به مناسبت ۲۶ دی، سالروز فرار شاه؛
حرکت خودجوش مردم برای برقراری نظم
امام خمینی پیام دادند و از مردم خواستند که خودشان حفظ نظم شهرها را بر عهده بگیرند و اجازه ندادند بینظمی ایجاد شود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدتهای سپاه، سردار آزاده و جانباز؛ حسن انجیدنی در بخشی از کتاب «اتاق سهگوش» به بیان خاطرات انقلابی خود از روز فرار شاه در ۲۶ دیماه سال ۱۳۵۷ پرداخته که به مناسبت سالروز آن منتشر میشود:
تظاهرات و درگیری مردم و مأموران کموبیش ادامه داشت تا اینکه روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ خبر فرار شاه و خانوادهاش همهجا پیچید.
همه مردم نیشابور به خیابان ریختند. رانندهها چراغ ماشینشان را روشن کرده بودند و بوق میزدند. بعضیها شیرینی پخش میکردند و همه خوشحال بودند.
مردم میدانستند که شاه دیگر بر نخواهد گشت، اما بختیار و درباریها میگفتند که این سفر موقتی است.
در همین زمان امام خمینی پیام دادند و از مردم خواستند که خودشان حفظ نظم شهرها را بر عهده بگیرند و اجازه ندادند بینظمی ایجاد شود.
چند روز بعد از فرار شاه خبردار شدیم که آقای انصاری را دستگیر کردند. انصاری یکی از فعالان و رهبران انقلابی نیشابور بود و نقش مهمی در سازماندهی تظاهرات مردم داشت.
جامعه روحانیت نیشابور از مردم خواست که برای آزادی انصاری جلوی دادگستری تجمع کنند. دادگستری دست نیروها و قاضیهای انقلابی بود و احتمالاً این تجمع پیامی به بازماندههای شاه داشت.
ساعت ده صبح همه توی خیابان راهآهن جلوی دادگستری جمع شدیم و شعار میدادیم. نیم ساعت از تجمع نگذشته بود که خبر رسید اراذل و اوباش طرفدار شاه، شهر را بههمریختهاند. راه افتادهاند و جاوید شاه میگویند و دارند خرابکاری میکنند و شیشه همه مغازههای خیابان فردوسی جنوبی تا فلکه خیام را شکستهاند.
امام دستور داده بودند که مردم باید نظم شهرها را حفظ کنند، برای همین من و حدود بیست نفر دیگر راه افتادیم تا جلوی خرابکاران را بگیریم. دیر رسیدیم.
خرابکاران کارشان را کرده بودند و رفته بودند. همهچیز زیر سر یکی از اوباش مشهور نیشابور، به اسم درویش رجبی بود که از طرف رژیم حمایت میشد.
پاتوق اراذل توی خیابان فردوسی جنوبی، کوچههای شیردار و کاروانسراهای قدیمی بود. رفتیم و خانه رجبی را پیدا کردیم. خانه نبود.
پرسوجو کردیم و فهمیدیم با چند نفر از اراذل توی قهوهخانه محل، دورهم جمع شدهاند. ریختیم توی قهوهخانه و با زور انداختیمشان توی ماشین و همه را بردیم دادگستری تحویل دادیم.
منبع:
وردیانی، ابوالقاسم، اتاق سهگوش، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۸۰، ۸۱