برآمدن دولت رضاشاه را نمیتوان صرفاً بهمثابه تغییر یک سلسله سیاسی فهم کرد؛ این تحول، بیش از هر چیز، آغاز فرایند تمرکز قدرت و بازتعریف نسبت دولت با جامعه بود. دولتی که در پی یکپارچهسازی قهرآمیز ساختار سیاسی برآمد، ناگزیر با نهادهایی روبهرو شد که مشروعیت خود را نه از دولت، بلکه از جامعه و سنت دینی میگرفتند. در این میان، روحانیت شیعه، بهویژه در شهرهایی با سابقه کنش اجتماعی و سیاسی مستقل، به یکی از مهمترین کانونهای این تعارض بدل شد.
آیتالله حاج شیخ نورالله نجفی اصفهانی از جمله چهرههایی بود که پیش از استقرار کامل پهلوی، شبکهای از نفوذ اجتماعی، نهادهای مردمی و اعتبار دینی را در اختیار داشت. تجربه زیسته او در عصر قاجار و مشروطه نشان میدهد که این نفوذ، محصول یک واکنش مقطعی یا هیجانی نبود، بلکه بر پایه سالها کنش سازمانیافته اجتماعی و سیاسی شکل گرفته بود. همین سابقه، مواجهه او با دولت رضاشاه را به مسئلهای فراتر از اختلافنظر سیاسی تبدیل کرد.
پرسش اصلی اینجاست: چرا حاج آقا نورالله نجفی، بهعنوان یک مرجع اجتماعی ریشهدار و نه یک کنشگر مسلح، در نظم جدید پهلوی تحمل نشد و حذف او بهعنوان یک ضرورت سیاسی تلقی گردید؟ پاسخ به این پرسش، مستلزم بازخوانی مدل مبارزاتی او و فهم کیفیت کنش روحانیتی است که قدرت را نه در قبضه دولت، بلکه در متن جامعه جستوجو میکرد. به بهانه سالروز شهادت آیت الله نورالله نجفی اصفهانی، این نوشتار، با تکیه بر دادههای روایی موجود، تلاش میکند الگوی کنش سیاسی-اجتماعی حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی را در مواجهه با دولت متمرکز پهلوی بازخوانی و روایت نماید.
از استبداد صغیر تا نهادسازی اجتماعی
پس از به توپ بستن مجلس در ۲ تیر ۱۲۸۷ شمسی توسط محمدعلی شاه قاجار و انحلال بساط مشروطیت، وضعیت در اصفهان نیز دستخوش تغییر شد. شاه، اقبالالدوله کاشی را به حکومت اصفهان گماشت. در برابر این استبداد، آیتالله حاج آقا نورالله و برادرش آقا نجفی اصفهانی، همراه با جمعی از آزادیخواهان (از جمله سید حسن مدرس)، انجمنی سری تشکیل دادند و با بهرهگیری از حمایت عشایر و همراهی مجاهدین بختیاری آماده رویارویی با حکومت استبدادی شدند. [۱]
در دیماه همان سال، مجاهدان اصفهان به رهبری این دو برادر، با کمک قوای مردمی، توانستند اقبالالدوله را شکست دهند. در این برهه، مسجد شاه به سنگر مبارزه بدل گردید و با فتوای آقا نجفی اصفهانی، نیروهای بختیاری به فرماندهی ضرغامالسلطنه وارد اصفهان شده و قوای دولتی را از عالیقاپو بیرون راندند و اسلحهخانه دولتی را تصرف کردند. محمدعلی شاه که از سرعت قیام اصفهان و خیزش آذربایجان بهتزده شده بود، به سازش روی آورد و با ارسال تلگراف به علمای اصفهان، وعده بازگشت به مشروطیت، گشایش مجلس، برگزاری انتخابات و عفو عمومی داد. با این حال، مجاهدان به دلیل سابقه بد شاه، به این وعدهها اعتماد نکردند. نهایتاً، با فتح تهران توسط مجاهدان بختیاری و گیلانی و پیوستن نیروهای آذربایجان، محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد و عصر استبداد صغیر پایان یافت. این تجربه، علاوه بر تقابل مستقیم با استبداد، یک درس مهم در خود داشت که آن هم پیوند میان مشروعیت دینی، شبکه اجتماعی و قدرت بسیج مردمی بود.[۲]
