استبداد صغیر به دورهای یک ساله از تاریخ سیاسی ایران اطلاق میشود که از تیر ۱۲۸۷، با به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه آغاز گردید و در تیرماه ۱۲۸۸ با فتح تهران توسط مشروطهخواهان و پناهنده شدن محمدعلی شاه به سفارت روسیه پایان یافت. در این دوره عدهای از روزنامهنگاران، نمایندگان مجلس و آزادیخواهان دستگیر و اعدام شدند یا از تهران گریختند، اما با مقاومت مشروطهخواهان سایر شهرها خصوصاً حرکت مشروطهخواهان ایل بختیاری به سمت تهران و فتح پایتخت این دوره پایان یافت. پس از فتح تهران مشروطهخواهان با صدور بیانیهای محمدعلی شاه را از سلطنت عزل و فرزند خردسالش احمد میرزا را به جای او منصوب کردند.
شکاف سیاسی مجلس و شاه
مظفرالدین شاه قاجار در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ برابر با ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴،[۱] پس از چند مرحله و اعتراض اقشار مختلف مردم تهران، به خصوص اصناف، بازرگانان و روحانیان، فرمان مشروطیت را امضا کرد.[۲] مجلس شورای ملی در مهر ۱۲۸۵ افتتاح شد[۳] و تدوین پیشنویس قانون اساسی را آغاز کرد. نمایندگان مجلس میدانستند که محمدعلی میرزا، ولیعهد، مخالف مشروطه است و اگر به پادشاهی برسد، کار امضای قانون اساسی دشوار خواهد شد؛ بنابراین شتاب میکردند که تا پادشاهِ بیمار هنوز زنده است، کار را تمام کنند. آنها تلاش کردند این متن را به گونهای تنظیم کنند که برای شاه ناخوشایند و حقارتآمیز نباشد؛ بنابراین برخی از اصول آن شفاف نوشته نشد.[۴]
قانون اساسی برای امضای مظفرالدین شاه، که در بستر مرگ بود، ارسال شد. اما او از امضای آن خودداری کرد. درباریان مخالف مشروطه، بیماری شاه را بهانه میکردند و امضای قانون اساسی را به تأخیر میانداختند تا ولیعهد از تبریز برسد. محمدعلی میرزا، همانطور که پیشبینی میشد، با قانون اساسی مخالف بود و سعی کرد بعضی از اصول آن را تغییر دهد که با مخالفت جدی روبرو شد. شاه، نهایتاً در تاریخ ۸ دی ۱۲۸۵ آن را امضا کرد، اما پنج روز بعد درگذشت و فرزندش محمدعلی شاه بر تخت نشست.[۵] او نمایندگان را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد و وزرای کابینه را به نادیده گرفتن مجلس تشویق میکرد و برای تضعیف مخالفان خود به اختلافات مذهبی و قومیتی در مناطق مختلف کشور دامن میزد.
مجلس اول با دولت و دربار، رویاروییهای جدی پیدا کرد. مثلاً مشیرالدوله، رئیس دولت، از حضور در مجلس و معرفی وزرا برای کسب رای اعتماد، امتناع میکرد.[۷] در مقابل، لایحه دولت برای استقراض از دولتهای خارجی با مخالفت مجلس همراه شد و بهجای آن، نمایندگان خواهان تشکیل بانک ملی شدند.[۸] اختلاف شاه و مجلس از همان ابتدا آشکار بود. در اواخر سال ۱۲۸۵ محمدعلی شاه به وزیر مختار انگلیس گفت که مشروطه کنونی دلخواه او نیست و مجلس مملو از جماعت بینظم نادانی است که به منافع شخصی خود میاندیشند. اما در آن زمان شاه پشتوانه نظامی و مالی لازم برای برچیدن مجلس را در اختیار نداشت.[۹]
تصویب متمم قانون اساسی، اختلاف اصلی شاه و مجلس هم بود. مجلس با الگوبرداری از قانون اساسی بلژیک، بندهایی به قانون اساسی اضافه کرد که اختیارات شاه را به شدت محدود میکرد و در مقابل به مجلس اختیارات وسیعی میداد؛ از جمله عزل نخستوزیر یا هر یک از وزیران و تصویب سالیانهٔ همهٔ هزینههای نظامی. شاه از امضای آن سر باز زد که مخالفت جدی مردم درنقاط مختلف ایران را به همراه داشت.[۱۰] اما در نهایت عقبنشینی و قانون اساسی را در مهر ۱۲۸۶[۱۱] امضا کرد و برای اثبات حمایت خود از مشروطه، به عضویت مجمع آدمیت درآمد.
