در ۳۱ مرداد ۱۳۴۹ مطبوعات ایران گزارشهای هماهنگی از ترور منجر به مرگ تیمور بختیار اولین رئیس ساواک را منتشر کردند. چند روز پیش از این زمان، او در استان دیاله عراق بهوسیله یکی از محافظین خود که از ماموران ساواک بود، ترور شد. بختیار سپس در بیمارستان نظامی الرشید بغداد درگذشت. با مرگ وی پرونده یکی از مرموزترین رجال عصر پهلوی دوم بسته شد.
تیمور بختیار از چهرههای پر رمز و راز دربار پهلوی است. او از یک سو در مقام نخستین رئیس ساواک، خشنترین جنایات را برای تحکیم پایههای حکومت پهلوی مرتکب شد و از سوی دیگر وقتی مورد سوءظن شاه قرار گرفت با وی به مقابله پرداخت. از یک طرف به قلعوقمع گروههای اسلامی و بهویژه جمعیت فدائیان اسلام پرداخت و از سوی دیگر برای ایجاد یک جبهه مشترک جهت مبارزه با شاه، دست نیاز به طرف امام خمینی دراز کرد. از یک طرف ساواک را تحت نفوذ مستقیم سازمانهای جاسوسی «سیا» و «موساد» درآورد و از طرف دیگر وقتی روابطش با محمدرضا پهلوی تیره شد، او را متهم کرد که با آمریکا و اسرائیل علیه ملل عرب متحد شده است و…
از بیروت تا پاریس
پدر تیمور معروف به «فتحعلیخان سردار معظم»[۱] از خوانین بزرگ بختیاری بود. پدر و پدربزرگ تیمور در سالهای نخست قدرتیابی رضاخان در سرکوب شورشهای مناطق جنوب و جنوب غربی کشور به او کمک کردند و در سلک خدمتگزاران رضاخان درآمدند.[۲]
بختیار برای تحصیلات تکمیلی بهاتفاق پسرعموی خود شاپور بختیار به بیروت رفت و در مدرسه لائیکهای این شهر به تحصیل پرداخت. در این مدرسه او با بسیاری از شخصیتهای سیاسی برجستهای که در آینده لبنان سمتهای مهمی به دست آوردند، از جمله «شارل حلو» که بعدها رئیس جمهور لبنان شد، همدوره بود.[۳] وی سپس برای تکمیل دانش نظامی خود رهسپار فرانسه شد و در ۱۳۱۴ با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و در ۵ سال پایانی حکومت رضاشاه در سمتهای مختلف نظامی به وی خدمت کرد.[۴]
سرکوبگر مردم در کودتا
تیمور بختیار در ۱۳۲۵ بهعنوان یکی از فرماندهان ارتش، نقش مؤثری در سرکوب شورش تجزیهطلبان حزب دموکرات آذربایجان ایفا کرد. سپس به درجه سرهنگی رسید و در ۱۳۲۹ نیز به فرماندهی گارد شاهنشاهی منصوب شد.[۵] وی در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در سرکوب طرفداران مصدق نقش فعالی ایفا کرد و دو روز پس از کودتا به فرماندهی لشکر ۲ زرهی رسید و روز پنجم دی همان سال نیز فرماندار نظامی تهران شد. فردوست در این رابطه میگوید: «تیمور بلافاصله به دستور آمریکاییها فرمانداری نظامی تهران را ایجاد کرد و قدرت واقعی را به دست گرفت. او دیگر آن جوان زن و بچه دوست ایلیاتی نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرمانداری نظامی تهران بیدادها کرد و هرکس را که آمریکا و انگلیس و یا محمدرضا دستور میداد از دم تیغ میگذراند. تودهایها را قلعوقمع کرد، فدائیان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام سپرد، پادگان مرکز ۲ زرهی را به یک شکنجهگاه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان زنان و دختران ایرانی خرس انداخت و حتی از اذیت و آزار پیرمرد محترمی چون آیتالله کاشانی نیز فروگذار نکرد»[۶] او یکبار مستشاران آمریکایی را نیز به تماشای رفتار خرسها در زندانها برده بود.[۷]
قلع و قمع کردن همه مخالفان
