محمد رحمانی: اولین باری که مردم به صورت گسترده در حکومت محمد رضا پهلوی به خیابان ها ریختند 11 سال بعد از تبعید رضا شاه و اشغال ایران توسط متفقین بود. جماعت معترض علیه انتصاب جدید نخست وزیر توسط شاهنشاه همایونی در 30 تیر سال 1331 به خیابان ریختند و جواب تهدید های قوام سلطنته را با حمله به خانه وی دادند، شاه جوان در گام اول کوتاه آمد و مصدق را با اختیارات بیشتر به نخست وزیری منصوب کرد، اما بعد از کشمکش های فراوان در 28 مرداد 1332 قائله نخست وزیر سرکشش را با اقتدار خاتمه داد و 28 مرداد تبدیل به روز ملی و قیام مردم ایران شد. تجدید میثاق ملت و شاه نیز در تقویم کشور ثبت شد و همه ساله این روز را جشن می گرفتند!
اعلی حضرت با اقتدار بعد از 28 مرداد تمام گروه های فتنه طلب را سرکوب کرد، عوامل بیگانه و وابسته به شوروی یعنی حزب توده را که در راستا پروژه نفوذ در ارتش حضور داشتند، شناسایی و پاکسازی های گسترده ای صورت گرفت.
برخی از مذهبیون تندرو به زعم شاهنشاه آریامهر با وجود آنکه در اثر اختلافات درونی از قیام 28 مرداد حمایت کردند بعد از مدتی نوبتشان رسیده بود که سر جای خود نشانده شوند و نواب صفوی یکسال بعد از اعدام حسین فاطمی (که پیش تر از ترور فدائیان اسلام جان سالم به در برده بود) به جوخه مرگ سپرده شد!
تمام جریان های مستقل از شاهنشاه (بخوانید احزاب و جریان های غیر حکومتی)، سرخورده و به حاشیه رانده شدند و گویا انقلاب مردم ایران و بلکه مطالبه اجرای بی کم و کاست قانون مشروطه برای همیشه سرکوب شده بود! در بسیاری از خاطرات مبارزین به حضور پر رنگ و پر تعداد مردم در استقبال از شاه اشاره کرده اند، امری که سبب سر خوردگی روز افزون معارضین پهلوی بود. انتخابات نیز روز به روز فرمایشی تر می شد و قدرت شاه مطلقه تر!
تا انکه آتشفشان خشم مردم مجددا 10 سال بعد به بهانه دستگیری مرجع تقلیدشان در 15 خرداد 42 فوران کرد. رژیم پهلوی این آشوب را به عوامل بیگانه، وطن فروشان، ارازل اوباش بدنام و فئودال های ناراضی از اصلاحات به نفع زارعین، نسبت داد. شورش هایی که در همان چند روز اول موجب آسیب رساندن به اموال عمومی و خصوصی فراوان شده بود و حتی در فرودگاه افرادی دستگیر شدند که اعلام شد از طرف دولت های خارجی دشمن، برای مخالفین پول می آوردند!
هر چه بود این بار نیز اقتدار ارتش و پلیس سبب شد تا دامنه اعتراضات چنان گسترده نشود و با مشت آهنین سرکوب نتیجه مطلوب برای رژیم دهد.
بعد از فروکش کردن اعتراضات، البته روح الله موسوی خمینی در 11 مرداد در عین آرامش آزاد شد.
اما وقتی یکسال بعد وی مجددا دستگیر و در تاریخ 13 آبان 1343 به ترکیه تبعید شد ، اینبار حتی اعتراض حداقلی میدانی هم صورت نگرفت. مبارزین ناکام و سرخورده فعالیت سیاسی را بی نتیجه فرض می کردند. همزمان گروهی از جوانان رادیکال مماشات با حکوت را بی نتیجه و مبارزه مسلحانه را بر اساس تجربیات کوبا ، چین و الجزایر پیش گرفتند، 6 سال بعد حمله به پاسگاه سیاهکل در 19 بهمن 1349 آغاز سبک متفاوتی از مبارزات بود که حالا خرابکاری و کشتن مردم و سرباز بی گناه در آن اظهر من الشمس بود!
مارکسیست ها و مارکسیست های اسلامی در ضربه های کاری ساواک در شهریور 1350 و نهایتا 1354 به محاق رفتند و شاه و یارانش یکه تاز میدان شد، نه اقدامات ملیون نه مذهبیون و نه چریک ها پایه های حکومت پهلوی را متزلزل نشان نمی داد. تمام گزارشات نیز همین امر را انعکاس می کرد. بی راه نبود که 10 دی 1356 کارتر رئیس جمهور امریکا در تهران ، ایران را جزیره ثبات خطاب کرد. اما همه آن اقتدار، همه آن ثبات، همه ناامیدی انقلابیون، همه و همه در عرض چند ماه از لبریز شدن صبر مردم ( که بهانه آغازش از مقاله ای مطبوعاتی بود که تکرار همان ادعاهای همیشگی و تکراری وابسته فرض کردن مخالفین به عامل بیگانه با عنوان ایران استعمار سرخ و سیاه بود.) به سرعت باور نکردنی موجب فروپاشی رژیم 2500 ساله شاهنشاهی شد، حتی خود انقلابیون نیز باورشان نمی شد به این سرعت سرنگونی محقق شود و انتظار قدرت نمایی دیگری از ارتش و ساواک داشتند!
خرابکاران وحشی! خائنان دیروز، آدم کش های حرفه ای و وابستگان به بیگانگان (تعابیر رسانه های وقت رژیم پهلوی)حالا انقلابیون فداکار و وطن پرست شده بودند (هر چند بعدا برخی از آنان مجددا ضد انقلاب خطاب شدند)
رجال وطن پرست دیروز که مفتخر به تقدیر حکومت بودند،حالا خائن و عامل امپریالیست و نوکر اسرائیل خطاب می شدند و مستجب محاکمه!
اعلی حضرت همایونی، شاهنشاه آریامهر که در 20 شهریور 1320 محبوب و مقبول عام و خاص بود. اما بعد 37 سال کاری کرده بود که شعار مرگ بر شاه ، تبدیل به شعار ملی ایرانیان شده بود!