پس از پیروزی مشروطه و افتتاح مجلس دوم، بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی که نظارت پنج فقیه بر مصوبات مجلس را پیشبینی میکرد، آیتالله حاج آقا نورالله نجفی از سوی مراجع نجف به عنوان یکی از این علمای ناظر انتخاب شد.[۳] با این حال، وی بهصورت غیرمنتظره و با ارسال تلگرافی از این سمت کنارهگیری کرد. این کنارهگیری که دلیل آن بهطور قطعی روشن نیست، میتواند نشانهای زودهنگام از ناخشنودی او از انحراف احتمالی مشروطه از آرمانهای اولیه و سیاستزدگی برخی سران آن باشد؛ ناخشنودی که بعدها در مخالفتش با برخی سران مشروطهخواه نیز بروز یافت.[۴] به نظر میرسد او که مشروطه را وسیلهای برای احیای قانون الهی و محدود کردن استبداد میدانست،[۵] از انحرافات، قدرتطلبی و احتمالاً نفوذ بیگانگان در میان برخی سران مشروطه ناخشنود بود. این ناخشنودی زودهنگام، میتواند کلید فهم کنارهگیری او از نهاد نظارتی مجلس باشد.
قضیه به همین جا ختم نشد. در سالهای پس از مشروطه، فضای سیاسی ایران بهشدت متشنج و گاه خشونتبار شد. در سال ۱۲۹۰ شمسی، با اوجگیری فعالیتهای تندروانه فرقه دموکرات ایران به رهبری سید حسن تقیزاده (که متهم به مسئولیت در ترورهایی چون ترور سید عبدالله بهبهانی بودند)، آیتالله نجفی اصفهانی نیز از سوی سران این حزب تهدید به مرگ شد. این تهدیدات، همراه با آشفتگی کلی اوضاع کشور، او را ناگزیر ساخت به عتبات عالیات مهاجرت نموده و تا سال ۱۲۹۴ شمسی را در آنجا بگذراند.[۶]
گفتنی است که در همین مقطع فعالیتهای اجتماعی گسترده حاج آقا نورالله در اصفهان، از تأسیس «شرکت اسلامیه» (با هدف خودکفایی اقتصادی و تحریم کالاهای خارجی)، «مریضخانه اسلامیه»، «مدرسه اسلامیه» و «روزنامه اسلام» تا تشکیل «انجمن مقدس ملی اصفهان» یا «هیئت علمیه»، نشان میدهد که او سیاست را از مسیر جامعه و اقتصاد دنبال میکرد.[۷] انجمن مقدس ملی اصفهان با نظامنامه مدون و اهداف مشخص اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، عملاً به نهادی بدل شد که استقلال جامعه دینی را در برابر نفوذ دولت و استعمار تقویت میکرد.[۸] این تجربه نهادسازی، زمینهای فراهم آورد که مبارزه او در دوره بعد، شکلی متفاوت و عمیقتر به خود بگیرد.
از این منظر، مواجهه حاج آقا نورالله با رضاشاه نه یک واکنش ناگهانی، بلکه ادامه منطقی مسیری بود که از دوران قاجار آغاز شده بود؛ مسیری که در آن، مقاومت سیاسی بر شانههای کنش اجتماعی استوار میشد.