صفبندی مخالفان مشروطه
علاوه بر شاه، درباریان و شاهزادگان هم با مجلس اختلاف جدی داشتند. آنان مجلس را تهدیدی برای اقتدار و درآمدهای خود میدانستند و شاه را به برچیدنش ترغیب میکردند.کامران میرزا، عمو و پدرزن محمدعلی شاه، درباریان باقی مانده از عهد ناصری را رهبری میکرد.عینالدوله نخستوزیر مظفرالدین شاه در زمان انقلاب مشروطه هم در زمره مخالفان اصلی در دربار بود. سعدالدوله، نماینده مجلس، که قبل از پیروزی انقلاب مشروطه وزیر تجارت و مخالف ژوزف نوز بود و از مشروطهخواهان حمایت میکرد به مرور به دربار محمدعلی شاه گرایش پیدا کرد. سرگئی شاپشال معلم زبان روسی محمدعلی شاه در زمان ولیعهدی بود که پس از شاه شدن او، نفوذ زیادی به دست آورد. یکی دیگر از مخالفان مشروطه، ولادیمیر لیاخوف، فرمانده بریگاد قزاق بود. امینالسلطان، نخستوزیر دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، پس از چند سال زندگی به ایران بازگشته بود تا مردم را سر جایشان بنشاند و مجلس را تضعیف کند. او اردیبهشت ۱۲۸۶ به نخستوزیری رسید. او اگرچه در شهریور همان سال در مقابل مجلس ترور شد، اما در دوران زمامداری او، مخالفان مشروطه نیرو و انسجام زیادی پیدا کردند.
حاکمان محلی ولایات نیز به نظام نو اهمیتی نمیدادند. آصفالدوله در خراسان، خانواده قوامالملک در شیراز، شجاع نظام در مرند، رحیم چلبیانلو و پسرش در ماکو و چندین حاکم و والی محلی دیگر در زمره مخالفان مشروطه بودند.
شیخ فضلالله نوری، یکی از روحانیان بانفوذ تهران، متمم قانون اساسی را با شریعت اسلام در تضاد میپنداشت. او علاوه بر این که قانونگذاری توسط بشر را ناقض احکام شریعت میدانست، بهصورت ویژه با اصول آزادی (اصل هشتم) و برابری (اصل بیستم) متمم قانون اساسی مخالفت میکرد. در این زمان برای نخستین بار، ضرورت انطباق دادن قوانین مجلس با اسلام سخن به میان آمد.
در سال ۱۲۸۶ یک جریان ضد مشروطه، به رهبری فضلالله نوری فعالیت خود را شروع کرد که مخالف پارلمان و مدافع اسلام بود. آنها به اصول قانون اساسی و متمم آن، مخصوصاً اصولی که به برابری همه گروههای دینی و گسترش صلاحیت دادگاههای غیرشرعی اشاره داشت، معترض بودند و آنها را مخالف اسلام میدانستند. آنها انجمنی تشکیل دادند و با محمدعلی شاه همنوا شدند. اگرچه بعضی از آنها انگیزههای مادی یا شخصی داشتند، اما برخی نیز مشروطه را بدعتی ناشایست در اسلام میدیدند. در سال ۱۲۸۷، نوری که جایگاه علمی و فقهی خود را بالاتر از بهبهانی و طباطبایی میدانست، آشکارا از شاه طرفداری کرد و روزنامهنگاران و مراجع تقلید مشروطهخواه را تکفیر نمود.
به مرور، مخالفان مشروطه هم در تهران و شهرهای مختلف کشور انجمنهایی را تأسیس کردند و هواداران خود را متشکل نمودند. بعضی از آنها، مانند انجمن اسلامیه در تبریز به صورت علنی با مشروطه مخالفت کردند و بعضی دیگر، مانند انجمن خدمت در تهران، در ظاهر به حمایت از مشروطه پرداختند.
