پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ عباس شهریاری، نفوذی ساواک در حزب توده، به عنوان یکی از کلیدیترین شخصیتها در شناسایی و نفوذ به گروههای چپگرا شناخته میشود. او در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۵۳ در خیابان پرچم تهران، با شلیک ۱۰ گلوله ترور شد. این حادثه پوشش رسانهای داده نشد، فقط چند روز بعد، آگهی ترحیم او در روزنامه «کیهان» منتشر شد. از او به عنوان مرد هزارچهره یاد میشود. در این نوشتار درصدد هستیم تا با مروری بر فعالیتهای شهریاری نشان دهیم که چگونه ساواک از طریق او به گروههای چپگرا ضربه زد.
عباسعلی شهریارینژاد معروف به عباس شهریاری در سال ۱۳۰۷ در کازرون به دنیا آمد. او در سال ۱۳۲۲ برای استخدام در شرکت ملی نفت به آبادان رفت. شهریاری از همان ابتدا با مشارکت در فعالیتهای سندیکایی تلاش میکرد خودش را در بین فعالان کارگری مطرح کند و از این طریق اسم و رسم بهدست آورد. این زمان مصادف بود با فعالیتهای حزب توده در اوایل دهه ۱۳۲۰. حس ماجرایی و قدرتطلبی او سبب شد به این حزب ملحق شود. او در این مدت تلاش میکرد در ساماندهی اعتصابهای کارگران صنعت نفت مشارکت جدی داشته باشد؛ همچنین از خانوادههای افراد اعتصابی هم حمایت میکرد؛ درواقع او با تأمین بودجه مالی از طریق حزب توده تلاش میکرد نیازهای مالی خانوادههای کارگران اعتصابی یا دستگیرشده را تأمین کند و همین مسئله سبب میشد تا هزینه مقابله با حکومت کاسته شود.[۱]
یکی از فعالیتهای شهریاری در این دوران ایجاد باشگاههای تفریحی و ورزشی برای کارگران تحت پوشش، برای گذراندن اوقات فراغت و فعالیتهای سندیکایی بود، اما در واقع این فعالیتها پوششی برای فعالیتهای حزب توده بودند تا هیچ فردی به آنها شک نکند. شهریاری در اعتصاب کارگران صنعت نفت در سال ۱۳۲۵ سهم مهمی داشت؛ بهطوری که یکی از رهبران اعتصابات بهشمار میآمد. بااینحال او در سال ۱۳۳۰ پس از اعتصاب پالایشگاه آبادان، از کار اخراج شد؛ البته شهریاری با کمک روابطی که با حزب توده داشت، توانست در کارخانه چیتسازی مشغول فعالیت شود و در آنجا فعالیتهایش را به نفع حزب توده ادامه دهد.[۲]
عباس شهریاری پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دو بار زندانی میشود. پس از آزادی از زندان تلاش میکند تا دوباره با باقیماندههای حزب توده ارتباط برقرار کند، بااینحال متوجه میشود که در عمل حلقه محاصره آنها توسط نیروهای امنیتی بسیار تنگ شده است و هفتهای نیست که یکی از اعضای حزب توده لو نرود. همین مسئله سبب میشود او در سال ۱۳۳۵ به کشور کویت برود. در آن زمان کویت هنوز از استعمار انگلیس مستقل نشده بود، اگرچه ادارهاش
با شیوخ عرب بود. در آن زمان کویتیها برای کار در پالایشگاههایشان به نیروی کار نیاز داشتند و کودتای ۲۸ مرداد سبب شده بود بخشی از کارگران ایرانی به این کشور مهاجرت کنند. در این زمان شهریاری تلاش کرد در این کشور فعالیتهای حزبیاش را ساماندهی کند؛ همچنین او با ارتباطاتی که با قاچاقیهای انسان برقرار کرد کوشید بخشی از کارگرانی را که در خوزستان عضو حزب توده بودند به کویت بیاورد؛ ازاینرو او در عمل یک خط قاچاق انسان را ساماندهی کرد. او در همین زمان ارتباطاتی هم با کمونیستهای عراقی برقرار کرد و همین مسئله سبب شد در عراق نیز شبکه ارتباطاتی خودش را ایجاد کند.[۳]
در تیرماه ۱۳۳۷، عبدالکریم قاسم در عراق کودتایی انجام میدهد و با توجه به گرایش او به شوروی، فعالیت حزب کمونیست عراق آزاد میشود. این تحولات فرصتی برای حزب توده ایران ایجاد کرد تا فعالیتهایی در عراق داشته باشد. رادمنش، دبیر اول حزب توده ایران، برای بررسی این امکان به بغداد رفت و از طریق پیامی، از عباسعلی شهریاری، که در کویت یک حوزه حزبی را اداره میکرد، درخواست کرد به بغداد بیاید. رادمنش همچنین از شهریاری خواست تا پیش از ورود به بغداد، مسیرهای ورود و خروج به ایران از طریق بصره را بررسی کند. در دیداری که این دو در بغداد داشتند، رادمنش از شهریاری خواست تا برای ارزیابی شرایط به ایران سفر کند. شهریاری به همراه فردی به نام ناصر صارمی به ایران آمد و پس از چندین ملاقات در تهران و شیراز، در آبادان متوجه شد که تحت تعقیب است؛ بنابراین از مسیر بندرعباس ـ قطر به کویت بازگشت و گزارشی از اوضاع ایران و اختلافاتش با صارمی و گوهریان به رادمنش فرستاد. این دوره همکاری حزب توده با عراقیها تا کودتای عبدالسلام عارف ادامه داشت، اما با روی کار آمدن عارف، که دشمنی شدیدی با کمونیستها داشت، فعالیت حزب توده در عراق عملا متوقف شد.[۴]