از مهمترین اقدامات تیمور در دوره فرمانداری نظامی تهران، کشف شبکه نظامی حزب توده و دستگیری صدها تن از اعضای شبکه نظامی این حزب بود که بسیاری از آنان به زندانهای طویلالمدت محکوم شدند و دهها تن دیگر نیز اعدام شدند. شکنجه و پروندهسازی برای اعضای فعال و کادر رهبری جمعیت فدائیان اسلام از دیگر اقدامات وی بود که نهایتاً دادگاه نظامی تحت سلطه فرمانداری نظامی، کادر رهبری جمعیت فدائیان اسلام را به اعدام محکوم کرد و این حکم در دی ۱۳۳۵ به مورد اجرا گذاشته شد.[۸] تیمور پیش از اجرای این حکم، در روز هفتم آذر ۱۳۳۴ عبدالحسین واحدی مرد شماره دو جمعیت فدائیان اسلام را نیز که در بازداشت به سر میبرد، درپی مشاجرهای و به طور خودسرانه به ضرب ۵ گلوله به شهادت رسانده بود.[۹]
رئیس ساواک و در انتظار نخستوزیری
تیمور در اول مهر ۱۳۳۵ به درجه سرلشکری رسید و در سوم همان ماه معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) شد. تیمور در دوران ۴ساله ریاست خود بر ساواک، بانی رابطه این سازمان با سازمانهای جاسوسی آمریکا (سیا) و اسرائیل (موساد) بود و با این دو سازمان جاسوسی ارتباط دائمی داشت[۱۰]؛ چنانکه مربیان موساد و مأموران سیا، آموزش مأموران ساواک در کارهای ضدجاسوسی را بر عهده گرفته بودند.[۱۱]
اقدامات جاهطلبانه تیمور، سوءاستفادهها، ارتباطهای پنهان با محافل داخلی و خارجی، روابط محرمانه او با سفرای کشورها در تهران، مناسبات و جلسات مخفی وی با نمایندگان مجلسین شورا و سنا و … پدیدههایی بودند که بهتدریج سبب نگرانی شاه نسبت به قدرت رو به افزایش تیمور بختیار شده بود. تیمور که فردی قدرتطلب بود برای دستیابی به منصب نخستوزیری و یا ریاست ستاد ارتش شدیداً تلاش میکرد و در این تلاش توانسته بود حمایت بسیاری از افسران بلندپایه ارتش و جمع بزرگی از نمایندگان مجلسین را نیز کسب کند. حتی گفته میشد که بعضی نمایندگان مجلس چنان مرعوب ساواک شده بودند که برخی از قوانین با فشارهای پنهان ساواک به تصویب میرسید.[۱۲] او گاهی به نشریات مختلف پول میداد تا به نفع نخستوزیری وی مطلب بنویسند.[۱۳] تیمور حتی با استفاده از وجود ثریا همسر شاه نیز که زنی از ایل بختیاری بود، در تصمیمات شاه اعمال نفوذ میکرد.
ته چاه ماند
تیمور در بهمن ۱۳۳۹ با هدف انتقال پیام مکتوب شاه به «جان اف کندی» رئیسجمهور آن کشور رهسپار آمریکا شد. در آن زمان شاه از دیدگاه دولت جدید آمریکا نسبت به رژیم ایران نگران بود و امید داشت که با این سفر بتواند اعتماد مجدد کاخ سفید را برای تداوم کمکهای نظامی و مالی واشنگتن به ایران جلب کند.[۱۴]
تیمور در دیدار با «کندی» درباره انتصاب قریبالوقوع خود به مقام نخستوزیری ایران با وی به گفتوگو پرداخت. او در این ملاقات، موضوع گسترش سرسامآور فساد در هیئت حاکمه ایران و ناتوانی شاه در اداره کشور را مطرح کرد و تمایل خود را برای کسب مقام نخستوزیری ابراز نمود. همچنین در ملاقات دیگری با سران سازمان «سیا» درباره کودتا علیه شاه به گفتوگو پرداخت. مقامات آمریکایی هم به او وعده دادند که ممکن است در مراجعت به ایران از نخستوزیری وی حمایت کنند.[۱۵] بیخبر از اینکه در بازگشت، و قبل از رسیدن تیمور به تهران، گزارش این انتقادات به اطلاع شاه رسیده بود.[۱۶]
دکتر علینقی عالیخانی نیز که به دلیل تسلط کامل به زبانهای انگلیسی و فرانسوی به درخواست تیمور بختیار وی را در این سفر همراهی کرده بود، در بازگشت به تهران، طی دیداری بسیار محرمانه با شاه، آنچه را که بین تیمور بختیار و «کندی» گذشته بود بیان کرد. از جمله اینکه تیمور بختیار گفته بود: «سلطنتِ خانواده سلطنتی، افراد، القاب، تشریفات، فساد و اخاذی اعضای خاندان سلطنتی بزرگترین دردسر برای مملکت ایران است و اگر بتوانیم مثل عبدالکریم قاسم در عراق و گورسل در ترکیه اقدامی به عمل آوریم اینهمه مشکلات از بین رفته، هزینهها، تشریفات، زدوبندها و مداخلات افراد غیرمسئول در کارهای اقتصادی و سیاسی تمام خواهد شد و کندی جوان هم موافقت خود را اعلام داشته بود…»[۱۷]
