عبدالرحمن قاسملو سرکرده معدوم حزب دمکرات کردستان ایران، کسی است که همواره به خیانت و جنایت علیه ایران و کردها شهره بود. مدل مدیریت و رهبری خاصی داشت و دشمنهای زیادی در این مسیر برای خودش در درون و بیرون حزب تراشیده بود. او حتی در میان احزاب اپوزیسیون کُرد ایرانی نیز به دلایل مختلف مورد انتقاد قرار گرفته است. در ادامه بخشی از پشت پرده مرگ وی و روایتی از شیوههای رهبریاش از صفحات ۵۴۶ تا ۵۵۹ کتاب «حزب دمکرات کردستان ایران» به رشته تحریر درآمده است. این کتاب که در زمستان ۱۳۹۴ توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به قلم محمود نادری منتشر شده است.
مرگ مجهول
دبیرکلی قاسملو پس از پایان یافتن جنگ ایران و عراق، دیری نپایید. او در روز پنج شنبه ۲۲ تیرماه سال ۶۸ به همراه فردی به نام عبدالله قادری در وین به ضرب گلوله از پای درآمد. گفته میشد که او خود را برای گفت و گو با مأموران دولتی ایران آماده کرده بود. قتل قاسملو از جمله قتل های سیاسی است که هیچ گروه و جریان سیاسی مسئولیت آن را به عهده نگرفت. فقط میتوان منافعی را که جریانهای سیاسی از این قتل کسب میکردند در ترازو نهاد و آنگاه براساس میزان سود بیشتری که نصیب یک گروه میشد نقش داشتن آن گروه را در ترور محتمل دانست. […]
شاید برای تنبیه
اولین طرف سیاسی که شاید انگیزهای برای قتل قاسملو داشت دولت جمهوری اسلامی بود. دشمنی قاسملو با نظام نوپدید از همان فردای انقلاب آغاز شد. او به همراه گروههای دیگر در حساسترین شرایط، بحرانی بزرگ بر کشور تحمیل کرد. این بحران، زمینهساز و مشوق حمله رژیم بعثی عراق به ایران گردید. در طول جنگ ایران و عراق هم قاسملو به گفته خود نزدیک به دویست هزار نفر از نیروهایی را که میتوانستند علیه رژیم متجاوز بجنگند، در کردستان و آذربایجان غربی به خود مشغول کرد و از این رهگذر خدمات بزرگی به دولت عراق کرد. اما جمهوری اسلامی فقط از بابت تنبیه او، ممکن بود انگیزه قتل وی را داشته باشد.
حزب دمکرات از سال ۶۴ به بعد توان نظامی خود را از دست داده بود و پس از پایان جنگ میان ایران و عراق این حزب عملا در مناطق کردنشین دیگر نقشی نمیتوانست ایفا کند. از نظر جمهوری اسلامی قاسملوی ناتوان بهتر از قاسملوی مقتول بود؛ خصوصا چنانکه گفته شد، قاسملو خود را برای مذاکره با مأموران دولت ایران آماده میساخت. […] برای دولت ایران مذاکره با قاسملو مفیدتر از قتل او بود. قتل قاسملو جریان مذاکره و توافق احتمالی را برای سالها به تأخیر انداخت.