از تقابل سیاسی تا حذف ساختاری
ورود رضاخان به صحنه قدرت، زمین بازی سیاست در ایران را بهکلی تغییر داد. دولتی در حال شکلگیری بود که نه بر پایه مشروعیت سنتی قاجار ایستاده بود و نه حاضر بود با نهادهای اجتماعی ریشهدار، از جمله روحانیت، وارد موازنه شود. منطق این دولت، تمرکز قدرت، حذف واسطهها و فروکاستن جامعه به رابطهای عمودی با دولت مرکزی بود. در چنین فضایی، حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی بهجای بازتولید الگوی پیشین مبارزه، دست به انتخابی متفاوت زد.
برخلاف تجربههای دوران مشروطه که در آن «انجمن سری»، بسیج عشایر و حتی کنش مسلحانه نقش تعیینکننده داشت، مواجهه با رضاخان بر مدار فشار سیاسی دینی و اجتماعی طراحی شد. این تغییر، نه از سر انفعال، بلکه حاصل درک دقیق از ماهیت دولت جدید بود؛ دولتی که هر شورش محلی را بهسرعت سرکوب میکرد، اما هنوز از حیث مشروعیت دینی و اجتماعی، آسیبپذیر بود.
نقطه کانونی این مدل، مهاجرت اعتراضی به قم در سال ۱۳۰۶ شمسی بود. دلیل اصلی این مهاجرت، اعتراض به قانون نظام وظیفه اجباری و نیز مخالفت با سیاستهای ضداسلامی و خودکامگی رضاشاه بود.[۹] این تصمیم، در خلأ یا شتابزدگی گرفته نشد، بلکه برآمده از فضای ملتهب اصفهان و انسداد سیاسی تحمیلشده از سوی حکومت بود: «میگویند پس از تعطیلی طولانی چندماهه اصفهان و حالت انقلاب و قیامی که شهر اصفهان به خود گرفته بود و بر اثر همین وضعیت، فکر مهاجرت به قم قوت گرفت. روزی حاجآقا نورالله در منزل فشارکی، محله خواجو، با حضور سیدالعراقین و میرمحمدصادق مدرس احمدآبادی به سیدالعراقین میگوید برای حرکت به قم استخارهای با قرآن بکند. مرحوم سیدالعراقین قرآن را از مرحوم میرمحمدصادق میگیرد و استخاره میکند؛ این آیه میآید: «مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ». مرحوم حاجآقا نورالله پس از خواندن این آیه، سر خود را روی عصای خویش گذارده و پس از مدتی سر از عصا برداشته و میگوید: «من خود میدانستم که در این راه با مرگ روبهرو هستم و کشته خواهم شد، ولی وظیفه اسلامی من حکم میکند از این اقدام روی برنتابم.»[۱۰]
همچنین باید اذعان داشت که این مهاجرت، یک حرکت فردی یا صرفاً نمادین نبود. حاج آقا نورالله، برخلاف الگوی حزبی یا تشکیلات مدرن، بر شبکه اجتماعی روحانیت تکیه داشت. او با دعوت از علمای شهرستانها برای مهاجرت به قم، به این اقدام ابعادی گسترده بخشیده بود. حرکت به قم، بهسرعت این شبکه را فعال کرد و به تجمع قریب سیصد نفر از علما و پیشوایان روحانی از ایالات مختلف انجامید.[۱۱]
