از سال ۱۳۲۸ به بعد موضوع نفت با آهنگی فزاینده در سیاست ملی ایران مطرح و هر روز نیز پررنگتر شد، در مجلس شانزدهم که همزمان با دولت منصور بود، مسئله نفت، مهمتر شد؛ به همان اندازه که دولت منصور خود را از نفت کنار میکشید، مخالفت با قرارداد الحاقی گس ـ گلشائیان برای مجلس شانزدهم و جبهه ملی مهم بود.۱
در نهایت در ۲۴ اسفند سال ۱۳۲۹ ابتدا مجلس ملی و سپس در ۲۹ اسفند همان سال، مجلس سنا ملی شدن صنعت نفت را تأیید کرد؛ رویکرد به ملی شدن نفت ایران یک رویکرد جریانی و یا حتی به قول افرادی چون جان فوران به مثابه یک جنبش اجتماعی است۲ که در مسیر تصویب آن، جناحهای متعددی مشارکت و موافقت کردند و جریاناتی نیز مخالف بودند؛ جریانهایی که در مقاله زیر مورد بررسی قرار گرفتهاند.
جبهه ملی
جبهه ملی، که در رهگذر اعتراض دوگانه منتقدان مختلف دولت به تقلب در انتخابات مجلس سال ۱۳۲۸ و قرارداد الحاقی نفت ایران شکل گرفته بود، بعدها خود به مهمترین حامی جریان ملی شدن نفت ایران تبدیل شد. حزب ایران، حزب زحمتکشان، مجاهدین اسلام و حزب کوچک پانایرانیست به رهبری داریوش فروهر مهمترین احزابی بودند که زیرمجموعه جبهه ملی فعالیت میکردند و از ملی شدن نفت ایران در سال ۱۳۲۹ حمایت بهعمل آوردند.۳
یکی از مهمترین اثرگذاریهای جبهه ملی در این برهه مبارزه با رویکرد افرادی همچون نخستوزیر وقت، رزمآرا شد؛ رزمآرا باور داشت که در آن مقطع توان فنی در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت برای ایران وجود ندارد و باید به افزایش سهم ایران از سود حاصل از نفت به میزان ۵۰ درصد رضایت داد. چنین دیدگاهی باعث شد جبهه ملی به شدن با او مقابله کند.
برای جبهه ملی، مسئله صرف عایدات نفت برای کمک به شکلگیری و کار دولتی اصلاحی تا وقتی دولت چشم به دهان شاه بود موضوعیت نداشت؛ رهبران جبهه ملی مکررا به حامیانشان میگفتند اگر ایران مهار نفتش را به دست نگیرد بهتر است کلا از نظرها محو شود یا آتش، خاکسترش کند. این گونه بود که بعضا از نگاه آنها «جنبه اخلاقی» قضیه ملی کردن صنعت نفت بعضا حتی مهمتر از «جنبه اقتصادی» آن نیز بود.۴
روحانیت و مسئله ملی شدن نفت
«وقتی که مسئله نفت مطرح شد، وظیفه دینی و ملی دانستم که نظر ملت ایران را در باب مظالم شرکت نفت و حقوق مغضوبه ملت ایران در طی اعلامیهای منتشر کنم و جدا استیفای حقوق ازدسترفته آنها را بخواهم و مخالفت مردم را با هر قرارداد یا عملی که مشعر بر تثبیت و تأیید عمل اکراهی باشد، اظهار نمایم…. نفت ایران متعلق به ملت ایران است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار میکند.»۵
این پیامی است که آیتالله کاشانی در بحبوحه مسائل مرتبط با ملی شدن نفت ایران، هنگامی که در مجلس شانزدهم، قرارداد «گس ـ گلشائیان» بررسی میشد، به عنوان نماینده مجلس پس از بازگشت از تبعید به لبنان، صادر کرد و توسط محمد مصدق قرائت شد و بیانگر حمایت طیفی مهم از روحانیت از ملی شدن نفت ایران بود. بعدها روحانیونی همچون آیتالله خوانساری نیز بر ضرورت گسترش این جنبش تأکید کردند. مراجعی همچون آیتالله محلاتی، آیتالله شاهرودی، آیتالله روحانی قمی و چند تن از مراجع تقلید نیز با صدور فتاوا، ملی شدن صنعت نفت را تأیید کردند، اما نقش آیتالله کاشانی به عنوان طلایهدار حمایت و همراهی با مردم در ملی شدن نفت ایران، بیبدیل است. نکته حائز اهمیت دیگر این است که در مجلسی که قرار بود لایحه ملی شدن نفت ایران را به تصویب برساند نیز یکسوم نمایندگان را روحانیون و اعضای مجاهدین اسلام تشکیل میدادند و از لایحه دفاع کردند.