قرارداد ۱۹۰۷
روسیه و انگلستان در سال ۱۲۸۶، معاهدهای را امضا کردند که به موجب آن، مناطق شمالی ایران به عنوان مناطق تحت نفوذ روسیه و مناطق جنوبی به عنوان مناطق تحت نفوذ انگلستان توسط طرفین به رسمیت شناخته شد. با امضای این معاهده که به قرارداد ۱۹۰۷ شهرت یافت، انگلستان پس از ۷۵ سال، از مخالفت و مقابله با روسیه برای اعمال نفوذ یا تجاوز به مناطق شمالی ایران دست برداشت و روسها اجازه پیدا کردند که برای تضمین منافع خود به هر اقدامی که لازم بود دست بزنند، مشروط بر آن که دامنه این اقدامات به مناطق تحت نفوذشان محدود شود. این قرارداد با تلاش فرانسه و به این منظور منعقد شد که رقابت دیرینه انگلیس و روسیه در غرب آسیا خاتمه پیدا کند و زمینه اتحاد این دو قدرت جهانی بر علیه آلمان فراهم شود.مشروطهخواهان این قرارداد را خطری برای استقلال کشور دانستند و نسبت به آن واکنش نشان دادند. این معاهده دست روسیه را برای مداخله به نفع محمدعلی شاه بازتر کرد تا بتواند بدون واهمه از انگلیس که به نوعی جانب مشروطهخواهان را داشت، اقدام کند.
آشکار شدن نشانههای کودتا
تحرکات شاه و درباریان برای مقابله با مجلس چندان پوشیده و مخفیانه نبود و مشروطهخواهان نشانههای آن را ملاحظه میکردند. سید جمال واعظ و ملکالمتکلمین در مجالس وعظ خود در این زمینه هشدار میدادند و نمایندگان مجلس کارهای شاه را غیرقانونی میدانستند و بر او خرده میگرفتند. اما قدرت چندانی نداشتند. شاه بدون هماهنگی وزیر جنگ، نیروهای نظامی را جابجا میکرد و اوباش محلههای مختلف تهران مانند سنگلج و چاله میدان را سازماندهی مینمود. او برای تحریک کارکنان خردهپای دربار (مانند مهتران و آبدارباشیان و قاطرچیان)، که به بیوتات معروف بودند، حقوق آنان را پرداخت نمیکرد و وانمود میکرد که مجلس حقوقشان را قطع کردهاست.[۲۸] کارکنان بیوتات در ۲۱ آذر ۱۲۸۶ برای اعتراض به مجلس ابتدا در قورخانه و سپس در مسجد عبدالحسین تجمع کردند. روز بعد، دستههایی از محلههای سنگلج، چاله میدان و عودجالان، که روی هم رفته اجتماعی هفتصد، هشتصد نفری را تشکیل میدادند، به سمت بهارستان حرکت کردند.
آغاز استبداد صغیر
بالاخره با فرستادن کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق حمله به مجلس را آغاز کرد. لیاخوف با نیروهایش مجلس را محاصره کردند و ساختمان مجلس و مدرسه سپهسالار را در ۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۶ برابر با ۲ تیر ۱۲۸۷ و ۲۳ ژوئن ۱۹۰۸ به توپ بستند. عده زیادی از مدافعان مجلس در این حمله کشته شدند. محمدعلی شاه، لیاخوف را به حکومت نظامی منصوب کرد و به تعقیب نمایندگان و دیگر آزادیخواهان پرداخت. ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان و قاضی ارداقی را در باغشاه پس از شکنجه در برابر محمدعلی شاه کشتند.
پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۲۸۷
شاه در باغشاه
صبح روز پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۲۸۷ ه.ق غوغای عجیبی در تهران برخاست. دستهای از سربازان فریادکشان و نعرهزنان به خیابانها ریختند و «بگیر ببند» راه انداختند. به هر کسی رسیدند وی را کتک زدند و تیر هوایی شلیک کردند. پشت سر آنها یک عراده توپ در جهت مجلس شورای ملی به راه افتاد. همان موقع یک تیپ قزاق پیاده میدان توپخانه را اشغال کرد. در گرماگرم این حوادث محمدعلی شاه در کالسکهٔ سلطنتی ششاسبهاش با مشاور روسیاش «شاپشال» و کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق، به سوی قزاقخانه و سپس باغ شاه در تهران حرکت کرد.
همان روز اسبابآلات جنگی به باغ شاه برده شد و سیمهای تلگراف به کلی قطع شد تا خبری به شهرستانها نرسد. بعد از ظهر مجلس جلسهای تشکیل داد و رئیس مجلس اطمینان داد همه چیز در امن و امان است و اعلیحضرت برای هواخوری به باغ شاه رفتهاند.
یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۲۸۷
علیرضا خان عضدالملک برای صحبت با شاه به همراه چند تن از درباریان به باغ شاه رفت، اما موقع مراجعت از باغ، قزاقان آنها را محاصره کردند و سه نفرشان دستگیر شدند. همان روز چند عراده توپ به نزدیک دروازهها منتقل شد. از طرف دیگر احمد مشیرالسلطنه رئیسالوزرای جدید به مجلس آمد و وزرایش را معرفی کرد.
دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۲۸۷
راه نجات
قزاقها در شهر میگشتند و هرکس را که اسلحه داشت خلع سلاح میکردند. از طرفی دستخطی از شاه زیر عنوان «راه نجات و امیدواری ملت» چاپ و منتشر شد. در این دستخط محمدعلی شاه از اینکه منافع ملت آلت دست مشتی خائن شده شکایت کرده و گفته بود: «ایران بهطوریکه دستخط فرموده و به عموم دول اعلام فرمودهایم مشروطه و در عداد دول کنستیتوسیون محسوب است و وکلا و مجلس شورای ملی در کمال امنیت و قدرت به تکالیفی که از برای آنها مقرر است عمل خواهند کرد». مجلسیان از این دستخط باخبر شدند و از شهرستانها و آقایان سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی استمالت کردند. محمدعلی شاه کلنل لیاخوف را به باغ شاه احضار کرد. کلنل لیاخوف گزارش این دیدارها را مرتباً به سن پترزبورگ اعلام میکرد و پاسخ میگرفت. در گزارش ۱۸ خرداد کلنل لیاخوف آمدهاست: «اعلیحضرت موافقت خود را با پیشنهاد سابق، که به عرض عالی رساندم اعلام کرد. شرط او این بود که طوری عمل شود که تبدیل حکومت مشروطه به استبداد قدیمی مورد اعتراض دول اروپا قرار نگیرد. دیگر اینکه خونریزی کم باشد. من در جواب گفتم خونریزی در این جنگ احترازناپذیر است…»
سهشنبه ۱۹ خرداد ۱۲۸۷
انجمنهای تهران به جوش و خروش افتادند. حاجی میرزا نصرالله ملکالمتکلمین و سید جمالالدین واعظ به منبر رفتند و از نقض قانون اساسی توسط شاه سخن گفتند.
جمعه ۲۲ خرداد ۱۲۸۷
شاه خواهان مذاکرهٔ مستقیم با نمایندگان شد. با وساطت نمایندگان، مردم مدرسهٔ سپهسالار را تخلیه کردند. این کار عوض بهبود اوضاع باعث شد محمدعلی شاه بیپرواتر به مبارزه با آزادیخواهان بپردازد. شاه روز بعد پیغام داد و تبعید چهار نفر را خواستار شد که یا از ایران بروند یا تحویل او گردند. این افراد عبارت بودند از: میرزا جهانگیرخان مدیر روزنامهٔ صور اسرافیل، سید محمدرضا مساوات مدیر روزنامه مساوات، و دو تن از خطبا: ملکالمتکلمین و جمالالدین واعظ اصفهانی. مجلس به این خواست شاه تن نداد. به همین بهانه همان شب شاه تعدادی از آزادیخواهان را دستگیر کرد و به غل و زنجیر کشید که سلیمان خان میکده از جملهٔ آنهاست. وقتی این خبر به انجمن ایالتی تبریز رسید، آنها تلگرافی زدند و خواهان خلع محمدعلی شاه از سلطنت شدند. شهرهای دیگر نیز تلگرافهای مشابهی مخابره کردند.
سهشنبه ۲۶ خرداد ۱۲۸۷
عاقبت مجلس لایحهای نوشت و توسط شش تن از نمایندگان به باغ شاه فرستاد. در این لایحه از نقض قانون اساسی و بدخواهیهای درباریان مفسد شکایت شده بود و افزوده بود اگر تجاوز به قانون اساسی جبران نشود، وکلای ملت عدم تحمل این وضعیت را به موکلین خود اعلام خواهند کرد. در شهر گفته شد محمدعلی شاه این لایحه را نخوانده و گفتهاست پدرانم این کشور را با شمشیر گرفتند و من نیز پسر آنان ام و مملکت را با شمشیر خواهم گرفت؛ ولی در جلسه شب مجلس، رئیس مجلس به نمایندگان گفت شاه لایحه را خواندهاست و به قانون تمکین خواهد کرد.
چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۲۸۷
چند عراده توپ از میدان توپخانه به باغ شاه کشاندند.
پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۲۸۷
محمدعلی شاه نامهای به میرزا ابوطالب زنجانی مینویسد و از او میخواهد دربارهٔ به توپ بستن مجلس استخاره کند. میرزا ابوطالب پاسخ میدهد جواب استخاره خوب است و غلبهٔ شاه قطعی خواهد بود.[۳۵]
یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۲۸۷
روزنامهای چاپ نشد ولی آزادیخواهان از نیت شاه باخبر شده بودند و علیرغم محافظهکاری مجلس جماعت کثیری با تفنگ و فشنگ برای دفاع از مجلس در مدرسهٔ سپهسالار و میدان بهارستان گرد آمده بودند و در انتظار رسیدن قوای کمکی بودند. آنها منتظر مجاهدان تبریز بودند، ولی مجاهدان تبریز در این ایام درگیر مبارزه با انجمن اسلامیه و تحریکات ملایان ضدمشروطه و لوتیان مسلح محلهٔ دوچی بودند.
روز کودتا
دوشنبه اول تیرماه ۱۲۸۷
شاه این تلگراف را برای فرمانروایان شهرها فرستاد: «این مجلس بر خلاف مشروطیت است. هرکس منبعد از فرمایشات ما تجاوز کند مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد بود.» حدود ۶۰۰ تفنگچی آمادهٔ مبارزه با قوای شاه شدند و در بالاخانهٔ عمارت شمالی مجلس و پشتبامهای مساجد اطراف سنگر گرفتند. یک دستهٔ دیگر نیز که آذربایجانی بودند در نزدیکی مجلس سنگر گرفتند.
سهشنبه دوم تیرماه ۱۲۸۷
از صبح زود قزاقان و سربازان اطراف مجلس و مسجد سپهسالار را گرفتند و چند عراده توپ جلوی مجلس گذاشتند. جنگ از ساعت هفت و نیم صبح آغاز شد و تا نزدیک ظهر ادامه داشت. در آغاز مجاهدان پیروز میدان بودند و عدهای از سربازانِ کلنل لیاخوف را کشتند، ولی آتش توپهایی که با عجله از باغ شاه آورده شدند مقاومت مجاهدان را در هم شکست. نهایتاً مجاهدان شکست خوردند و قزاقان و سربازان به مجلس هجوم بردند. چند تن از نمایندگان و آزادیخواهان دیوار شمالی مجلس را شکستند و به پارک امینالدوله پناه بردند. در این نبرد تلفات قزاقان ۱۰۰ کشته و ۱۵۰ زخمی بود. از مجاهدان حدود ۱۲۰۰ نفر کشته شدند. نهایتاً قزاقان، سربازان و جماعت اوباش به درون مجلس هجوم بردند و اشیاء نفیس، تابلوها، فرشها، آینههای قدی و چلچراغها را خرد کردند و به یغما بردند.
بر آزادیخواهان چه گذشت؟
پارک امینالدوله که آزادیخواهان در آن پناه گرفته بودند محاصره شد. از جمله کسانی که در آنجا پناه گرفته بودند سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی، ملکالمتکلمین، صادق مستشارالدوله، ابراهیم حکیمالملک، اسماعیل ممتازالدوله رئیس مجلس، میرزا جهانگیرخان، و میرزا قاسم خان صور بودند. دربارهٔ اینکه چه کسی حضور این عده را به شاه خبر داده روایتهای مختلفی وجود دارد؛ ولی همگی آنها متفقالقول هستند که محسن امینالدوله تلفنی حضور آنها را به شاه خبر داده بود. به هر حال، آزادیخواهان در پارک امینالدوله دستگیر و تحویل مقامات شدند.
چهارشنبه سوم تیرماه ۱۲۸۷
کلنل لیاخوف در تهران حکومت نظامی برپا کرد و شاه دستور داد مجلس به خاطر حمایت از مفسدان در مقابل قشون دولتی به مدت سه ماه بسته شود و پس از آن وکلای جدید انتخاب شوند. این دستخط و وعده انتخابات جدید به دنبال نقشه سفارت روسیه بود تا جلوی ایرادات دول اروپایی گرفته شود.