مذاکره بهانهای برای مرگ
طرف دیگری که از قتل قاسملو سود میبرد رژیم بعثی عراق بود. این رژیم نیز انگیزه قتل قاسملو را میتوانست داشته باشد. در سال ۶۷ جنگ ایران و عراق به پایان رسید و یک سال بعد قاسملو در وین کشته شد. بر اساس اسناد موجود مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، در دیدار با سپهبد طاهر جلیل حبوش، رئیس مخابرات عراق، از وی خواست به اطلاع صدام حسین برساند که قاسملو درصدد مذاکره با دولت ایران است و این مذاکره به نفع دولت عراق نخواهد بود. مسلما عراق مایل نبود چنین مذاکراتی صورت بگیرد. این کشور میخواست غرب ایران را به سود خود همچنان ناآرام نگاه دارد. بنابراین مذاکره حزب دمکرات با جمهوری اسلامی یک مزیت بزرگ رژیم بعث در برابر ایران را از بین میبرد؛ […] احتمالا رژیم عراق درصدد برآمد با حذف قاسملو مانع شروع گفت و گوها شود […]
قتل توسط رقیب
جریان سیاسی دیگر که میتوانست از این قتل سودی ببرد کومله بود. این سازمان رقیب جدی حزب دمکرات بود. در ابتدای ناآرامیهای کردستان کومله بسیار تلاش کرد حزب را کنار بزند ولی در این کوشش ناموفق ماند. […] کومله همواره مردم را به دشمنی با حزب فرامیخواند. در طول جنگ با جمهوری اسلامی این دو گروه بارها با یکدیگر درگیر شدند و تلفاتی به هم وارد آوردند. حذف قاسملو از صحنه سیاسی کردستان میتوانست به سود کومله تمام شود. قاسملو در این چند سال توانسته بود با تبلیغات گسترده و شرکت در محافل جهانی بخشی از افکار عمومی را به سوی حزب جلب کند و کومله کاملا به محاق رفته بود. […] شاید اکنون کومله میخواست با قتل قاسملو راه سخن گفتن حزب در مجامع بین المللی را «بربندد.» قتل این دشمن دیرین میتوانست فضا را به نفع کومله تغییر دهد. […]
گروه دیگری که از قتل قاسملو نفعی عایدش میشد «پارت دمکرات» یا همان «قیاده موقت» بود. روابط قاسملو با ملامصطفی بارزانی از اوائل دهه پنجاه خصومت آمیز بود. زیرا اولا بارزانی از عبدالله اسحاقی، دبیرکل پیشین حزب و دشمن سرسخت قاسملو بسیار حمایت کرد؛ و ثانیا در زمان دبیرکلی قاسملو، بارزانی بخشی از مخالفین او را در منطقه شورش زیر بال و پر گرفت. بالاخره اینکه درست در روزهایی که رژیم بعثی به جان ملامصطفی بارزانی سوء قصد کرد و بارزانی به هیأتی روسی گفت صدام حسین سراپای وجودش به فضولات آلوده است. قاسملو مشغول مغازله با آن رژیم بود.
با این پیشینه، پس از انقلاب اسلامی در ایران، حزب دمکرات همنوا با کومله و فداییها خواهان اخراج قیاده موقت از ایران شد. ملامصطفی بارزانی، این جوانمردی را داشت که به جناح قاسملو امکان و اجازه حضور در شمال عراق را بدهد ولی حزب دمکرات پس از انقلاب با فراموش کردن آن محبت ها برای اخراج قیاده موقت از ایران حتی از کومله نیز بیتابتر بود. […] با این توضیحات قیاده موقت انگیزه کافی برای قتل قاسملو را داشت.
رد پای منافقین
گروه دیگر که از این قتل میتوانست سود ببرد سازمان مجاهدین خلق ایران بود. حزب دمکرات و سازمان مجاهدین خلق چند سالی بود که جنگ سرد سهمگینی را آغاز کرده بودند و با بدترین الفاظ به یکدیگر دشنام میدادند. حزب دمکرات از حمله مسلحانه اعضای سازمان مجاهدین به پیشمرگه های خود همواره بیمناک بود. اکنون قاسملو خود را برای مذاکره با مأمورین دولتی ایران آماده میساخت و سر گرفتن این مذاکره حتی اگر نافرجام میماند میتوانست شکستی بر دیگر شکستهای سازمان مجاهدین بیفزاید.
مذاکره قاسملو با دولت میتوانست نشان دهد که بر خلاف تبلیغات مجاهدین امکان مذاکره و چانه زنی با دولت وجود دارد و این همان نکتهای است که سازمان مجاهدین خلق برنمیتابید و از آن هراس داشت. به یاد داشته باشیم که یک سال پیش از این، سازمان مجاهدین خلق در عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» عده زیادی از نیروهایش را به دم تیز نیروهای نظام فرستاده بود. قتل قاسملو میتوانست از پیموده شدن آخرین مراحل ورشکستگی سازمان در این مرحله جلوگیری کند.