باز هم بدعهدی
اما آمریکاییها نهتنها تیمور بختیار را مطابق وعدهای که به وی داده بودند، در رسیدن به نخستوزیری یاری نکردند، بلکه در ۲۲ اسفند ۱۳۳۹ رئیسجمهور آمریکا نماینده ویژه خود «اورل هریمن» را به تهران فرستاد و او نیز شاه را در جریان خواستهها و برنامههای بختیار قرار داد و از جانب کاخ سفید خواستار تغییرات سریع در ارتش شد. شاه نیز طبق نظر مقامات آمریکایی سپهبد بختیار و چند نفر دیگر از مقامات ارتش را عزل کرد[۱۸] و در ۲۴ اسفند وی را از ریاست ساواک نیز برکنار کرد و سرتیپ حسن پاکروان را جایگزین نمود.[۱۹]
از طرف دیگر در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ شاه به پیشنهاد سفارتخانههای آمریکا و انگلیس[۲۰] طی حکمی علی امینی را به نخستوزیری منصوب کرد.[۲۱] شاه در مرحله بعد رئیس جدید ساواک را موظف کرد تمام رفتار و حرکات تیمور بختیار را تحتنظر بگیرد.[۲۲]
ابطال گذرنامه
این تحولات، تیمور بختیار را به خشم آورد. اما پیش از آنکه وی بتواند عکسالعملی از خود نشان دهد در ۵ بهمن ۱۳۴۰ شاه به پشتوانه حمایت آمریکا از امینی، بختیار را از ایران اخراج کرد.[۲۳] بعد از این اتفاق، تیمور وارد رم شد و در آنجا اولین مصاحبه خود را علیه شاه و دولت امینی برگزار کرد و طی آن به مخالفت با اصلاحات ارضی – که بهتازگی با توصیه آمریکاییها توسط دولت امینی آغاز شده بود – پرداخت. شاه نیز متقابلاً دستور داد گذرنامه سیاسی تیمور بختیار باطل و وی بازنشسته شود.[۲۴]
تیمور بختیار در تبلیغات خود علیه حکومت پهلوی از جنایاتی توسط ساواک پرده برداشت که خود سهم اساسی در ارتکاب آنها داشت.[۲۵] رفتار تیمور بختیار علیه حکومت پهلوی رفتهرفته شدیدتر شد، بهطوری که وقتی نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به وقوع پیوست، تلقی اول شاه این بود که در پشت این حرکت تیمور بختیار قرار دارد! شاه درپی این تردیدها حتی دستور برکناری تعدادی از مدیران ادارات ساواک را نیز که هوادار تیمور بختیار بودند صادر کرد.[۲۶]
در خرداد ۱۳۴۶ و در جریان سفر شاه به آلمان غربی، پلیس این کشور یک خودرو بدون سرنشین حامل دهها کیلو بمب را کشف کرد. این خودروی پر از مواد منفجره قرار بود با دستگاه کنترل از راه دور بهسوی ماشین شاه حرکت داده شود. در پی این رویداد که بخشی از نقشه ساواک و سفارت ایران در آلمان بود، تیمور بختیار بلافاصله از طرف منابع سیاسی و خبری ایران متهم به ارتکاب این توطئه شد. وی که در آن زمان در سوئیس به سر میبرد، کمی بعد، این کشور را به مقصد لبنان ترک کرد.[۲۷]
حتی در لبنان
بااینوجود وی روز ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۷ به اتهام حمل اسلحه غیرمجاز توسط مأمورین امنیتی لبنان در فرودگاه بیروت دستگیر شد.[۲۸] از چمدان متعلق به وی چند قبضه اسلحه، مقداری وسایل جاسوسی و پنج میلیون دلار پول نقد کشف شد.[۲۹] در پی این واقعه شاه تمام نیروی خود را به کار گرفت تا موافقت دولت لبنان را برای تحویل او به ایران جلب کند. اما دولت لبنان تحت فشار جمال عبدالناصر در مصر و ژنرال دوگل در فرانسه، و تعدادی از دولتهای عربی، درخواست ایران را نپذیرفت[۳۰] و در نتیجه روابط تهران و بیروت تیره شد و در ۱۲ فروردین ۱۳۴۸ قطع گردید.[۳۱]
او با اعمال نفوذ رژیم بعثی عراق در اردیبهشت ۱۳۴۸ طی تشریفات خاصی وارد بغداد شد و در قصری مجاور قصر رئیسجمهور عراق مستقر گردید.
