به مناسبت سالروز عملیات شهیدان رجایی و باهنر؛
ردپای منافقین در لو رفتن عملیات
وحید حاجیلو، عنصر نفوذی سازمان مجاهدین خلق در سپاه همدان که در همه گشت و شناساییهای عملیات رجایی و باهنر شرکت داشت؛ کل اطلاعات و طرح و نقشه عملیات را که در آن راهکارها مشخصشده بود به رابطین خود (منافقین) تحویل داد. منافقین هم آن اطلاعات را برای رژیم عراق ارسال کردند.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، پس از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری، سپاه و ارتش با همکاری یکدیگر برای اجرای چند عملیات بزرگ جهت بیرون راندن عراق از خاک ایران آماده میشدند؛ اما انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت رجایی و باهنر، موج شادی در جبهه دشمن به همراه داشت و فرماندهان جهت جلوگیری از تضعیف روحیه نیروهای ایران، مصمم به اتخاذ هرچه سریعتر شیوه تهاجم شدند.
در همین راستا دو عملیات بهطور همزمان در جنوب سوسنگرد و غرب سرپل ذهاب با نام شهیدان رجایی و باهنر اجرا گردید.
عملیاتی که در جنوب سوسنگرد اجرا شد، هرچند محدود بود، موقعیت استراتژیک خوبی برای نیروهای ایران در جبهه کرخه کور فراهم کرد، اما عملیات غرب سرپل ذهاب باهدف تکمیل اهداف عملیات بازی دراز و همچنین آزادسازی ارتفاعات کوره موش و قراویز در شمال غرب سرپل ذهاب اجرا گردید که با وجود موفقیت اولیه، با مقاومت عراق و اجرای پاتکهای سنگین، حفظ ارتفاعات آزادشده میسر نگردید.
روایت سردار رضا میرزایی
سردار رضا میرزایی؛ فرمانده تیپ یکم لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع) در دوران دفاع مقدس به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته که بهمنظور سالگرد آن منتشر میشود:
در آخرین جلسه مشخص شد که عملیات شامل سه محور اصلی و دو محور فرعی است. محمود شهبازی (فرمانده سپاه همدان) فرماندهی عملیات را به حسین همدانی سپرد.
مسئولیت محور یکم جناح سمت راست در سمت دشت ذهاب و بن دستک به برادر حبیبالله مظاهری و فرماندهی نیروهای عملکننده این محور به من واگذار شد.
قرار بود مظاهری و گروهانش که متشکل از نیروهای سپاه و ارتش بود، از روستای قراویز عبور کرده و به ارتفاعات قراویز صعود کنند…ما نیز وظیفه پاکسازی دشت ذهاب تا دامنه ارتفاعات قراویز را بر عهده داشتیم.
محور وسط به فرماندهی برادر علیرضا حاجی بابایی، مهمترین محور بود. جایی که برادران حسن مرادیان و علیرضا خزایی همراه نیروهای اسدآبادی باید با دور زدن تپه کمیل از سمت راست، به ارتفاعات ۸۰۱ و ۸۱۶ قراویز میرسیدند.
مسئولیت محور چپ نیز بر عهده محمود شهبازی بود که فرماندهی نیروهای عملکننده آن را برادر حسن تاجوک بر عهده داشت. وظیفه آن عبور از روستای جگر محمدلو و رسیدن به شیرین آب بود. دومین محور فرعی نیز در اختیار برادر قدیر نظامی بود که باید از طرف جاده قصر شیرین به تپههای دوقلو میرسیدند.
قرار شد عملیات ساعت ا بامداد یازدهم شهریورماه ۱۳۶۰ اجرا شود.
اطلاع ارتش عراق از عملیات
تقریباً ساعت ۱۱ شب بود. منتظر بودیم تا رمز عملیات به همه واحدها اعلام شود و به خط دشمن بزنیم. ناگهان از سمت بازی دراز آتش بسیار سنگینی از خمپاره و توپ مستقیم به سمت ما شلیک شد.
ما پی بردیم که ارتش عراق از این عملیات اطلاع دقیق داشته و تمامی مواضع ما را از دو سو یعنی بازی دراز و کوره موش مورد هدف قرار دادند و دامنه ارتفاعات قراویز و دشت آن با انبوهی از آتش گلولههای خمپاره و توپ چنان در هم کوبیده شد که ساماندهی نیروهای ما را طوری به هم ریخت که دیگر منتظر شنیدن رمز نشدیم و هر گروه در محورهای مربوط به خود شروع به پیشروی کرد.
