۶۰، مؤید این نگاه است که سازمان در اوج بیخطّی، گرفتار تاکتیک پاندولی شده بود و به هر هدفی که در دسترسش قرار میگرفت، شلیک میکرد. دقیقاً در همان زمانی که آیتالله دستغیب ترور شد، ۴ کاسب خردهفروش، یک معلّم، دو دانشآموز، یک سبزیفروش، و یک پاسدار رسمی سپاه نیز ترور شدند.(۸) سازمان، رسماً مسئولیت ترور آیتالله دستغیب را که توسط یک عضو سازمان به نام گوهر ادبآواز، انجام شد و خود وی نیز در حین عملیات کشته شد، برعهده گرفت.(۹)
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز جمعه ۲۰ آذر ۱۳۶۰ چنین مینویسد:«آقای شمخانی قائممقام فرماندهی سپاه پاسداران، در سخنرانی پیش از نمازجمعه [تهران] خبر حمله عظیم نیروهای ما به ارتش عراق در گیلانغرب را داد. منتظر این حمله بودیم که با عنوان «فجر» انجام شد. گفت، بیش از هزار کشته، دویست اسیر، و مقداری زمین [اشغالشدۀ خاک ایران] از دشمن گرفتهایم. نبرد هنوز ادامه دارد… ظهر، دفتر امام اطلاع داد که با انفجار بمبی در کوچه مسیر آیتالله دستغیب، امامجمعه شیراز و دوازده نفر همراهانش شهید شدهاند. خبر بسیار تلخی است… از شور و شعف خبر فتح غرب، کاست. نشان همکاری عراق و ضدانقلاب است. فیلمی که [از تلویزیون] پخش کردند نشان داد اجساد آنها قطعه قطعه شده است. خون این پیرمرد هفتاد ساله مجتهد، اثر عمیقی در منفوریت ضدانقلاب دارد.»(۱۰) ستاد فرماندهی و هدایت عملیات تروریستی سازمان در داخل، توسط موسی خیابانی اداره میگشت. برخی اعضای سابق سازمان معتقد بودند که خشونت و بیرحمی شخص وی، عامل مضاعف تداوم ترورهای کور و خونین، و تضمین کارآیی ماشین جنایت و آدمکشی سازمان محسوب میشد.
ضربه به مرکزیت و کشته شدن خیابانی
سرانجام در اواخر نیمۀ دوم سال ۶۰، بر اساس طرح هماهنگ اطلاعات سپاه پاسداران و دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، با شناسایی ردهای اطلاعاتی و عملیات منظم تعقیب و مراقبت، پایگاه مرکزیت سازمان در شمال تهران ضربه خورد. در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، موسی خیابانی و اشرف ربیعی (همسر اول مسعود رجوی) به همراه تعدادی از اعضای کادر و محافظان خود، در درگیری و تیراندازی متقابل کشته شدند. در تبیین اجمالی این عملیات، قسمتی از توضیحات یکی از مسئولان وقت، در اینجا نقل میشود:«خانه تیمی موسی خیابانی نیز -همزمان با بقیه اماکن موردنظر- مراقبت شد و از همان ابتدا هویت ساکنان آن مشخص گردید. از طریق تردد افراد مستقر خانه (که ۱۷ نفر بودند) مراکز و انبارکها و نیروهای دیگر آنها شناسایی شد که بعداً به طور هماهنگ و همزمان ضربه خوردند. در مورد خانۀ مرکزیت، یک مشکل تاکتیکی وجود داشت: سعی شد هنگامی ضربه وارد شود که حداکثر تعداد نفرات در آنجا مستقر باشند، که به علت درگیری و تبادل تیراندازی بسیار شدید، هر ۲۰ نفر کشته شدند.»(۱۱)
خانۀ موردنظر در منطقه زعفرانیه قرار داشت و متعلق به خانواده فرزانهسا بود. اسامی کشتهشدگان خانه مرکزی زعفرانیه به شرح زیر است:
