«… حوادث بدتری در راه بود. مردم گرسنهای که رنج بیغذایی آنها را به جنون دچار کرده بود، به خوردن گوشت یکدیگر روی آورده بودند. آدمخواری جرمی است که تاکنون در ایران ناشناخته بوده و ازاینرو مجازاتی برای آن در قوانین این کشور وجود ندارد. مجرمین اغلب زنان هستند و قربانیان، کودکانی که از جلوی خانههایشان ربوده میشوند و یا در شلوغی بازار قاپیده میشوند.
مادران از اینکه برای گدایی تکه نانی، نوزادانشان را تنها بگذارند، میهراسند؛ زیرا ممکن است در غیبت آنان کودکانشان ربوده و خورده شوند. هرگز نتوانستم در کوچه و بازار و معابر باریک و ناهموار ایـــن سـرزمیـن گــام بردارم، بیآنکه وحشتی بیمارگونه نسبت به دیدن این همه بدبختی احساس کنم.
کودکانی که پوست و استخوان بودند دور آدم جمع میشدند و برای لقمه نانی و یا پولی که بتوانند با آن نان بخرند التماس میکردند و هنگامی که چند پول سیاه به آنها میدادی نمیتوانستی این فکر رنجشآور را از ذهن بیرون کنی که شاید سرنوشت آنها هم دیر یا زود، سر درآوردن از درون دیگ غذاست».
وی در ادامه درباره بازداشت تعدادی از مجرمین به دست نیروهای نظمیه نوشته است:
«آنها ده زن را بازداشــت کــردهانـد کـه اعتراف کردهاند تعدادی کودک را ربوده و خوردهاند و با این بهانه که گرسنگی آنها را به چنین جرایم هولناکی وادار کرده از خود دفاع کرده اند».
داناهو درباره موارد دیگری نوشته است:
«روز بعد در ۸ می مورد هولناکتر دیگری از آدمخواری کشف شد. دو زن، مادر و دختر، با دستان خونآلود دستگیر میشوند. آنها دختر هشتسالهای را کشته و مشغول پختن جنازه او بودند که نظمیه مانع از مقدمات این ضیافت میشود. قطعات نیمپخته باقیمانده در یک سبد ریخته شده و گروهی از دموکراتهای شکمسیر و خشمگین مجرمین بیچاره را به مرگ تهدید کرده و تا مقر نظمیه همراهی میکنند. روز بعد آن دو زن اعدام شدند».[۱]
قحطی بزرگ ۱۲۹۸–۱۲۹۶ ایران
پینوشت:
[۱]. محمدقلی مجد، قحطی بزرگ (۱۲۹۸-۱۲۹۶ش)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۶، صص ۵۵-۵۶.