به مناسبت سالروز شهادت سرلشکر پاسدار سید محمدرضا دستواره؛
عزم جزم سید رضا در آزادسازی مهران
سرلشکر رحیم صفوی گفت: این شهید عزیز در عملیات آزادسازی مهران واقعاً از خودش شجاعت نشان داد. در یکی از مراحل عملیات کربلای ۱ او را خواستم و گفتم: آقا رضا، این عملیات به دست رزمندگان تحت فرمان شما به سرانجام خواهد رسید. گفت: قول میدهم با تمام توان مأموریتمان را بهخوبی انجام بدهیم.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سید محمدرضا دستواره؛ زاده سال ۱۳۳۸ در تهران، تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم متوسطه ادامه داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دوازدهم آبان سال ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران شد. در دیماه همان سال به مناطق آشوبزده غرب کشور رفت و در کنار احمد متوسلیان مشغول خدمت در سپاه پاوه شد.
به دنبال آزادسازی مریوان در خرداد ۱۳۵۹ به دستور متوسلیان، مسئولیت واحد پرسنلی سپاه ناحیه مریوان را بر عهده گرفت.
پس از تشکیل تیپ ۲۷؛ به مسئولیت واحد پرسنلی این یگان منصوب شد. دستواره با همین سمت در نبردهای فتحالمبین و الی بیتالمقدس شرکت کرد و پس از تهاجم پنجم جوئن ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان، بهاتفاق همرزمانش در تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) عازم سوریه شد.
وی در نبردهای رمضان، مسلم بن عقیل (ع)، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۳، والفجر ۴ و عملیات آبی-خاکی خیبر، با سمت مسئول محور و سپس فرماندهی تیپ ۳ ابوذر لشکر ۲۷، حضوری فعال داشت.
پس از شهادت همت و انتصاب عباس کریمی به سمت فرماندهی لشکر ۲۷، دستواره بهعنوان قائممقام لشکر منصوب شد.
سرانجام روز ۱۳ تیرماه ۱۳۶۵ طی عملیات کربلای ۱ در جبهه مهران، بر اثر انفجار گلوله خمپاره دشمن در خط مقدم، به شهادت رسید.
روایت سرلشکر رحیم صفوی:
شجاعت سید رضا
این شهید عزیز در عملیات آزادسازی مهران واقعاً از خودش شجاعت نشان داد. رضا دستواره فرمانده شجاعی بود. در یکی از مراحل عملیات کربلای ۱ او را خواستم و گفتم: آقا رضا، این عملیات به دست رزمندگان تحت فرمان شما به سرانجام خواهد رسید. گفت: قول میدهم با تمام توان مأموریتمان را بهخوبی انجام بدهیم.
رفت پایکار و با شجاعتی عجیب این عملیات را با یگانهای دیگر به نتیجه رساند.
رزمندگان اسلام در مدت کوتاهی با اجرای عملیات کربلای ۱، استراتژی دفاع متحرک دشمن را با شکست مواجه کردند و مهران را دوباره آزاد کردند و دل امام و ملت ایران را شاد کردند.
روایت حاج مهدی سلحشور؛ مداح نامی کشوری:
بیقراری بچهها در شهادت سید
اوایل سال ۱۳۶۵ برای دوره آموزشی کوتاهمدت از طرف پایگاه ابوذر تهران به اردوگاهی در اطراف دماوند اعزام شدیم. حاجآقا جباری، همسر خواهرم، فرمانده پایگاه بود و مقدمات حضورم در این دوره را فراهم کرد.
شور و نشاط بچههای دوره را هیچوقت فراموش نمیکنم. آموزشها سخت بود، اما روحیه خوب و انگیزه زیاد بچهها، همه سختیها را آسان میکرد.
وسط دوره بودیم که خبر شهادت شهید دستواره را به ما دادند. ولولهای در اردوگاه بر پا شد. نماز مغرب و عشا با صدای هقهق گریه بچهها اقامه شد.
منابع:
۱. اردستانی، حسین، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از شرق بصره تا مهران: روایت یحیی (رحیم) صفوی (جلد دوم)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۳۴۶، ۳۴۷
۲. نوروزی، نوید، باغ حاج علی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۱، ص ۹۸