اختلافات درونی
بالاخره آخرین گروهی که میتوانست از قتل قاسملو منفعتی به دست آورد اتحادیه میهنی کردستان عراق بود. روابط قاسملو با جلال طالبانی با فراز و فرودهایی همراه بود؛ گاهی دوستی و گاهی دشمنی. در دورهای که روابط طالبانی با رژیم عراق خصومتآمیز بود، قاسملو حزب دمکرات را بهعنوان ابزاری در خدمت رژیم بعثی عراق درآورده بود. با پایان یافتن جنگ میان ایران و عراق، اتحادیه میهنی نیز مانند پارت دمکرات مایل نبود مزاحمی وابسته به رژیم بعثی مانند حزب دمکرات در شمال عراق وجود داشته باشد. نه طالبانی و نه بارزانی اعتمادی به قاسملو نداشتند. […] گرچه قاسملو همواره بهعنوان رابط بین گروههای معارض کرد و رژیم بعث عراق عمل میکرد ولی بارزانی و طالبانی یقین داشتند که قاسملو، صدام حسین را بر آن دو ترجیح میدهد.[….]
قاسملو نمیتوانست خوشنودی خود را از اینکه برگ برنده کردهای عراقی و ایرانی در دستان صدام حسین است پوشیده بدارد. […] قاسملو برای به تسلیم کشاندن پارت دمکرات و اتحادیه میهنی وساطت میکرد. این رفتارهای قاسملو نمیتوانست از نگاه طالبانی دور بماند؛ خصوصا که قاسملو نسبت به طالبانی و بارزانی در صحنه بین المللی از موقعیت برتری برخوردار بود. حزب دمکرات اولین سازمان کرد عضو بین الملل سوسیالیست بود. کسب چنین موقعیتی، که البته مرهون تلاش های قاسملو بود، میتوانست حسادت اتحادیه میهنی و پارت دمکرات را تحریک کند. هم بارزانی و هم طالبانی میدانستند در غیاب افراد مؤثر حزب دمکرات، این حزب کاملا در اختیارشان قرار خواهد گرفت و به هر طریق که بخواهند از آن استفاده خواهند کرد.[…]
بعید نیست ترور قاسملو اقدام مشترک رژیم بعث عراق و سازمان مجاهدین خلق باشد. قاسملو، گنجینه اسرار و اطلاعات محرمانه بود. او طی دوران همکاری خود با سازمان مجاهدین خلق و رژیم عراق اطلاعات بسیار گرانبهایی از فعالیتهای این دو به دست آورده بود. نزدیک شدن قاسملو به جمهوری اسلامی این اطلاعات را میتوانست در معرض افشا قرار دهد. مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، به صدام حسین هشدار داده بود که مذاکره قاسملو با جمهوری اسلامی به نفع عراق نخواهد بود. این هشدار به منزله لزوم پیشگیری از مذاکره و یا ادامه مذاکره بود. این امر محقق نمیشد مگر با حذف قاسملو قطعا این مذاکره به نفع مجاهدین هم نبود. مجاهدین هم بی میل نبودند که قاسملو حذف شود. لذا طرح مشترک سازمان مجاهدین خلق و رژیم بعث عراق منجر به حذف قاسملو گردید.
آزمونهای متفاوت و یک نتیجه
قاسملو احتمالا توسط یکی از این جریانهای سیاسی کشته شد. او تمام مسیرها را برای ارضای حس جاه طلبی خود پیمود. او در حالی به ایران بازگشت و از انقلاب حمایت کرد که خود را وامدار رژیم بعث عراق میدانست. او از مذاکره و صلح با دولت سخن میگفت ولی به همراه کومله، که خود بعدها آنها را خمرهای سرخ نامید[۱]، هیأت نمایندگی خلق کرد تشکیل داد. او به «شورای ملی مقاومت» زیر نظر مجاهدین خلق پیوست ولی با حقارت از آن رانده شد. قاسملو در برابر بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه سکوت اختیار کرد و منافع آنی او مانع از آن شد که بیندیشد که مردم کرد و تاریخ چگونه درباره وی داوری خواهند کرد. بمباران شیمیایی حلبچه آزمونی بود برای قاسملو و حزب دمکرات تا عیار ادعای قوم پرستی آنان سنجیده شود. بیش از هجده سال زمان نیاز بود تا حزب دمکرات پس از سرنگونی صدام حسین و رژیم بعثی عراق اعتراف کند آن رژیم در حق کردها جنایات نابخشودنی مرتکب شده است.[…]
