یک محقق و پژوهشگر مطرح کرد؛
اولین قدم، برای محقق و پژوهشگر این است که خودش محور باشد و دغدغه داشته باشد
نصرت الله محمودزاده اظهار کرد: اولین قدم، برای محقق و پژوهشگر این است که خودش محور باشد، خودش دغدغه داشته باشد، خودش طرح مسئله بکند. این دغدغهها همیشه میآید و ما میگوییم کار بدون موانع خودش یکجایی از آن اشکال دارد.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سومین دوره دوسالانه انتخاب آثار برتر پژوهشی دفاع مقدس و مقاومت؛ جایزه سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی مدتی است که با اعلام فراخوان، به طور رسمی کار خود را شروع کرده و دبیرخانه این جایزه برای جمعآوری آثار پژوهشی سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ فعال است. در این میان برگزاری نشستهای تخصصی به منظور بررسی موضوعات مرتبط با پژوهش در این حوزه بهصورت تخصصی و همچنین بررسی چالشها و مشکلات پژوهشگران برگزار میشود.
دومین نشست از سلسله نشستهای ضرورت پژوهش در حوزه دفاع مقدس و مقاومت با حضور پژوهشگر و نویسنده توانا نصرت اله محمودزاده برگزار شد. در بخش اول در خصوص تفاوت میان تحقیق و پژوهش گفتگو شد. در ادامه بخش دوم این گفتگو را میخوانیم.
سؤال: شما مخاطب نسل آینده را چطور میبینید که توانستهاید آنها را حفظ کنید؟
محمودزاده: برخی از آثارم را به دلایل امنیتی منتشر نکردهام چراکه الآن زمانش نیست. مثلاً کتاب “جنگ بدون صلح: را من سی سال پیش در لبنان رفتم و از نزدیک با صحنه نبرد آشنا شدم. ولی الآن آن را چاپ کردم تا عناصر اصلی کتاب در میان اسرائیلیها لوو نروند.
سؤال: پس یک پژوهشگر باید صبور باشد.
محمودزاده: خیلی باید صبور و همچنین نکتهشناس باشد که کجا چه چیزی بگوید. نباید هر چیزی را که به دست آورد، زود خرج کند. مثل آدم روزهدار است، بهترین غذا را گیر میآورد، ولی آن را باید افطار بخورد و وسوسه نشود.
محقق همانند قاضی است / با تعریف نکردن ما تحریفهای دشمن و مخالفین میشود تعریف
سؤال: یک موقع نهاد بالادستی دستور میدهد و بعد پژوهشگر هم سریعالسیر میرود تحقیق یا پژوهش را انجام میدهد و بعد خرج میکند. از اینطرف هم میآید گله و شکایت میکند که با من همکاری نکردند و من نتوانستم فلان موضوع را خوب پژوهش و تحقیق کنم و این در اثرش هم دیده میشود و از اینطرف هم مخاطبش را از دست میدهد.
محمودزاده: از نظر من، محقق مثل یک قاضی است. پژوهشگر و محقق مثل یک آدمی است که باید آزاد باشد. میگویند به قاضی باید آنقدر پول بدهی که وسوسه نشود، چرا روی نویسنده و محقق این فکر نمیشود؟ اینقدر من غنی باشم که به خاطر نهاد یا مؤسسه خاصی آنها را ننویسم. اگر اینجا محقق یا پژوهشگر وابستگیاش بالا باشد، میگوید اگر این نوشته بشود به فلانجا برمیخورد و فلان اتفاق میافتد. من هم میشوم آدم آنجا. پس باید قلم آزاد باشد و خودسانسوری نباید باشد.
بزرگترین تحریفی که آنها میتوانند بکنند این است که ما تعریف نمیکنیم. با تعریف نکردن ما تحریفهای دشمن و مخالفین میشود تعریف. بیشتر هم در قسمتی که ما نگفتهایم مانور میدهند. یعنی ما الآن خوابیم و نمیدانیم بیست سال دیگر قرار است در مورد جنگ عراق و ایران چه صحبتی شود. همانطور که هنوز هم نمیدانیم مشروطهخواه چه گفت و هنوز هم نمیدانیم قضیه مصدق و کاشانی چه بوده؟ هنوز هم نمیدانیم چرا مصدق از سمت انگلیسیها در دامن آمریکاییها رفت. نه که ندانیم، ولی یک هنجار اجتماعی نشده است. در این صورت نگوییم آنها تحریفگر جلادی هستند. ذات دشمن همین است. اصلاً اعتقاد آنها همین است، ما باید بگوییم ما تعریفگر خوبی نبودیم.
ما دشمنشناسیمان خیلی خوب نیست و ضعیف هستیم، این به معنای این نیست که ما خودمان از خودمان ایراد بگیریم، باید دشمنیشناسی خودمان را قوی کنیم؛ بنابراین، بنده هیچ اعتقادی ندارم که بیاییم تمام وقتمان را در حاشیهای به نام تحریف بگذاریم. شما وقتی یک بندهخدایی که از بهترین فرماندهان گردان بوده، میآوری و از او میخواهی بیاید و ادبیات تاریخ شفاهی بنویسد، مقصر شما هستی و نه آن بنده خدا.