در این مدل مبارزاتی، مشروعیت دینی جایگزین مبارزه قهرآمیز شد. نه فتوای جنگی صادر و نه فراخوان قیام مسلحانه داده شد؛ بلکه با حضور علما، هجرت جمعی و شکلگیری «هیئت علمیه و روحانیه مهاجرین قم» و طرح خواستههایی مشخص (از جمله الغای نظام وظیفه اجباری، نظارت علما بر قوانین، و جلوگیری از منهیات شرع)[۱۲]، دولت رضاشاه در برابر پرسشی اساسی قرار گرفت: چگونه میتوان با نهادی برخورد کرد که هنوز در ذهن جامعه، حامل مشروعیت اخلاقی و دینی است؟ رضاشاه خود به اهمیت این حرکت واقف بود و میگفت: «مدرس کم بود آخوندها هم بر علیه من به قم لشکرکشی کردند؛ با این لشکر دیگر چه میشود کرد؟… آن اصفهانی آدم خطرناکی است»[۱۳]
در برابر این حرکت اعتراضی، دولت رضاشاه نخست واکنشی حسابشده نشان داد. حکومت که عمق بحران را دریافته بود، از دوگانگی تاکتیکی بهره برد: نرمش دیپلماتیک و در عین حال، نمایش قدرت. نخستوزیر وقت، مخبرالسلطنه هدایت، که از دانش فقهی بهره میبرد، ابتدا صبر کرد تا دیگر فرستادگان دولت – از جمله تیمورتاش، وزیر دربار – در مهار اعتراض ناتوان بمانند. آنگاه خود با نوشتن نامهای استدلالی و مذهبی خطاب به آقا نورالله و دیگر علما وارد میدان شد. رضاشاه نیز بلافاصله او را مأمور کرد تا همراه تیمورتاش به قم برود. این دو در قم نقشهای مکمل ایفا کردند؛ مخبرالسلطنه با زبان نرم و استدلالهای فقهی گفتوگو میکرد و تیمورتاش با تهدید و شدتعمل، فضای فشار را حفظ مینمود.[۱۴]
مذاکراتی که حدود سه هفته به طول انجامید، در نهایت به تفرقهاندازی در جمع مهاجران منجر شد. اکثر علما و همراهان، به تدریج کنار کشیدند و تنها حاج آقا نورالله ثابتقدم ماند.[۱۵] با پراکنده شدن مهاجران، دولت ظاهراً با برخی خواستهها موافقت کرد، اما این اقدام بیشتر برای تنفس سیاسی و تثبیت موقعیت خود بود.[۱۶]
حذف یک فرد یا خاموشسازی یک الگو؟
پایان این مسیر، نه با مصالحه سیاسی، بلکه با مرگی ناگهانی و مشکوک رقم خورد. حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی در شب چهارم دیماه ۱۳۰۶ شمسی، در حالی درگذشت که در متن روایتها، فرضیه ترور دولتی بهصراحت مطرح شده است: «او بیمار بود، به همین جهت علیمالدوله (رئیس بهداری شهربانی) برای معالجه رسید و به روش معمول با تزریق آمپول سم آن پیرمرد را کشت».[۱۷] همچنین در جایی دیگر آمده است: «در آن زمان شایع شد که پزشکانی که از طرف شاه برای معالجه رفته بودند با آمپول، وی را مقتول ساختند»[۱۸]
فارغ از داوری قطعی درباره جزئیات پزشکی این روایت، اهمیت ماجرا در معنای سیاسی مرگ اوست. در اینجا، مسئله فقط حذف فیزیکی یک روحانی منتقد نیست؛ بلکه پیامی است که دولت پهلوی به نهاد روحانیت مخابره میکند: مرزهای اعتراض دینی، توسط دولت تعیین میشود. واکنش دولت نیز گویای این امر بود؛ در حالی که برای درگذشت امام جمعه تهران مراسم رسمی برگزار شد، دولت درباره درگذشت حاج آقا نورالله سکوت اختیار کرد.[۱۹]
دیگر واکنشها نیز این معنا را تقویت میکند. برگزاری مراسم یادبود توسط شهید مدرس در مدرسه سپهسالار، خود نشانهای از درک سیاسی این واقعه در میان علماست[۲۰]؛ گویی مرگ حاج آقا نورالله، صرفاً یک فقدان شخصی نبود، بلکه پایان یک فصل و آغاز دورهای تازه از مواجهه دولت با روحانیت بهشمار میرفت.