دولت عراق سپس لشکری با عنوان «لشکر چهارم» تأسیس کرد و آن را تحت فرماندهی تیمور بختیار درآورد. در آن دوره روابط بغداد و تهران سرد و گاهی خصمانه بود. بختیار که در فاصله سالهای ۱۳۴۸-۱۳۴۹ با همکاری بعثیها بساطی برضد شاه در عراق به راه انداخته بود، تلاش فراوانی کرد تا برای افزایش قدرت خود، به امام خمینی(ره) نزدیک شود. در فروردین ۱۳۴۹ وی چهار بار به نجف رفت ولی هر بار که خواست با امام ملاقات کند، این تقاضا رد شد. بختیار سپس تلاش کرد با تعداد دیگری از علما و مراجع از جمله آیتالله خویی، آیتالله محمود حسینی شاهرودی، آیتالله سید عبدالله شیرازی، و آیتالله شیخآقا بزرگ تهرانی دیدار کند. ولی آنها نیز هیچ یک حاضر به دیدار با وی نشدند.[۳۲]
یک دیدار بیثمر
آخرین ترفند بختیار این بود که همراه با استاندار کربلا بهصورت ناشناس و بدون اعلام قبلی در جلسه ملاقات عمومی امام حضور یافت. در آن جلسه نیز نه کسی او را به امام معرفی کرد و نه امام حتی یک کلمه با او سخن گفت. پس از رفتن او امام از روی قراینی دریافت که وی تیمور بختیار بوده و به همراه استاندار کربلا به حضور او راه یافته است. مرحله بعد که استاندار کربلا از امام تقاضای ملاقات کرد، امام پاسخ داد به شرطی میتوانید بیایید که رجال غیرعراقی با شما همراه نباشد.[۳۳]
ترور در عراق
تیمور بختیار که در دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش غیاباً محاکمه و به اعدام محکوم شده بود سرانجام در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ توسط یکی از دوستان مورداعتماد خود که از مأموران ناشناخته ساواک بود، ترور شد. وی ۴۸ ساعت پس از ترور توسط مأموران عراقی دستگیر، و اعدام شد. تیمور بختیار نیز پس از ترور در بیمارستان نظامی الرشید بغداد بستری شد و تحت مراقبت دائمی قرار گرفت. در این مدت صدام نیز به عیادت وی آمد. اما وی سرانجام بر اثر شدت جراحات وارده در روز جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۴۹ درگذشت[۳۴] و خبر مرگ وی در ۳۱ مرداد ۱۳۴۹ رسانهای شد.[۳۵]
جنازه بختیار با تشریفات کامل درحالیکه حسنالبکر رئیسجمهور عراق، تعدادی از وزیران کابینه، اعضا شورای انقلاب عراق، و نظامیان عالیرتبه بعثی حضور داشتند، برای دفن به صحن نجف منتقل شد. در دفتر مخصوص ثبتنام دفنشدگان برای این قبر، نام «تیمور ابن فتحعلی البختیاری» ذکر شده است.[۳۶]
[۱] علیزاده گل سفیدی، مصطفی(۱۴۰۰). «بختیاریها و جنگ جهانی اول»، پایگاه اطلاع رسانی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بخش مقالات.
[۲] شاهدی، مظفر(۱۳۸۶). «ساواک»، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحه ۸۰۷
[۳] «نگاهی کوتاه به زندگی و ترور سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک»، پایگاه اطلاعرسانی مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۲۷/۴/۱۴۰۳، بخش مقالات
[۴] شاهدی، ساواک، همان صفحه
[۵] «تلاش واهی تیمور بختیار برای نزدیک شدن به امام خمینی»، پایگاه اطلاع رسانی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۶/۹/۱۴۰۰، بخش مقالات.