پس اشکال از جای دیگر است، پس در این صورت منِ محمودزاده دارم پیشبینی میکنم که صد سال دیگر قرار است مسائلی در جامعه مطرح بشود. اما همیشه به نظر من یک پژوهشگر و بیشتر محقق، وقتی میخواهد کار را ببیند، مثل یک رانندهای است که دارد در اتوبان رانندگی میکند، چه وقتها و چند درصد از وقت خودت را در آینهبغل نگاه میکند و چقدر جلو را میبیند. جلو که نگاه میکنی همان آینده است و دو تا آینه گذشته هستند. حالا شما جای این دو تا را عوض کنید، بسیاری از مشکلات ما همین است. ماندن در گذشته. میگوییم ما اینطوری بودیم.
شروع پژوهش همان دغدغهای است که برای طرف ایجاد میشود
اگر من در کتاب “جنگ بدون برنده” ادعا میکنم در دنیا اسرائیل و صهیونیستها نشان دادهاند که دنبال صلح نیستند، منافعشان در ادامه جنگ است. یا این نظریه درست است یا غلط است. اگر درست است، چهکار باید بکنیم؟
من خیلی از جنگهای اسرائیل را مطالعه کردهام و در همه آنها این وجه اشتراک هست، آیا من به یک نظریه رسیدم؟ نه. من دارم طرح مسئله میکنم و هنوز پژوهش هم نشده. تا الآن فقط دغدغه من است. شروع پژوهش همان دغدغهای است که برای طرف ایجاد میشود.
ما هنوز هزار میلیارد دلار خسارت خودمان بابت جنگ تحمیلی را نگرفتهایم، ولی خسارت بعدی این است که نسلهای بعد دوباره هزار میلیارد خسارت ببینند. پس مشخص شد که چرا میگویم مخاطبین من هنوز به دنیا نیامدهاند. اینجا من را ملزم به این میکند که تو داری برای دنیایی مینویسی که اصلاً دیگر دغدغه مادر شهید، پدر شهید، برادر شهید، خرابی خرمشهر ندارد. آن موقع، خرمشهر انشاءالله آباد شده، حالا چی میخواهید به آن بگویید؟ کاری نکنند که ما نباید میکردیم، کاری بکنند که ما نکردیم! این یک مسیر است، یعنی یک ادامه راه است، تا کجا میرسد؟ تا جایی که روز قیامت میگویند خسته نباشید.
سؤال: این راه، احیاناً راهی نیست که شما میخواهید؟
محمودزاده: اصلاً من نباید بگویم من میخواهم، جامعه، اکوسیستم، مسائل خاورمیانه به شما میگوید. محمودزاده اگر در جنگهای داخلی اسپانیا یا در ویتنام بود مسلماً کتابهای دیگری مینوشت.
اولین قدم، برای محقق و پژوهشگر این است که خودش محور باشد و دغدغه داشته باشد
سؤال: در این مسیر که شما در این سالها برای پژوهش طی کردید، چه موانع و مشکلاتی بر سر راه پژوهش شما قرار گرفت و شما چطور آنها را حل کردید.
محمودزاده: یاد روز سوم در عملیات کربلای پنج افتادم. وقتی وارد این عملیات شدم، تصمیم گرفتم از روز اول تا آخر عملیات باشم و هرچه شبها در عملیات میبینیم صبح بنویسم. وقتی رفتم با اینکه من از بچههای جهاد بودم، وقتی گفتم یک موتور به ما بدهید، گفتند نداریم. رسیدم به اینکه چرا اینها فکر میکنند کار من ارزش ندارد؟ چرا فکر میکنند من کار بیهودهای میکنم؟ من که خودم میدانم چهکار مهمی دارم انجام میدهم.
من امروز را میدیدم. به یک نتیجه خوبی رسیدم. اینکه چرا فکر میکنی دیگران تو را درک بکنند؟ اگر درک میکردند خودشان این کار را میکردند و تو را لازم نداشتند. تو باید بروی و آن مسائل را حل کنی. اولین دستاورد این بود که به اینها ثابت کنی که موتور و ماشین و امکانات شرط تو نیست. راه افتادم و رفتم یکی در بین راه شهید شده بود و موتورش افتاده بود، موتورش را برداشتم.
بنابراین اولین قدم، برای محقق و پژوهشگر این است که خودش محور باشد، خودش دغدغه داشته باشد، خودش طرح مسئله بکند. این دغدغهها همیشه میآید و ما میگوییم کار بدون موانع خودش یکجایی از آن اشکال دارد.
هر وقت دیدید در کارتان مانع ایجاد نمیشود بدانید کارتان مشکل دارد و دارید راه را اشتباه میروید. چرا اشتباه است؟ برای اینکه شما کار جدیدی میخواهید بکنید. استراتژی انعطافپذیر به این میگویند. شما باید هرلحظه منتظر اتفاقات پیشبینی نشده باشید.