قاسملو در حقیقت قربانی رادیکالیسم سیاسی در کردستان، کم تجربگی در گفتوگو، و بیش از همه و مهم تر از همه قربانی بلند پروازی و فرصت طلبی خود شد. او میخواست همه مطالبات معوق و بحق و ناحق حزب را به یکباره از حکومت مرکزی بستاند. قاسملو از رفتار رژیم بعث عراق با کردهای آن کشور مطلع بود ولی میخواست با اتکا و اعتماد به آن کشور برای کردهای ایران خودمختاری کسب کند. او مدعی بود که میخواهد از رنج مردم کرد بکاهد ولی رنج عمیقی بر مردم کرد تحمیل کرد[….] قاسملو آیین فرد پرستی را ترویج میکرد تا کسی را یارای مخالفت با او نباشد. کمیته مرکزی مطلوب قاسملو کمیته مرکزی مطیع بود. او با استفاده از اهرم هایی که در اختیار داشت و با ظاهری دمکراتیک، کمیته مرکزی و دفتر سیاسی مطلوب خود را به حزب تحمیل میکرد. […]قاسملو مخالفان خود را بی رحمانه سرکوب میکرد. […] هر مخالفی را بی رحمانه و با اشکال مختلف از پیش روی خود برمیداشت. دیکتاتوری قاسملو برآمده از کیش فرد پرستی بود […] قاسملو، داعیه پیروی از دوبچک داشت اما در عمل راه استالین را میپیمود. انشعابیون میدانستند که قاسملو با ترویج آیین شخصیت پرستی، حزب را آلت فعل خود خواهد ساخت و از کمیته مرکزی و دفتر سیاسی و کنگره و انتخابات نامی بیش نخواهد ماند. او در حزب رابطه مرید و مرادی را بر رابطه حقوقی تقدم بخشید. […]روش قاسملو، دیکتاتوری را در حزب تثبیت کرد و اعضای حزب هیچگاه آن را از یاد نبردند بلکه دیکتاتوری را کارآمدتر از دموکراسی دانستند. […]سنتی که قاسملو در کنگره هشتم بنا نهاد اکنون در نظمی پادگانی بازتولید میشد. رأی تکه کاغذ بی ارزشی دانسته شد که میتوانست یک عضو برجسته را از شرکت در کنگره محروم کند. دمکراسی رنگ باخته بود و «فواید دیکتاتوری» تدریجا آشکار میشد. همه سازوکارها برای نظم پادگانی طراحی و تعبیه میشد. اکنون حزب دمکرات، دمکراسی را امری مذموم میپنداشت که میتوانست افراد بی انگیزه را به قدرت برساند. اصولا دمکراسی چه معنا و مفهوم و خاصیتی میتوانست داشته باشد؟ همه سازوکارهای حزب باید به نحوی طراحی میشد که دبیرکلی حسن زاده را تضمین کند زیرا او بالاترین فرد در حزب بود. فریاد علی جوانمردی در سالن اجلاس که گفت: «به نظر من اعضای رهبری حزب فسیل شده و باید استعفا بدهند و نیروی جوان بیاید سر کار و با این طرح مخالفم» هم به جایی نرسید. اینها همه مرده ریگ قاسملو برای حزب بود.
[۱] نام گروهی مائوئیست که با روشی خشونت آمیز از سال ۱۹۷۵ تا سال ۱۹۷۹ میلادی بر کامبوج حکومت می کرد. گفته می شود طی این سالها نزدیک به دو میلیون نفر از شهروندان کامبوج در اردوگاه های کار اجباری جان باختند. رهبر این گروه سئولات ساره مشهور به پل پوت) بود. پل پوت در سال ۱۹۲۵ در کامبوج به دنیا آمد. او پس از تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل در سال ۱۹۶۹ به فرانسه رفت و در آنجا به فعالیتهای کمونیستی روی آورد. پل پوت در سال ۱۹۵۶ مجبور به بازگشت به کامبوج شد و چند سال بعد، پس ازکشتار رهبران حزب کمونیست، او به رهبری حزب کمونیست کامبوج رسید. طی حوادثی خمرهای سرخ به تدریج بخش هایی از خاک کامبوج را به تصرف در آوردند و بالاخره در آوریل ۱۹۷۵ پایتخت کامبوج را تسخیر کردند و جمهوری دمکراتیک خود را برپا نمودند که تا سال ۱۹۷۹ ادامه یافت. به دنبال اختلاف های مرزی حکومت خمرهای سرخ توسط ویتنام برافتاد پل پوت در آوریل ۱۹۹۸ در حالی که خمرهای سرخ با محاکمه او موافقت کرده بودند، در سن هفتادوسه سالگی مرد.