جریان دیگری نیز به موازات جریان روحانیت و به عبارت بهتر شاخهای از آن، در ملی شدن نفت ایران ایفای نقش کرد که همانا فدائیان اسلام بود. این گروه که رهبر آن نواب صفوی بود، پس از قتل کسروی، برای احقاق حقوق ملت و مبارزه در راه استقلال و آزادی کشور به رهبری آیتالله کاشانی به نهضت ملی شدن صنعت نفت پیوست.
دربار، که مهمترین نماد آن محمدرضا پهلوی بود، در سالهای بعد از ۱۳۲۹ تلاش بسیاری کرد تا در قبال ملی شدن نفت ایران رویکردی مثبت به خود بگیرد و حتی خود را حامی این جریان نشان دهد، اما در واقع باید عنوان کرد دربار پهلوی مهمترین عنصر مخالف در زمینه ملی شدن نفت ایران بود
غلامرضا نجاتی نیز جمعیت فدائیان اسلام را نیروی عامل و محرک جبهه ملی قلمداد میکند و معتقد است نواب صفوی در آغاز کار آیتالله کاشانی را در رسیدن به مجلس شانزدهم، اعتصاب بازاریان و برپای گردهماییهای عمومی در مسیر ملی شدن نفت یاری رساند؛ همچنین پس از آنکه رزمآرا به عنوان مانعی بر سر راه ملی شدن صنعت نفت تلقی گردید، جمعیت فدائیان اسلام تصمیم به اعدام انقلابی وی گرفت.۶ در این میان برخی از روحانیان، همچون آیتالله بروجردی هرچند در عرصه سیاست وارد نشدند و موضعگیری صریح و قاطعی نداشتند، بهطور ضمنی از این جوش و خروش مردمی حمایت کردند.۷
رویکرد بازار
همزمان با ورود بخش عمده روحانیت به جریان ملی شدن صنعت نفت، با توجه به اینکه گرایشهای گوناگون روحانیت بر بازار نیز اثرگذار بودند بخشی از این طیف نیز وارد جریان ملی شدن نفت شدند. پیشهوران، مغازهداران و بازرگانان به تبعیت از روحانیت، حضوری پررنگی در این جریان داشتند. علاوه بر این، برخی از اعضای جبهه ملی خود از بازاریان بودند یا اینکه مورد حمایت بازار قرار داشتند. نمونه آن مظفر بقائی، حسین مکی و ابوالحسن حائریزاده بودند.
طیف دیگری از جناحهای وابسته به بازار (قطعا این جریان را نمیتوان بازار نامید) با این جریان کاملا مخالف بودند و در نهایت جانب دربار را گرفتند. چاقوکشان و لوطیان حاشیه شهری در این جریان عمدتا به مخالفت پرداختند و جبهه ملی و روحانیت و حتی حزب توده نیز قادر نبودند آنها را به سود ملی شدن صنعت نفت وارد میدان کنند.
حضور زیگزاگی حزب توده
چپ و حزب توده در مجموع در زمینه حمایت از ملی شدن صنعت نفت ایران یکدست نبودند و این رویکرد را نه تنها در جریان ملی شدن صنعت نفت، بلکه در وقایع بعدی دوران نخستوزیری مصدق نیز حفظ کردند.