پنجشنبه چهارم تیرماه ۱۲۸۷
روزی غمانگیز در تاریخ معاصر ایران است. در این روز محمدعلی شاه در دستخطی عفو عمومی اعلام کرد و دستخط را به سفارتخانهها ارسال کرد، ولی در همین روز به دستور وی میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین در باغشاه با طناب خفه شدند و خونی که از دهان آنها بیرون جهیده بود حیاط باغشاه را سرخ کرد.
خبر این قتل در شهر پیچید و عده زیادی از آزادیخواهان از جمله علیاکبر دهخدا و سید حسن تقیزاده به سفارت انگلیس پناهنده شدند. آقایان بهبهانی و طباطبایی نیز از تهران تبعید شدند. سفارتخانههای خارجی یادداشتهای شدیداللحنی در مورد قتل میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین به شاه فرستادند و او به توصیه دوستان روسیاش دستور تشکیل دادگاهی در باغشاه ارسال کرد تا اعدامها پس از تشکیل دادگاه انجام شود.
بازار گرم اعترافگیری
در فاصله جلسات دادگاهها، شبها بساط شکنجه برای گرفتن اقرار به راه بود. مثلاً یکی از قربانیان سلطان العلمای خراسانی مدیر روزنامه روح القدس بود که او را پس از شکنجه به انبار دولتی بردند و با طناب خفه کردند و در چاه انداختند.
فتوای علمای سهگانه نجف
آخوند خراسانی، آیتالله میرزا حسین تهرانی و آیتالله عبدالله لاهیجی (مازندرانی) سه روحانی ساکن نجف در فتوایی به یاری مشروطه خواهان شتافتند. به گفته کسروی، آنها تلگرافی از آقایان سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی و شادروان افجهای در مورد اوضاع دریافت کردند. در پاسخ، آنها فتوایی شدیداللحن صادر کردند و مخالفت با اساس مشروطیت از جانب هر صنف و گروهی که باشد را در حکم محاربه با امام زمان تعبیر کردند. ایشان حمله به تبریز را نیز به منزله جنگ با امام زمان توصیف کردند.
محمدعلی شاه در پاسخ این تلگراف لایحه جوابیهای صادر کرد و در آن اتفاقات رخ داده را به «دسایس خارجه و منافقین» و اعلام موضع علمای نجف را به بیاطلاعی از «سوء قصدی که فِرق فاسده نسبت به دین و دولت داشته» نسبت داد. علیاکبر دهخدا در اولین شماره سری جدید صور اسرافیل که پس از آغاز استبداد صغیر در سوئیس منتشر شد، در مقالهای در ستون چرند و پرند به نام «کلام الملوک، ملوک الکلام» به هجو این جوابیه پرداخت و چرند و پرند پادشاه را برترین چرند و پرندها دانست.[۳۶]
طومارسازی علیه مشروطه
محمدعلی شاه وانمود کرد که با مشروطه مخالف نیست و مجلس سه ماه دیگر بازگشایی خواهد شد. بعد از پایان مهلت سهماهه دو ماه دیگر تمدید شد. محمدعلی شاه در ۱۶ آبان ۱۲۸۷ جماعتی را به باغشاه دعوت کرد و در مورد انتخاب نمایندگان با آنها صحبت کرد. طبق قرار و مدار قبلی، شیخ فضلالله نوری به مخالفت با مشروطه برخاست و آن را مغایر شرع مقدس تعبیر کرد و تلگرافهای زیادی که با هدایت شیخ فضلالله نوری از شهرهای مختلف در ضدیت با مشروطه مخابره شده بود به صورت طومار بزرگی به شاه نشان داده شد. روز ۲۸ آبان ملاقات دیگری ترتیب دادند و شاه بالای طومار نوشت به تقاضای قاطبه مردم از گشایش مجلس منصرف شدهاست و پیشنهاد تأسیس «مجلس شورای کبرای دولتی» به جای «مجلس شورای ملی» را مطرح کرد که پنجاه عضو خواهد داشت و توسط شاه منصوب خواهند شد. در این روزها آتش مخالفت با شاه و شیخ فضلالله نوری شعله ورتر شده بود و در یک مورد شیخ فضلالله نوری از یک ترور نافرجام جان سالم به در برد.