رادمنش برای حفظ موقعیت خود در نظر داشت که از طریق حکمتجو و شهریاری، حزب را در داخل کشور احیا کند؛ ازاینرو، آن دو را به لایپزیک آلمان شرقی فراخواند. شهریاری پس از ملاقات در لایپزیک و ارائه گزارش فعالیتهایش به رادمنش، اسکندری و کیانوری، ابتدا به بغداد و سپس برای مدت کوتاهی به بصره رفت. در اواخر آبان ۱۳۴۱، او بار دیگر به بغداد فراخوانده شد و در منزل یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست عراق با هیئت دبیران حزب و پرویز حکمتجو ملاقات کرد. در این نشست، رادمنش به شهریاری و حکمتجو مأموریت داد تا وضعیت هواداران در تهران را ساماندهی کنند؛ حکمتجو مسئولیت امور تشکیلاتی و شهریاری مسئولیت امور فنی را بر عهده گرفت.[۵]
شهریاری با هدف ایجاد تشکیلاتی وابسته به حزب توده در تهران، که رهبران این حزب با توجه به رونق فعالیتهای سیاسی میان سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ روی آن حساب باز کرده بودند، با حمایت رادیو پیک، راه ایران را در پیش گرفت. او همراه پرویز حکمتجو، علی خاوری و علی حکیمی نشریه «ضمیمه مردم» را منتشر کرد. بااینحال، در سال ۱۳۴۲ ساواک او را دستگیر کرد و طی بازجوییها، شهریاری برای همکاری با ساواک جذب شد و از آن پس به عنوان نفوذی ساواک در حزب توده فعالیت کرد. او تحت پوشش تشکیلات تهران، تلاش کرد شبکهای از افراد وابسته به خود ایجاد کند و همچنین افراد باقیمانده از حزب توده را شناسایی و به ساواک معرفی کرد. در این دوران که رهبران حزب توده در آلمان شرقی مستقر بودند، شهریاری اسناد و مدارکی را که از آنها دریافت میکرد به ساواک تحویل میداد. ساواک حتی برای حفظ پوشش او، چاپخانهای در اختیارش قرار داد تا
نشریات حزب توده را در آنجا منتشر کند. یک بار هم او سعی کرد تا با ایجاد تله، رهبران حزب توده را به ایران بکشاند تا مقدمات دستگیریشان فراهم شود.[۶]
ساواک قصد داشت اقدامات دولت عراق در حمایت از تیمور بختیار، رئیس پیشین خود، را تلافی کند؛ به همین دلیل، بخش اطلاعات خارجی ساواک مأموریت یافت تا از طریق عبدالغنی الراوی، معاون سابق نخستوزیر عراق، کودتایی در عراق طراحی و اجرا کند. برای این کار، ساواک به الراوی پول و اسلحه داد تا او با بسیج منابع خود، این کودتا را ترتیب دهد. بااینحال، مقامات عراقی تحرکات الراوی را زیر نظر داشتند و پس از کشف شبکه کودتا، طرفداران او را اعدام کردند. الراوی به ایران گریخت. پس از این ماجرا، عراقیها از بختیار درخواست کردند که با نفوذ خود در ایران، الراوی را شناسایی و ترور کند. در پی این درخواست، شهریاری که با تیمور بختیار ارتباط نزدیکی داشت، مأمور شناسایی و ترور الراوی شد. با صحنهسازی ساواک، عراقیها تصور کردند که شهریاری الراوی را به قتل رسانده است.[۷]
شهریاری یکی از سنگینترین ضربات را به گروه بیژن جزنی، رهبر چریکهای فدایی خلق که در حال تدارک عملیات مسلحانه بود، وارد کرد. او با نفوذ دادن فردی به نام ناصر آقایان به داخل گروه، خود را بهعنوان یک انقلابی طرفدار مبارزه مسلحانه معرفی کرد و با جلب اعتماد اعضای گروه، زمینهساز دستگیری حسن ضیاظریفی، یکی از اعضای کلیدی هستههای مخفی مارکسیستی گروه جزنی ـ ظریفی شد. شهریاری با طرحریزی دقیق نقشهای برای فرار و سپس دستگیری اعضای باقیمانده گروه جزنی در مرز، موجب دستگیری سه نفر از آنها شد که ضربهای دیگر به این گروه بود.[۸]
همین زمان سران حزب توده به فعالیتهای شهریاری شک کردند؛ البته پیش از این شوروی به آنها اطلاع داده بود که شهریاری فرد مشکوکی است و باید در مورد او احتیاط پیشه کنند. بااینحال تا چند وقت حزب توده این هشدارها را جدی نگرفت و در نهایت بعد از ضربات متعددی که از شهریاری خورد متوجه نفوذی بودنش شد. در این زمان حزب توده این مسئله را به اعضا اطلاع داد. شهریاری بعد از اینکه متوجه شد لو رفته است سعی کرد مخفیانه زندگی کند. بااینحال چریکهای فدایی خلق که از او ضربه خورده بودند سعی کردند محل اختفایش را شناسایی کنند. در نهایت به صورت اتفاقی آنها آدرس محل زندگی شهریاری را کشف و او را ترور کردند.[۹]
پینوشتها:
psri.ir/?id=n6nqkkhn