اعضای باتجربهتر حزب، ملی شدن صنعت نفت ایران را به عنوان یک حرکت مترقی و ضدانگلیسی مورد ستایش و حمایت قرار میدادند، اما کادرهای جوانتر حزب عمدتا با این مسئله مخالف بودند و علت مخالفت نیز شخص محمد مصدق بود؛ زیرا وی را «آلت دست بورژوازی کمپرادور و وابسته به امپریالیسم آمریکا و مالک فئودال» میدانستند.
شاید اما پیرو سیاستهای آونگی حزب در قبال این مسئله و در تحلیل نهایی بتوان عنوان کرد که حزب توده ایران در موضوع نهضت ملی شدن نفت در ایران به پیروی از سیاست شوروی و در تضاد بین آمریکا و شوروی و ذهنیتهای خاص در مورد رهبری انقلابی و جنبشهای ملی، مواضعی تخریبی علیه آن اتخاذ کرده و به مواضع انگلستان نزدیکتر شده بود که این مواضع اشتباه از سوی چهرههای مستقل مارکسیست و نیروهای ملی و برخی عناصر داخلی حزب مورد انتقاد قرار گرفت.
دربار
دربار، که مهمترین نماد آن محمدرضا پهلوی بود، در سالهای بعد از ۱۳۲۹ تلاش بسیاری کرد تا در قبال ملی شدن نفت ایران رویکردی مثبت به خود بگیرد و حتی خود را حامی این جریان نشان دهد، اما در واقع باید عنوان کرد دربار پهلوی مهمترین عنصر مخالف در زمینه ملی شدن نفت ایران بود. شاید یکی از دلایل مخالفت دربار این بود که ملی شدن نفت ایران را اقدامی از سوی محمد مصدق قلمداد میکرد و معتقد بود صحه گذاشتن بر آن سبب افزایش محبوبیت نخستوزیر وقت ایران نیز میشود. علاوه بر این سطح شخصی، درافتادن به صورت گفتمانی با انگلستان و منافع آن و همچنین منافع کشورهایی که از ملی نشدن نفت ایران سود میبردند مانع حرکت مثبت دربار ایران در مسیر ملی شدن نفت ایران میشد؛ همچنان که بلافاصله در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، تشکیل کنسرسیوم نفتی، آب سردی بر پیکره تمامی تلاشهای صورتگرفته در مسیر ملی شدن نفت ایران ریخت.
سخن نهایی
مسئله ملی شدن نفت ایران را باید به عنوان یک مسئله گفتمانی مورد بررسی قرار داد؛ به این معنا که در آن، نه نقش و جایگاه اشخاص بلکه باید جایگاه جریانها و جناحها و گفتمانها را واکاوی کرد؛ روحانیت، جبهه ملی، حزب توده، بازار و دربار گروههایی هستند که در این مسیر (ملی شدن نفت ایران) عمدتا به صورت ایجابی و بعضا به صورت سلبی ایفای نقش کردهاند و نباید نقش هر یک را در سایه یا به نفع دیگری حذف کرد.
درگیری مردم با پلیس در مقابل ساختمان مجلس شورای ملی در ایام نهضت ملی شدن صنعت نفت
شماره آرشیو: ۴۱۵۹-۴ع
شماره آرشیو: ۴۱۵۹-۴ع
پی نوشت ها:
۱. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، روزنه، ۱۳۸۰، ص ۱۱۴.
2. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران)، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، ۱۳۸۲، ص ۴۲۲.
3. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب (از مشروطه تا انقلاب اسلامی)، ترجمه کاظم فیروزمند و حسن شمسآوری، تهران، مرکز، ۱۳۸۲، صص ۲۵۳-۲۵۸.
4. کریستوفر دوبلگ، تراژدی تنهایی، ترجمه بهرنگ رجبی، تهران، چشمه، ۱۳۹۵، ص ۱۶۱.
5. فریدون اکبرزاده، نقش رهبری در نهضت مشروطه، صنعت ملی نفت و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب، ۱۳۸۰، ص ۸۴.
6. غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تهران، شرکت انتشار، ۱۳۶۶، ص ۹۰.
7. جان فوران، همان، ص ۴۲۶.