[۶] فردوست، حسین(۱۳۸۲). «ظهورو سقوط سلطنت پهلوی(جلد اول)». تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحه ۴۱۷
[۷] مدنی، جلالالدین(۱۳۸۷). «تاریخ سیاسی معاصر ایران(جلد اول)». تهران: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به حوزه علمیه قم، صفحه ۵۲۹
[۸] اطلاعات، ۲۷/۱۰/۱۳۳۴، صفحه ۱
[۹] اطلاعات، ۸/۱۰/۱۳۳۴، صفحه ۱
[۱۰] بیل، جیمز(۱۳۷۱). «شیر و عقاب». ترجمه برلیان فروزنده، تهران: انتشارات فاخته، صفحه ۵۷۱
[۱۱] دلانوآ، کریستین(۱۳۷۱). «ساواک». ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران: طرحنو، صفحه ۲۲۲؛ نجاریراد، تقی(۱۳۷۸). «ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۴۸ و ۴۹؛ گازیوروسکی، مارک(۱۳۷۳). «ج، سیاست خارجی آمریکا و شاه». ترجمه جمشید زنگنه، تهران: رسا، صفحه ۲۵۸
[۱۲] بایرامی، سمانه(۱۴۰۰). «نگاهی به زندگی سیاسی تیمور بختیار اولین رئیس ساواک». فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۷۵، صفحه ۱۸
[۱۳] بایرامی، نگاهی به زندگی سیاسی تیمور بختیار …، صفحه ۱۳
[۱۴] نجاتی، غلامرضا(۱۳۷۱). «تاریخ بیست و پنج ساله ایران، از کودتا تا انقلاب(جلد اول)». تهران: انتشارات رسا، صفحه ۱۷۱
[۱۵] نگاهی کوتاه به زندگی و ترور سپهبد تیمور بختیار…، همان
[۱۶] شاهدی، ساواک، صفحه ۸۱۰
[۱۷] پسیان، نجفقلی(۱۳۷۷). «در عصر دو پهلوی». تهران: نشر جاویدان، صفحه ۶۴۵ و ۶۴۶
[۱۸] نگاهی کوتاه به زندگی و ترور سپهبد تیمور بختیار…، همان
[۱۹] کرباسچی، غلامرضا(۱۳۷۱). «هفتهزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی(جلد اول)». تهران: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، صفحه ۴۶
[۲۰] مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی(۱۳۸۶). «اسناد لانه جاسوسی (جلد هشتم)». تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحه ۳۳۵
[۲۱] اطلاعات، ۱۷/۲/۱۳۴۰، صفحه ۱ ؛ نجاتی، تاریخ بیست و پنج ساله ایران…، صفحه ۱۷۳
[۲۲] شاهدی، ساواک، صفحه ۸۱۰
[۲۳] اطلاعات، ۷/۱۱/۱۳۴۰، صفحه ۱
[۲۴] شاهدی، ساواک، صفحه ۸۱۱
[۲۵] مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران (جلد دوم)، صفحه ۲۰۴
[۲۶] تلاش واهی تیمور بختیار برای نزدیک شدن به امام خمینی، همان
[۲۷] شاهدی، ساواک، صفحه ۸۱۱
[۲۸] اطلاعات، ۶/۲/۱۳۴۷، صفحه ۱
[۲۹] بایرامی، نگاهی به زندگی سیاسی تیمور بختیار…، صفحه ۱۶
[۳۰] نگاهی کوتاه به زندگی و ترور سپهبد تیمور بختیار…، همان
[۳۱] اطلاعات، ۱۴/۵/۱۳۴۸، صفحه ۱ و ۷
[۳۲] بایرامی، نگاهی به زندگی سیاسی تیمور بختیار…، همان صفحات ۱۶ تا ۲۰
[۳۳] مرکز بررسی اسناد تاریخی(۱۳۷۸). «سپهبد بختیار به روایت اسناد ساواک(جلد اول)»، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، صفحه ۱۸۰
[۳۴] بایرامی، نگاهی به زندگی سیاسی تیمور بختیار…،صفحه ۲۸ و ۲۹
[۳۵] اطلاعات، ۳۱/۵/۱۳۴۹، صفحه ۱
[۳۶] بایرامی، نگاهی به زندگی سیاسی تیمور بختیار…، صفحه ۲۹