هرکسی که میگوید امکانات نمیدهند، به خاطر این است که بلد نیست امکانات ایجاد کند. باید کنجکاوی و آن دغدغه و آن انگیزهام باید امکانات ایجاد کند که من را متقاعد کند که روی این کار صد میلیون پول بگذارم. نه اینکه بگویند آقای محمودزاده صد میلیارد پول گذاشتهایم و شما این کار را بکن. این کار خطرناک است.
این به معنای این نیست که من دارم رؤیایی میبینم، به معنای این نیست که من چه مسائلی دیدم که از نظر شما سخت است؛ بنابراین بنده اعتقاد دارم، موانع یکی از طبیعیات کار است و شکست یکی از طبیعیات موفقیت است. اما اینکه شخص یا ارگان یا دولت دیگری بخواهد این کار شما را حل کند، این بزرگترین ضربهای است که یک محقق دریافت میکند.
سؤال: در واقع مسیری که همواره یک نفر دغدغهها و مشکلاتش را حل کرده و یک مسیر تکراری است و اگر بخواهیم یک مسیر نو برویم باید به چارهجویی جدید فکر کنیم.
محمودزاده: شما اگر من را بکُشید که روی فلان فرمانده لشکر کار کنم نمیکنم. چرا؟ چون شبیه آن شخصیت را در کتاب دیگری کار کردهام. من همیشه دنبال نو هستم. من الآن دنبال این هستم که چطوری نئوهولوکاست را بنویسم. از یک حلبچه یک پیام جامع بنویسم. من الآن دنبال این هستم که چه آدمهایی در جنگ فلان بودند و بعد آمدند گندم را خودکفا کردند.
سؤال: سؤالی که مطرح است، شما هم پژوهشگر هستید و هم نویسنده و هم محقق. میوه پژوهش میشود تحقیق و موضوع کتاب. بعضی افراد فقط پژوهشگر هستند و نویسنده نیستند، این ارتباط بین نویسنده و پژوهشگر باید چطور باشد که آن کتاب خوب ایجاد بشود که مخاطب هم داشته باشد.
محمودزاده: همیشه یک کتاب با یک جرقهای شروع میشود. این جرقه برمیگردد به سابقهای که آن فرد، منِ نویسنده و منِ پژوهشگر، در شناختی که از جامعه خودم دارم و در آن زندگی میکنم. بعد میشوم همان رانندهای که با آینهبغل گذشته را میبینم. این خیلی مهم است. یعنی نروم در دوران مشروطه غرق بشوم، چون تاریخمصرف تفکر اجرایی هم ستارخان و هم شیخ فضلالله گذشته است.
الآن بحث چیز دیگری است. پس منِ دغدغهمند طرح سؤالی میکنم شاید بعضی از موضوعاتی که محقق انتخاب میکند، دو سه سال در این مرحله باشد که اصلاً این کار را انجام بدهد یا نه.
ساختارمندی این است که شما یک طرح را مطرح کنید، بعد بیایید روی عوامل آن کار کنید. اگر این را به سمت رمان میخواهید ببرید، در دنیای رمان ساختار درست کنید. میخواهید مستند درست کنید در دنیای مستند کار کنید، اینطوری نباشد که وسط کار بگویید من مستند هستم، اگر مستند هستید دیگر رمان نیستید و یا اگر میگویید رمان هستم و به خود حق میدهید، این رماننویس هم حق ندارد برای خودش یک دنیای جدید را خلق کند. بینوایانی که آقای هوگو از انقلاب صنعتی فرانسه مینویسد، برای این است که در آنجا بوده یا اگر داستایوسکی آن کار را میکند رفته در سیبری و خودش آنجا تبعید بوده است. در این صورت آن دنیای خیالی که از هنر نشئت گرفته یعنی همین. در میان صد هزار نفر در سیبری با وضع نابسامان، یکی این برداشت را کرده، پس من باید شکارچی خوبی باشم. این طرح و دغدغه اولیه میشود. ولی وقتی وارد میشوید، حالا سبک را انتخاب میکنید. میخواهید کتاب مستند باشد، رمان باشد، تاریخی باشد. وقتی این مرحله انجام شد، آنوقت باید بروید ببینید در این ساختار چه چیزهایی موفقتر است. نگویید من عقل کل هستم، ولی از آنها هم تقلید نکنید. جهانی فکر کنید و بومی عمل کنید. این جهان میتواند خاورمیانه، غرب، شرق و یا آمریکای جنوبی باشد و سراغ همه بروید، بستگی به جنبهتان دارد.
نویسنده باید مستقل و دغدغهمند باشد، چیزی بنویسد که همه دنیا قبول بکند که این تکفیر نیست، حقیقتی است که از آن واقعیت درآمده است. این مشکل کاری ماست و به همین خاطر است که یواشیواش میبینیم مخاطبین دفاع مقدسی ما دارد کم میشود، چون تکرار است، چون هفتاد درصد بدیهیات و تقلید است.
شعار همیشگی من این است، یکی از دلایل شکست انسانهای موفق، ماندن بیشازحد در گذشته موفقشان است. رانندهای که همهاش در آینه نگاه میکند آخرش به جلویی میزند چون حواسش به حاشیه است.