انقلاب مشروطه را میتوان نقطهای تعیینکننده در مسیر گذار ایران بهسوی حاکمیت قانون دانست. این انقلاب که بهطورکلی با هدف برقراری حکومت مشروطه و محدود کردن قدرت استبدادی سلطنت قاجار آغاز شد، با چالشهای زیادی روبهرو بود. بسیاری از مورخان و پژوهشگران علت ناکامیهای این انقلاب را در ساختارهای استبدادی و نظام سلطنت مطلقه جستجو میکنند. اما در کنار این عوامل، بررسی نقش برخی شخصیتهای کلیدی همچون یپرمخان ارمنی نیز میتواند به درک بهتر این شکستها کمک کند. یپرمخان، بهعنوان یکی از رهبران نظامی جنبش مشروطیت، در کنار خدماتش، بهدلیل رفتارهای تند و تصمیمات بحثبرانگیز خود، نقشی منفی در تحولات مشروطه ایفا کرد.
یپرمخان
یپرمخان، چهرهای جنجالی از روزگار مشروطه، در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۹۱ کشته شد. او ازجمله ارمنیان قفقاز بود که با تجربه فعالیتهای انقلابی و مسلحانه علیه دولت عثمانی، وارد عرصه مبارزههای سیاسی و نظامی شد. در روسیه به جرم عضویت در گروههای مبارز، به زندانی در سیبری فرستاده شد، اما با فرار به ژاپن و سپس به ایران، فصل تازهای از زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. یپرمخان در ایران، او با حزب «داشناک» همکاری کرد و بهتدریج از فعال سیاسی، به یک چهره نظامی برجسته بدل شد. نقش او در تسخیر تهران و سقوط محمدعلیشاه قاجار، موقعیتش را بهعنوان یکی از سرداران تأثیرگذار جنبش مشروطه تثبیت کرد.
انقلابی؟
او از ابتدا با پیوند با ستارخان و باقرخان، بهعنوان یک شخصیت کلیدی در انقلاب مشروطه وارد میدان شد. در رشت اقدامات انقلابی زیادی انجام داد و پس از آن بهعنوان یکی از مهمترین فرماندهان نظامی مشروطه در تحولات مشروطیت نقش داشت. یکی از مهمترین اقدامات او تسخیر رشت بود؛ جایی که او با استفاده از خشونتهای شدید، موفق شد حاکم آنجا را به قتل رسانده و کنترل شهر را به دست گیرد. در همین راستا، یکی از موارد جنجالی اقدامات یپرمخان در اجرای حکم اعدام چند فرد سرشناس بود. همین اقدامات سختگیرانه و در برخی موارد خودسرانه، به تشدید تضاد میان مشروطهخواهان و مخالفان آنان منجر شد.
در ادامه، یپرمخان در ۲۶ تیر ۱۲۸۸ پس از پیروزی مشروطهخواهان در تهران، به ریاست نظمیه منصوب شد. در این مقام علاوهبر آنکه توانست در مقابل نیروهای طرفدار محمدعلیشاه در ورامین ایستادگی کند ولی بهدلیل تصمیمات نادرست خود، جبهه مشروطهخواهان را تضعیف کرد. یکی از مهمترین رویدادها در این دوره، حمله وی به ستارخان و باقرخان بود، که به درگیری خونین در پارک اتابک انجامید. در این واقعه، یپرمخان بههمراه نیروهای خود بهطور مشترک با بختیاریها، سلاحهای ستارخان و نیروهای او را مصادره کردند و بسیاری از مجاهدین را کشته و زخمی کردند.[۱] این اقدام باعث شد که در نگاه عمومی، یپرمخان به یک مهره بازیخورده در دستان کسانی نظیر عینالدوله و قوامالسلطنه تبدیل شود. همچنین «باید به دشمنی یفرم با ستارخان اشاره کرد. دلایل کینهورزی او به سردار ملی چندان روشن نیست… از نظر فردی نیز او [یفرم] شخصیتی خودخواه و حسود داشت. شاید مانند سردار اسعد از محبوبیت فراوان ستارخان رنج میبرد.»[۲]
ضعیف و ترسو؟
طی این تحولات، یپرمخان همچنین نقش مهمی در پذیرش اولتیماتومهای دولت روسیه ایفا کرد. پس از پیروزی مشروطهخواهان و فرار محمدعلیشاه به روسیه، روسها اقدام به تهدید ایران کردند و از دولت مشروطه خواستند که شوستر، مستشار آمریکایی را از کشور اخراج کند. یپرمخان، بهعنوان رئیس نظمیه مشروطه، بههمراه دیگر مقامات مشروطهخواه، این اولتیماتوم را پذیرفت. این اقدام بهشدت باعث تضعیف استقلال ایران و مشروطه شد و بسیاری از شخصیتهای برجسته آن دوران ازجمله شوستر بهشدت از این تصمیم انتقاد کردند.[۳]