پیشروی اولیه نیروها و شکستن خط اول و دوم
حدود ۴ کیلومتر به عمق پیشروی کرده بودیم. ساماندهی عراقیها در محور ما بهگونهای بههمریخته بود که دیگر از آتش بر روی ما خبری نبود اما در عقبه ما، جایی که نیروهای حاجی بابایی و اسدیار میجنگیدند؛ حجم آتش زیاد بود.
به خط دوم نیروهای دشمن رسیدیم، عدهشان بیشتر از خط اول بود اما آنها هم نتوانستند جلوی بچههای با روحیه ما را بگیرند. خط دوم عراقیها هم سقوط کرد و حالا فقط چند صد متر تا عقبه قراویز فاصله داشتیم. حالا تمام توجهمان مقابله با خط سوم عراق بود که حدس میزدیم احتمالاً مقاومت بیشتری از خود نشان خواهند داد.
بهوسیله بیسیم خبر پیشروی و شکستن خط دشمن را به برادر همدانی رساندیم، اما لحن همدانی نشان میداد که وضعیت عقبه نامناسب و شدت درگیری و مقاومت دشمن بالاتر از حد تصور است و نیروهای اسدیار بهجز رضا شریفی راد و چند نفر دیگر نتوانسته بودند از خط دشمن عبور کنند، تعدادی از آنها اسیر یا شهید شده بودند.
رهایی از محاصره
ساعت حدود هفت و نیم صبح بود که ناگهان صدای زوزه تانکهای بیشماری را شنیدم که از پشت دشت به سمت ما حملهور میشدند. قبل از اینکه به محاصره دربیاییم، مظاهری دستور عقبنشینی داد.
روز از نیمه گذشته بود. همه از عطش به حالت غش افتاده بودند. در آن گرمای سوزان صحنه عاشورای امام حسین (ع) در نظرمان تداعی شد. به هر مصیبتی بود بچهها را به پناهگاههای طبیعی نزدیک به شیارها بردیم.
حسن اسدیار و تعدادی از نیروهایش در ارتفاعات قراویز به شهادت رسیده بودند. در آنسوی جبهه ما، تهرانیها هم که همزمان وارد نبرد در بازی دراز شده بودند، متوجه لو رفتن عملیات شده و به عقب بازمیگردند. آنها نیز متحمل تلفات زیادی شده بودند.
حاجیلو، نفوذی منافقین در جبهه خودی
وحید حاجیلو، عنصر نفوذی سازمان مجاهدین خلق در سپاه همدان بود. او آنچنان در کارش مهارت داشت که کسی از فعالیتهای پنهانی او مطلع نشده بود.
او قبل از ورود به سپاه، یکی از کارمندان آموزشوپرورش همدان بود. حاجیلو در اوایل انقلاب وارد سپاه همدان شده بود و در روابط عمومی سپاه، مسئولیت امور فرهنگی را بر عهده داشت. او که در همه گشت و شناساییهای عملیات رجایی و باهنر شرکت داشت؛ قبل از شروع عملیات گفت من متون تبلیغاتی برای این عملیات آماده کردهام که باید حتماً به همدان بروم و آن را چاپ کنم و سریع برگردم.
متأسفانه او به این بهانه، فوراً به همدان رفت و متون را شبانه چاپ کرد و بلافاصله به تهران رفت و کل اطلاعات و طرح و نقشه عملیات را که در آن راهکارها مشخصشده بود به رابطین خود (منافقین) تحویل داد. منافقین هم آن اطلاعات را برای رژیم عراق ارسال کردند.
سپس حاجیلو فوراً با آن متون تبلیغاتی کذایی به منطقه برگشت. حاجیلو حتی در این عملیات شرکت کرد و از ناحیه دستوپا مجروح شد و برای مداوا به همدان فرستاده شد.
بعد از عملیات، او با کشف یکسری اسناد از خانه تیمی منافقین لو رفت. نیروهای سپاه در ساعت ۱۰ شب با حکم قضایی وارد خانه او شده و دستگیرش کردند و به دادگاه انقلاب تهران تحویل دادند. وحید حاجیلو بعد از ۴۸ ساعت اعدام شد.
منبع:
رستمی، علی، از ارتفاعات سخت تا نخلهای بیسر، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۴۱۶، ۴۱۷، ۴۲۰، ۴۲۱، ۴۲۲، ۴۲۳، ۴۲۴، ۴۲۸، ۴۲۹