«۱- موسی خیابانی ۲- اشرف ربیعی ۳- آذر رضایی (خیابانی) ۴- محمد مقدم ۵- مهشید فرزانهسا (مقدم) ۶- میرطه میرصادقی ۷- تهمینه رحیمینژاد (میرصادقی) ۸- محمد معینی ۹- شاهرخ شمیم ۱۰۔ فاطمه نجاری (شمیم) ۱۱- خسرو رحیمی ۱۲- سعید سعیدپور ۱۳۔ محمدحسن پورقاضیان ۱۴- حسین بخشافر ۱۵- کاظم مرتضوی ۱۶- حسن مهدوی ۱۷- ناهید رأفتی (مهدوی) ۱۸- مهناز کلانتری (تشیّد) ۱۹- عباسعلی جابرزاده انصاری ۲۰- ثریا سنّماری (جابرزاده انصاری)»(۱۲)
ضربه استراتژیک و مهم ۱۹ بهمن، که طی آن مسئول داخل کشور و نفر دوم سازمان کشته شد، سقوط تدریجی تشکیلات داخل را در پی داشت. در سطح تشکیلات، این ضربه موجب پارهشدن رشته ارتباط و اتصال بخشها با فرماندهی داخل کشور شد؛ در سطح سیاسی، قدرتمندی تشکیلات سازمان را برای قدرتهای حامی آن به زیر سؤال برد؛ هواداران را به انفعال واداشت؛ در سطح روانی، هم مرکزیت و هم اعضا را در حالت تدافع محض و ترس از سرایت ضربه به بخشهای دیگر قرار داد. در سطح عمل نظامی، مجموعه عملیات تروریستی سازمان با بحران مواجه گردید و حفاظت کامل و اولویت برنامههای تأمینی و حفاظتی در دستور کار قرار گرفت. این ضربه، برای نهادهای ضدتروریست کشور که عمدتاً با اتکا به اطلاعات و پشتیبانی اقشار مختلف مردم و ایثارگری نیروهای وفادار انقلاب، عمل میکردند، راهگشای ضربات بعدی به ماشین ترور سازمان، به ویژه در اردیبهشت و خردادماه ۱۳۶۱، گردید.
———————————————————————————————–
پانویسها:
۱. بشیر، رخدادهای سمخا(۶۲-۱۳۵۹) و بررسی منافقین در دو فاز سیاسی و نظامی؛ج ۲؛ ص ۶۱؛ نقل از اعترافات رضا گوهریان (رسول) که خط ّانفجار لولههای نفت جنوب را با همکاری بخش امنیت سازمان پیگیری میکرده است.
۲. همان. باید توجه داشت که میزان نیرویی که سازمان برای یک طرح عملیاتی صرف میکرد، به علت حضور و تسلّط مأموران نظام، تناسبی با تلفات ناشی از ضربهها نداشته است.
۳. «خطّ منطقه»، در فرهنگ و ادبیات آن روز سازمان، به معنی استقرار در کوهستان یا جنگل، و محاصره شهر از طریق روستا بود.
۴. بشیر، رخدادهای سمخا…؛ ج ۲؛ ص ۱۵۱؛ نقل از تحلیل علی زند افشار از «نهاد دانشآموزی»، مندرج در پرونده رفعت خُلدی.
۵. ملاتهای «نهاد دانشآموزی»؛ آرشیو ملاتها؛ زونکن ۱۵/۲؛ موجود در «مرکز اسناد انقلاب اسلامی».
۶. بشیر؛ رخدادهای سمخا…؛ ج ۲؛ ص ۲۶۰؛ نقل از پرونده اصغر فقیهی.
۷. تحلیل استراتژی؛ ص ۴۱؛ نقل از مدارک درونگروهی مندرج در بولتنهای سپاه پاسداران.
۸. روزنامه کیهان و اطلاعات، ۶۰/۱۰/۱ ، صص ۱۱-۱۲.
۹. راستگو، علیاکبر؛ مجاهدین خلق در آیینه تاریخ؛ ص ۵۴.
۱۰. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ عبور از بحران؛ ص ۴۰۱.
۱۱. از متن گفتوگوی اختصاصی پژوهشگران کتاب حاضر با یکی از فرماندهان عملیاتی-اطلاعاتی وقت.
۱۲. روزنامه کیهان و اطلاعات، ۶۰/۱۱/۲۰، صص ۱-۳. نشریۀ مجاهد، ش ۱۳۸.
منبع: سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام؛ جلد دوم؛ صص ۶۸۵ تا ۶۸۹