قیام بختیاریها
در اصفهان اعتراضات به بست نشینی عدهای انجامید و قوای بختیاری که در آن هنگام توسط ایلخان بختیاریها نجف قلی خان صمصام السلطنه رهبری میشد برای نجات جنبش مشروطه بسیج شده و از تمامی مناطق بختیارینشین به سوی اصفهان حرکت کردند. با پیوستن قوای بختیاری کار بالا گرفت. صمصام السلطنه ایلخان بختیاری با نیروی مسلح زیادی به اصفهان وارد شد.
نقش زنان در جنبش مشروطه
بی بی مریم خواهر سردار اسعد دوم بختیاری و خواهر صمصام السلطنه که ۳۴سال سن داشت، همراه تعداد کثیری از زنان که مهارت تیراندازی داشتند جهت پشتیبانی سپاه مردمی در قیام مشروطه اقدام کردند و تا فتح تهران با جان و دل مبارزه کردند و در قوای مشروطه خواهان با حملات پارتیزانی نیروهای قزاق و طرفدار محمد علی شاه را مفلوج و نقش بسزایی در پیروزی مردان آزادیخواه داشتند.
انقلاب گیلان
در این اوقات کمیته «ستار» در گیلان تشکیل شده بود. یپرمخان با مشروطه خواهان هم پیمان شد و جوانان ارمنی را برای نهضت بسیج کرد. در همین هنگام محمدولی خان تنکابنی از تبریز بازگشته بود. کمیته ستار با او مذاکره کرد و او را راضی کرد با نیروهایش برای پیروزی جنبش مشروطه به مبارزه برخیزد. در روز ۱۹ بهمن ۱۲۸۷ انقلابیون به کمک محمدولی خان تنکابنی و یپرمخان، سردار افخم حاکم رشت را کشتند و شهر را تسخیر کردند. پس از آن تمام گیلان به تصرف آزادی خواهان درآمد.
قشون روس در تبریز
تبریز در محاصره بود و آذوقه به این شهر نمیرسید. سفرای روس و انگلیس از شاه خواستند شش روز آتشبس اعلام کند تا آذوقه به مردم برسد و در این مدت آنها بتوانند با انقلابیون مذاکره کنند. شاه گفت به عین الدوله دستور دادهاست به مردم آذوقه بدهند، ولی خبری نشد و راهها بسته ماند؛ بنابراین با توافق روسیه و انگلیس، در ۶ اردیبهشت قوای روس از جانب پل جلفا با سه فوج سرباز و چهار فوج قزاق مجهز به توپخانه به سمت تبریز حرکت کردند. این خبر باعث دلسردی مجاهدان تبریز شد. آنها گفتند که راضی به دخالت بیگانگان نیستند و با شخص شاه کنار خواهند آمد. ستارخان گفت حاضر است از ایران برود که قشون روس خاک وطن را لگدکوب کنند. محمدعلی شاه دستور داد آذوقه به مردم داده شود، ولی قوای روس وارد تبریز شدند و مردم تبریز پس از یازده ماه مقاومت جانانه دلسرد شدند. جمعی از آزادی خواهان از جمله ستارخان و باقرخان در سفارت عثمانی متحصن شدند؛ ولی مجاهدت تبریزیان به حد کافی به انقلاب گیلان و اصفهان دلگرمی داده بود.
عقبنشینی شاه
پس از این وقایع شاه اعلامیهای صادر کرد که پس از خروج متحصنان از سفارت دول خارجی مجلس را باز خواهد کرد. پس از این کنسولهای روس به قزوین و اصفهان رفتند و به محمدولی خان تنکابنی و سردار اسعد گفتند بنا به قول شاه بهتر است دست از ستیز بردارند و منتظر گشایش مجلس باشند؛ ولی آنها زیر بار نرفتند و گفتند مشکلی با شاه ندارند و صرفاً خواهان احیای سیستم مشروطه میباشند. در این هنگام تفنگداران نیروی دریایی انگلیس در بوشهر پیاده شدند.
