دوستی آیتالله سیدعلی خامنهای با غلامرضا قدسینژاد از غزلسرایان برجستهی کشور، از زمانی شروع شد که او از یکی از شعرهای ضد استعماری قدسی در جریان نهضت ملیشدن صنعت نفت خوشش آمده بود و آن را به خاطر سپرده بود، در اثنای آمادهکردن مدرسهی نواب مشهد برای استقبال از علامه امینی، قدسی را دید و آن شعر را برایش خواند. این سرآغاز دوستی آیتالله خامنهای و مرحوم قدسی بود و باعث شد ایشان با انجمن ادبی فردوسی در مشهد نیز آشنا شود، روایت جذاب این ماجرا در صفحات ۷۱ تا ۷۷ از کتاب «شرح اسم» به رشته تحریر درآمده است. کتابی که در تابستان ۹۱ توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به قلم هدایتالله بهبودی منتشر شده است و خواندن آن خالی از لطف نیست:
سید علی از کودکی، ترنم اشعار حافظ توسط مادرش، عواطف پنهان او را نسبت به دنیای شعر و موسیقی نهفته در آن تحریک کرد. […] زمانی که کلمهها و ترکیبهای موزون، مصرع و بیت شدند و به قلم او رسیدند، نام “نسیم ” را برای سرودههای خود برگزید. […]
نسیم، تخلص شعری او و «ضیاءالدین» لقبی بود که برای خود گزیده بود. [….]وی که با اشعار حافظ الفتی سماعی داشت، این بار دل به جهان مفاهیم و مضامین آن سپرد. پیش از این از گلستان سعدی لذتها برده بود. در دبستان، کتاب گلستان را تدریس میکردند. از فرط علاقه، کتاب را استنساخ کرده، بیشتر مضامین آن را به خاطر سپرده بود. دورهای، هر شب پیش از خواب، چشمها و دلش را با غزلیات دیوان حافظ گرم میکرد. اشعار نظامی را بسیار میخواند، کتاب مثنوی مولانا جلالالدین رومی، چنان تاثیری در عوالم معنوی او به جای گذاشت که رقیبی برای آنها پیدا نشد.
دفترچهای داشت که غزلهای شاخص و تک بیتهای درخشان را در آن مینوشت ؛ پشت جلد کتابهای درسیاش پر از ابیاتی بود که وقتی از درس و بحث خسته میشد، میخواند و رفع خستگی میکرد. برخی ابیات را که بسیار دوست میداشت، میداد خطاطی میکردند و آن را از سینه دیوار میآویخت تا همواره پیش چشمش باشد. [….]
آشنایی سید علی با شعر عربی از کتابهای درسی اش شروع شد؛ به ویژه کتاب مطول با این که شعرهای این کتاب به عنوان شاهد مثال یاد شده بود، اما آنها را با همه وجود میخواند و تحت تاثیر خصوصیات آن قرار میگرفت. [….]
انس او با شعر موجب شد که شمار دفترچههایش بالا رود. «سفینه غزل» محل یادداشت شعرهای سید علی بود. غزلها و تک بیتهای مورد علاقهاش را از شاعران دور و نزدیک در آن مینوشت و زیرش تاریخ میگذاشت. [….]آشنایی او با غلامرضا قدسی میرزاجانی، معروف به قدسینژاد، پایش را به انجمن ادبی نگارنده (فردوسی) باز کرد.[….]این انجمن در ۱۳۲۵ ش توسط قدسینژاد و همردیفان شعردوست و شعرپرداز او پایهگذاری شده بود. [۱]آشنایی سید علی خامنهای با قدسینژاد به رخدادهای نهضت ملی شدن صنعت نفت بر میگشت. در آن روزها، قدسینژاد در گرد هماییهای ضد انگلیسی مشهد سخن میراند و شعر میخواند:
شب با گل است و روز شود محو آفتاب خوش تر از زندگانی شبنم ندیده ام
[….]چند سال بعد، علامه عبدالحسین امینی به مشهد آمد و قرار شد در مدرسه نواب سخنرانی کند. سیدعلی، طلبه مدرسه نواب، متوجه حضور قدسینژاد شد که با دیگران در حال تزیین مدرسه برای استقبال از علامه امینی بودند. پیش رفت و همان بیت «شب با گل است…»را خواند. این ابتدای دوستیای بود که تا ۱۳۶۸ ش، سال در گذشت قدسینژاد ادامه یافت. [….]