در نهایت، یپرمخان در درگیریهایی که در سال ۱۲۹۱ در غرب ایران علیه نیروهای سلطنتطلب به وقوع پیوست، کشته شد. پس از پیروزی در جنگهایی همچون شکست سالارالدوله در کرمانشاه، یپرمخان درحالیکه در کنار فرمانفرما در حال نبرد بود، جان خود را از دست داد.[۴]
خشن و بیرحم؟
روایتهایی متفاوت از یپرمخان به جا ماندهاند؛ دیدگاهی او را چهرهای خشن، بیرحم و فرصتطلب معرفی میکند. گفته میشود یپرمخان در جریان حرکت بهسوی تهران، پس از تصرف رشت، اقدام به قتل سردار افخم، مجتهد خمامی و ناصرخان کرد و اموال حکومتی را به تصرف درآورد.[۵] در قزوین نیز قتلهای گستردهای به او نسبت داده شده و حتی بنا بر ادعایی، در کشتار زنان و کودکان نیز نقش مستقیم داشته است.[۶] نقدهای تندتری نیز متوجه رفتار او در تهران است. در مقام رئیس نظمیه، یپرم دادگستری را بست، با روزنامهنگاران برخورد قهری کرد و حتی برخی مأموران دولت را نیز با خشونت از ادارات اخراج کرد. برخی از این رفتارها، ازجمله توقیف روزنامهها، در همان زمان نیز با انتقادات گسترده روبهرو شد.[۷]
حامی ترور؟
اتهاماتی نیز نسبتبه حمایت او از ترورهای سیاسی، ازجمله قتل آیتالله بهبهانی مطرح است. اگرچه مدرک مستقیمی دال بر دست داشتن او در این ترور وجود ندارد، گفته میشود از عاملان آن حمایت کرده و مانع محاکمه آنان شده است.[۸] در روایتی دیگر، پس از مرگ یپرم، اسقف همدان که او را ارمنی نمیدانست، از انجام مراسم مذهبی برایش خودداری کرد و گفته میشود همین تصمیم باعث شد تا اسقف هدف گلوله قرار گیرد.
یکی از بزنگاههای مهم در تاریخ مشروطه این است که گفته میشود که یپرمخان در دستگیری و اعدام شیخ فضلالله نوری نقش داشته است. در منابع متعددی همچون تاریخ مشروطیت ایران اثر مهدی ملکزاده، آمده است که یپرمخان در کنار دیگر مشروطهخواهان در اعدام شیخ فضلالله نوری که مخالف مشروطه و مدافع استبداد سلطنتی بود، مشارکت داشت.[۹] اما برخی تحلیلگران چون کسروی و مستشارالدوله صادق نیز بر این عقیدهاند که نقش یپرمخان در دستگیری و اعدام شیخ فضلالله نوری بهطور عمده ازسوی تاریخنگاران مشروطهخواه مورد مبالغه قرار گرفته است و شواهد تاریخی دقیقاً دلیلی برای اثبات حضور فعال او در این روند ندارند.
یپرم و شیخ فضلالله
دانشور علوی نوشته است: «سران مجاهدین ارمنی پیش از دستگیری و اعدام شیخ، نیز یپرمخان ارمنی را که دو روز بود به ریاست کل شهربانی منصوب گردید بود احضار نموده، مطلب را با او در میان گذاشتند. یپرمخان گفت: اگر خیال اعدام شیخ را دارند باید هر چه زودتر این فکر را تا مردم دستخوش احساسات هیجانآمیز میباشند، بهموقع اجرا بگذارند زیرا بعدا احساسات آتشین مردم تخفیف حاصل میکند و اجرای این نقشه بلااشکال نخواهد بود».[۱۰]
از طرف دیگر زیر مجموعه او اقدامات دیگری دارند که نمیتوان بپرم را از آنها جدا دانست: «زشتترین اقدام او، استنطاق از شیخ فضل الله نوری در کمیسیون جنگ بود که ریاست آن بر عهده یپرم خان بود. در استنطاق تلاش بر این بود تا به هر نحو شده شیخ را به گونه ای محاکمه نمایند که مستوجب مرگ باشد.»[۱۱]
تناقضهای موجود در یپرم و روح پریشان و بیثبات او نتایج عجیبی داشت. یپرم، رئیس شهربانی مشروطه؛ به رغم آنکه خود استنطاق کرد و عامل اعدام شیخ شد، خود نیز به گفتههای خویش باور نداشت. چنانچه «در یادداشتهایش، از شیخ به عنوان «روحانی عالیقدری» یاد میکند. که گفته او برای توده خلق، وحی منزل محسوب میشد.»[۱۲]