محمدعلی شاه روز ۱۴ اردیبهشت ۱۲۸۸ فرمان انتخابات را برای ۲۸ تیرماه صادر کرد و دستخطی داد که همان متمم و قانون اساسی اجرا خواهد شد. محمدولی خان تنکابنی همان روز قزوین را در عرض ۲۴ ساعت تصرف کرد. روز ۳۱ اردیبهشت سردار اسعد به سمت تهران حرکت کرد. محمدولی خان تنکابنی دربارهٔ حرکت به تهران دودل بود، ولی با تلگرافهایی که از انجمن سعادت استانبول و مهاجران مقیم اروپا رسید و همچنین اصرار میرزا محمدعلی خان تربیت ویپرمخان به سمت تهران حرکت کرد. در این میان کنسولهای روس و انگلیس دائماً در تکاپو بودند تا انقلابیون را از حرکت به تهران برحذر دارند و حتی متوسل به تهدید نیز میشدند ولی موفق نشدند.
بالاخره روز سوم تیرماه ۱۲۸۸ نیروهای محمدولی خان تنکابنی و سردار اسعد در کرج به هم ملحق شدند و به سمت تهران پیش رفتند. دروازه تهران به توپ مجهز شده بود و محمدعلی شاه با هشت هزار قشون و توپخانه سنگین و هزاران الواط و اراذل شهر تهران را به دژ مستحکمی تبدیل کرده بود.
فتح تهران
بالاخره روز ۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ دروازه بهجت آباد گشوده شد. مجاهدان وارد تهران شدند و بهارستان و محلات شمالی را متصرف شدند. بعد از سه روز زد و خورد روز ۲۵ تیر محمدعلی شاه به سفارت روس پناهنده شد و وزیر جنگ و اطرافیانش نیز به او پیوستند. پس از فرار شاه به سفارت روس، کلنل لیاخوف و قوایش با شفاعت کنسولهای روس و انگلیس تأمین گرفتند و تسلیم شدند. لیاخوف در مسجد سپهسالار شمشیر خود را تسلیم سرداران ملی کرد.
خلع محمدعلی شاه
روز ۲۶ تیرماه مجلسی عالی متشکل از پانصد نفر تشکیل شد و در میان هلهله و شادی به استناد اصل سی و پنج متمم قانون اساسی که مقرر میدارد «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شاه مفوض شده» محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد. مجلس عالی این خبر را در نامهای به اطلاع شاه رساند و فردای آن روز کلیه آزادی خواهان در آرامگاه شهدای راه آزادی جمع شدند و به میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین ادای احترام کردند.
فرزند خردسال محمدعلی شاه احمدمیرزا که نمیخواست از پدر و مادرش جدا شود اشک ریزان به سلطنت آباد رفت و در میان استقبال مردم وارد کاخ شد.
در این ایام ستارخان و باقرخان که در کنسولگری عثمانی متحصن بودند، ضمن تلگرافی به محمدولی خان تنکابنی گفتند که روسها به عثمانی فشار آوردهاند که آنها را اخراج کند. محمدولی خان تنکابنی جواب داد که در صورت تمایل میتوانند به تهران بیایند.
مجلس دوم و وقایع پیرامون آن
مجلس عالی تدارک انتخابات را دید و یک هیئت دوازده نفری متشکل از: محمدولی خان تنکابنی، سردار اسعد، صنیع الدوله، سید حسن تقیزاده، وثوق الدوله، حکیم الملک، مستشارالدوله، سردار یحیی، میرزا سلیمان خان، حاجی سید نصرالله تقوی، حسین قلی خان نواب، و میرزا محمدعلیخان تربیت.
روز ۳۱ تیرماه شیخ فضلالله نوری دستگیر و بعد از محاکمه انقلابی در میدان توپخانه اعدام شد.
محمدعلی شاه کوشش بسیار کرد در ایران بماند، ولی روز ۱۸ شهریور ۱۲۸۸ زیر نظر نمایندگان روس و انگلیس به اتفاق چهل نفر از اعضای خانواده برای همیشه به شهر اودسا در روسیه تبعید شد.
روز ۲۳ آبان ۱۲۸۸ مجلس دوم به وسیله احمدشاه افتتاح شد و مجلس به شاه ادای احترام کرد.
به اصرار نمایندگان، محمدولی خان تنکابنی به سمت ریاست دولت انتخاب شد و کابینه خود را به شرح زیر تشکیل داد: محمدولی خان تنکابنی وزیرالوزرا و وزیر جنگ، سردار اسعد، داخله، صنیع الدوله، معارف، وثوق الدوله، مالیه، مشیرالدوله، عدلیه، علاءالسلطنه، خارجه، سردار منصور، پست و تلگراف، مستوفی الممالک، دربار.