انجمن ادبی فردوسی شنبه شبها، میعادگاه ذوقی سیدعلی خامنهای بود. حضور او در این نشست ادبی، فقط به گوش دادن شعرهای تازه سروده نمیگذشت؛ او شعرها را نقد میکرد و غالبا مورد تایید حاضران، از جمله شاعر، قرار میگرفت. با این که شعرهایی برای خواندن داشت و میتوانست آنها را در معرض تمجید یا تنقید حاضران بگذارد، از ارائه آن خودداری میکرد. «من سابقه زیادی با شعر داشتم. شعر را میشناختم؛ یعنی خوب و بد شعر را میشناختم… وقتی که شعر خودم را نگاه میکردم، با دید یک نقاد میدیدم که این شعر، من را راضی نمیکند. لذا نمیخواستم آن شعر را بخوانم. یعنی اگر شعری بود که از شعر آن روز بهتر بود، حتما میخواندم.»[۲]
سطح ادبی انجمن و شاعران صاحب ذوق آن، اشعار او را در میان کاغذها حبس کرد. بعدها که مضمون شعرش قوارهای برابر با شعرهای شاعران نامور پیدا کرد، باز از ارائه در مجامع ادبی خودداری کرد. او تنها در انجمن ادبی اصفهان (کمالالدین اسماعیل)دست شعر خود را رو کرد. در سفری که با سید جعفر طباطبایی قمی به اصفهان داشت، در انجمن ادبی آن شهر که در مدرسه چهارباغ برپا میشد حاضر شد و به شنیدن سرودههای شرکت کنندگان نشست«به آقا جعفر گفتم: اینجا مثل این که شعر بخوانیم، شعرمان گل میکند. گفت: بله بخوانیم»
ابتدا سیدجعفر که گهگاه شعر میسرود، شعری خواند که با تحسین حاضران مواجه شد. سپس او یکی دو غزل از سرودههایش را خواند و گرفت، تا جایی که شور حضار را بر انگیخت، دست زدند و تبریک گفتند.
خود میگوید: «تفریح عمده بنده در دوران طلبگی شعر بود.» آن زمان حیاط مدرسه نواب پر باغچه بود. از درس که فراغت پیدا میکرد، با کتاب شعرش کنار باغچه مینشست و دل را به دشتها و ارتفاعات معنا میبرد.» گاه ساعتها سر در کتاب شعر داشت.[۳]
آشنایی او با طلاب شعر دوستی چون محمدرضا حکیمی، محمدرضا شفیعی کدکنی و ذبیحالله صاحب کار از همین زمان بود. آنان در مدرسه نواب هم درس بودند. و نیز در این اوان پیوند دوستیهای او با نعمتالله میرزازاده، احمد کمالپور، محمد قهرمان و علی باقرزاده جوانه زد و در سالهای بعد شاخ و برگ داد.[۴]
شاعران انجمن ادبی فردوسی، دوستدار سبک هندی و عمیق تکبیتهای آن بودند. [….] سید علی خامنهای نیز تحت سیطره این مضامین بلند قرار گرفت. رفته رفته نقد و بررسیهای او جایگاهی یافت که برخی از شاعران این جلسه، شعرهای خود را پیش از ارائه، به عضو جوان انجمن میسپردند تا نظرش را بگیرند؛ و او اشکالات مضمونی و عیوب زبانی آنها را گوشزد میکرد.
«من در جلسات ادبی دیگر، آن قدر شرکت نکردهام که بتوانم تشخیص بدهم، اما گمان نمیکنم هیچجا این جور نقادی شعری که در انجمن ادبیای که من میرفتم بود، وجود داشته باشد. […..]»
موانست مستمر او با شعر به جایی رسید که بیشتر غزلیات حافظ را به ذهن سپرد«کمتر غزلی از حافظ خوانده میشد که من یک مقدارش را حفظ نباشم» غزلهای بسیاری از سعدی را به مخزن دل سپرد. اغلب شعر شاعران سبک هندی را به خاطر داشت. مجالست چندساله او با شاعران انجمن موجب شد که بیشترین دوستان خراسانی او ادیبان و شعرای این خطه باشند.
«امین»تخلص بعدی او در سرودههایش بود. انجمن دیگری که سید علی خامنهای بدان رفت و آمد میکرد، انجمن ادبی فرخ بود. این انجمن که توسط سید محمود فرخ پایهگذاری شده بود، محل رفت وآمد کسانی چون شیخآقابزرگ تهرانی، عبدالحسین زرینکوب، سیدمحمدحسین شهریار، محمدابراهیم باستانیپاریزی، ایرج افشار و سیدکریم امیریفیروزکوهی بود. از خراسانیهای تهران نشین هم چون ملکالشعرای بهار، مهدی اخوانثالث، اسماییل خویی، هرگاه راه به مشهد میبردند، در انجمن شرکت میکردند. نشستهای ادبی انجمن فرخ ،صبحهای جمعه و در خانه سید محمود فرخ برگزار میشد. انجمن ادبی فرخ به نسبت انجمن ادبی نگارنده (فردوسی)، رسمیتر، و برخلاف آن، زیر سایه «اشرافیت و توانگری»بود. او بدون ملاحظه در مجلس حاضر میشد، کنار بزرگان ادب مینشست و هرگاه بیان نظری را لازم میدید، آن را ابراز میکرد. تشویقهای دکتر علی اکبر فیاض که همواره ستایشگر استعدادهای جوان و صاحب ذوق بود، سید علی را دلگرم مینمود.