در عین حال، روایتهای معاصر نشان میدهد که این مرگ، به خاموشی کامل الگو منجر نشد. این واقعه، نه به عنوان یک شکست ساده، که به عنوان یک تجربه آموزنده و الهامبخش برای نسلهای بعدی مبارزه ثبت شد. امام خمینی (ره) که در آن زمان طلبهای جوان در قم بودند، بارها به این رخداد اشاره کرده و از آن به عنوان یکی از قیامهای مهم روحانیت یاد میکنند: «در زمان این مرد سوادکوهی، این رضاخان قلدر نانجیب، یک قیام از علمای اصفهان شد که ما در واقعه حاضر بودیم… علمای اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و برخلاف دستگاه، نهضت کردند… آنگاه نهضت را شکستند»[۲۱] ایشان این حادثه را گواهی بر این واقعیت میدانستند که مبارزه روحانیت با رضاشاه، گرچه به دلیل نبود پشتوانه مردمی کافی و سلطه کامل حکومت وقت ناکام ماند، اما فرهنگ مبارزه را زنده نگه داشت.[۲۲]
شهید بهشتی نیز با تحلیل این رویداد، بر نقش بیبدیل آن در شکلگیری تجربه و جهانبینی مبارزاتی امام خمینی (ره) تأکید میکند. آیتالله بهشتی با اشاره به اجتماع عظیم علمای مهاجر در قم در سال ۱۳۰۶ شمسی، تصریح میکند که این اتفاق فرصتی بود تا امام، به عنوان طلبهای جوان و پرشور، از نزدیک شیوه مقابله حکومتهای خودکامه با روحانیت متعهد و همچنین روشهای مبارزه علما با قدرتهای حاکم را تجربه و تحلیل کند. به عبارت دیگر، شکست آن قیام، درسهایی عمیق و مبناساز برای قیام پیروزمند بعدی در خود داشت.[۲۳]
از این منظر، مرگ حاج آقا نورالله را میتوان نه صرفاً حذف یک فرد، بلکه تلاشی برای مهار یک مدل مبارزاتی دانست؛ مدلی که نشان داده بود بدون سلاح، بدون حزب و بدون خشونت، بلکه با تکیه بر شبکههای اجتماعی روحانیت، نهادهای مردمی و مشروعیت دینی، میتوان دولت متمرکز را با بحران مشروعیت مواجه کرد. اگرچه این مدل در آن مقطع سرکوب شد، اما بهطور کامل از حافظه سیاسی ایران حذف نشد و در بزنگاههای بعدی، به اشکال دیگر بازتولید شد.
[۱]موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (۱۳۸۴). «سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام»، جلد اول، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۴۷
[۲] نجفی، موسی (۱۳۸۴). «اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی»، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصرایران، ص ۴۱.
[۳] رسا، اسدالله (۱۳۸۴). «قیام آیتالله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی»، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص ۶۴.
[۴] سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، ص 48.
[۵] اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص ۴۰-۴۱.
[۶] قیام آیتالله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، ص ۶۳-۶۴.
[۷] اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی، ص ۲۰، ۳۳، ۴۷.
[۸] اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نور الله اصفهانی، ص ۴۰.
[۹] مروارید، یونس (۱۳۷۷). «از مشروطه تا جمهوری – نگاهی به ادوار مجالس قانونگذاری در دوران مشروطیت»، ج ۲، تهران: نشر اوحدی، ص ۱۳۸.
[۱۰] قیام آیتالله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، ص ۶۹
[۱۱] قیام آیتالله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، ص ۸۳.
[۱۲] قیام آیتالله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، ص ۸۴.
[۱۳] قیام آیتالله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، ص ۶۱.
[۱۴] از مشروطه تا جمهوری…، ص ۱۳۸.
[۱۵] از مشروطه تا جمهوری…، ص ۱۳۸-۱۳۹.
[۱۶] سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، ص۴۸.
[۱۷] از مشروطه تا جمهوری…، ص ۱۳۹.
[۱۸] سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، ص ۴۸.
[۱۹] قیام آیتالله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، ص ۱۵۱.
[۲۰] همان
[۲۱] مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (۱۳۹۹) صحیفه امام خمینی، ج 3، تهران: نشر عروج، ص ۲۴۳-۲۴۴.
[۲۲] همان.
[۲۳] اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص ۱۸.