اما آنچه مشخص است میزان کینه و خشمی که در یپرم نسبت به شیخ شهید وجود داشت، است. کینه و عناد او در جلسه دادگاه شیخ ظهور و بروز داشته است: «هنگام محاکمه شیخ، یپرم (رئیس نظمیه مقتدر و مهیب مشروطه) آهسته وارد تالار شد و ۵، ۶ قدم پشت سر شیخ روی صندلی نشست. شیخ نخست «ملتفت آمدن او نشد. چند دقیقه ای که گذشت، یک واقعهای پیش آمد که تمام وضعیت تالار را تغییر داد.»[۱۳]
مدیر نظام نوابی که از نزدیک شاهد این جریان بوده می گوید: «در اینجا، من از آقا، یک قدرتی دیدم که در تمام عمرم ندیده بودم! تمام تماشاچیان وحشت کرده بودند. تن من میلرزید. یکمرتبه آقا از مستنطقین پرسید: یپرم، کدام یک از شما هستید؟ همه به احترام بپرم، از سر جایشان بلند شدند و یکی از آنها، با احترام، یپرم را که پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت: یپرم خان، ایشان هستند. آقا همین طور که روی صندلی نشسته. دو دستش را روی عصا تکیه داده بود، به طرف چپ نصف دوری زد و سرش را برگرداند و با تغیر گفت: پپرم تویی؟! یپرم گفت: بله! شیخ فضل الله تویی؟! آقا جواب داد: بله منم! یپرم گفت: تو بودی که مشروطه را حرام کردی؟ آقا جواب داد: بله من بودم و تا ابدالدهر هم حرام خواهد بود! مؤسسین این مشروطه، همه لامذهبین صرف هستند و مردم را فریب دادهاند.»[۱۴]
چهره منتاقض مشروطهخواه
درنهایت، یپرمخان را میتوان نماد تناقضهای جنبش مشروطه و شاید منفعتطلبانه دانست؛ چهرهای که برای برخی نماد آزادی و برای عدهای مظهر خشونت سیاسی بود. او اگرچه در صحنه نبرد دلیر و مؤثر ظاهر شد، در عرصه مدنیت و حاکمیت قانون، رفتاری آمرانه و مستبدانه در پیش گرفت که استقلال کشور را دستخوش تهدید بیگانگان قرار داد. همین دوگانگی است که بررسی میراث یپرمخان را به موضوعی پیچیده و همچنان محل مناقشه در تاریخ ایران تبدیل کرده است.
[۱]. ملکزاده، مهدی (۱۳۵۰). تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. تهران: انتشارات علمی، ج ۶ و ۷، صص ۱۳۵۰-۱۳۴۹.
[۲]. یزدانی، سهراب (۱۳۸۸). مجاهدان مشروطه. تهران: نشر نی، ص ۲۴۷.
[۳]. همایون کاتوزیان، محمدعلی (۱۳۸۹). دولت و جامعه در ایران- انقراض قاجار و استقرار پهلوی. ترجمه حسن افشار، تهران: نشر مرکز، ص ۹۳.
[۴]. همایون کاتوزیان، محمدعلی (۱۳۷۹). مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت. تهران: شرکت سهامی انتشار، ص ۸۹۸.
[۵]. رائین، اسماعیل (۲۵۳۵). یپرمخان سردار. مؤسسه تحقیق رائین، صص ۸۹-۸۶/ پناهیسمنانی، محمد و احمد (۱۳۷۶). ستارخان سردار ملی. تهران: کتاب نمونه، ص ۳۸۳.
[۶]. بهنود، مسعود (۱۳۷۷). کشتگان بر سر قدرت. تهران: نشر علم، ص۱۹۲.
[۷]. معیرالممالک، دوستعلیخان (۱۳۶۱). وقایعالزمان (خاطرات شکاریه). به کوشش خدیجه نظاممافی، تهران: نشر تاریخ ایران، ص ۴۸.
[۸]. افشار، ایرج (۱۳۶۷). خاطرات مستشارالدوله صادق. به کوشش ایرج افشار، تهران: طلایه، ج ۲، ص ۴۰۴.
[۹]. ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. ج ۶ و۷، ص ۱۲۷۰.
[۱۰]. دانشورعلوی، نورالله (۱۳۷۷). جنبش وطنپرستان اصفهان و بختیاری (تاریخ مشروطه ایران). تهران: آنزان، ص ۷۰.
[۱۱]. آبادیان، حسین(۱۳۹۰). بحران مشروطیت در ایران. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص ۱۳۴
[۱۲] . مرتضوی، سیدضیا(۱۴۰۰).دانشنامه امام خمینی – جلد ۱۰، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره). ص ۱۳۷
[۱۳] . ابوالحسنی(منذر)، علی(۱۳۸۵). آخرین آواز قو. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. ص ۸۰
[۱۴]. همان