به مناسبت ایام عملیات والفجر ۲/۴
تثبیت اهداف مرحله دوم عملیات در سخت ترین شرایط
سردار کریم نصر اصفهانی گفت: حدود دو ساعت با نورالدین بحرینی، فرمانده گردان، در تماس بودیم. او تحملش طاق شده بود، برای همین گفت: مهماتمون داره تمام می شه و اگه برای حمل مجروحا، کمک نرسه از دست می رن و ما مجبوریم عقب نشینی کنیم.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، هدف از اجرای عملیات والفجر ۴ که از تاریخ ۱۳۶۲/۷/۲۷ الی ۱۳۶۲/۸/۳۰به طول انجامید، تصرف دره شیلر بود که در این صورت معابر ورودی عناصر ضدانقلاب از عراق به ایران مسدود میشد.
این عملیات با فرماندهی سپاه و ارتش در دو محور بانه و مریوان انجام شد و درنتیجه آن، اغلب ارتفاعات موردنظر در هر دو محور به تصرف درآمد، لیکن براثر پاتکهای دشمنروی قلههای کانی مانگا، برخی از قلههای آن ارتفاع دستبهدست شد و در نهایت در اشغال دشمن باقی ماند.
درعینحال، این عملیات با نتایجی همچون آزادسازی، تصرف منطقه وسیع دشت شیلر و در نتیجه انسداد تعدادی دیگر از معابر مهم تردد ضدانقلاب و نیز اشراف خودی بر شهر پنجوین و چندین روستای عراق پایان یافت.
سردار جانباز؛ کریم نصر اصفهانی؛ فرمانده تیپ قمر بنیهاشم (ع) در دوران دفاع مقدس در کتاب «به اروند رسیدیم»، به تشریح مراحل چهارگانه این عملیات پرداخته که به مناسبت سالروز اجرای این عملیات در چند شماره منتشر میشود:
مرحله دوم
بچههای مهندسی کار جادهسازی را شروع کردند و من هم بچههای خودمان را توجیه میکردم برای پاتک دشمن. محمدعلی باغبان و اصغر توکلی هم مراقب بودند.
در هفت توانان همچنان آتش شدیدی از سمت دشمن ریخته میشد. عراقیها سعی میکردند با بالگرد، نیروهای ما را فراری دهند.
قرار بود گردانهای تیپ قمر بنیهاشم (ع)، پشت شهر پنجوین و ادامه ارتفاعات کانیمانگا و ارتفاعات میشلان را فتح کنند.
عملیات با شناسایی آیتالله رجاییان، معاون گردان و چند نفر از بچههای گردانهای دیگر و اطلاعاتی از روی نقشه آغاز شد.
بچهها حدود هشت ساعت پیادهروی کردند. آنها از رودخانه قزلچه گذشتند و به منطقه مورد نظر رسیدند.
همان روز دوباره تمام گردان با خوردن ناهار مسموم شده و اسهال گرفته بودند؛ بهغیراز آیتالله رجاییان و فرمانده گردان، نورالدین بحرینی که با من در تماس بودند. علت مسموم نشدن آنها این بود که به دلیل دلهره داشتن برای عملیات، غذا نخورده بودند.
در آن منطقه عراقیها چون فرصت مینگذاری به روش نظامی را پیدا نکرده بودند، مینهای گوجهای را که تا زیر زانو را قطع میکرد، از بالای تپهها ریخته و پراکنده بودند و این کار را برای تخریبچیهای ما سخت میکرد.
نورالدین بحرینی، مرتب خبر مجروحیت بچهها را میداد و دلیلش هم وجود همان مینهای پراکنده و کالیبرهای دشمن بود؛ چون وقتی گردان لحظهای میایستاد، بچهها برای قضای حاجت (به دلیل مسمومیت) به چپ و راست میرفتند و مجروح میشدند.
قرار شد بچهها بههیچعنوان از ستون جدا نشوند؛ با اینکه اسهال توانشان را گرفته بود. بچهها با هر سختی بسیار تپهها را گرفتند و مستقر شدند و سنگرهای کوچکی در زمینهای سفت و سنگی آنجا ایجاد کردند.
وقتی هوا روشن شد یک گردان از بچههای لشکر عاشورا هم در جوار نیروهای ما مستقر شدند. نورالدین بحرینی برای انتقال مجروحان که بیشتر آنها پاهایشان از زیر زانو قطعشده بود، موقعیتش را اعلام کرد تا آمبولانس بفرستیم و خبر داد که مجروحان را با برانکارد تا پایین ارتفاعات حمل کردهاند و در این حملونقلها، صفرعلی که قدبلند بود و فشار بیشتری را تحمل میکرد، کمرش گرفته و مجبور شدهاند او را هم روی برانکارد بخوابانند.
هوا بهشدت سرد بود و به گزارش بحرینی، بچهها هر هفت هشت نفر دایره زده و یک یا دو زخمی را وسط دایره گذاشته و آتش روشن کرده بودند تا کمک برسد.
در تماسی با مجتبی رهنمایی، مسئول تدارکات گردان و سید جمال طباطبایی خواستم هرچه قاطر داریم به موقعیت گردان بحرینی برسانند.
حدود دو ساعت با نورالدین بحرینی، فرمانده گردان، در تماس بودیم. او تحملش طاق شده بود، برای همین گفت: مهماتمون داره تمام می شه و اگه برای حمل مجروحا، کمک نرسه از دست می رن و ما مجبوریم عقب نشینی کنیم. من گفتم: صبر کنین. مجتبی رهنمایی تو راهه.
بالاخره مجتبی با حدود دوازده قاطر از لشکر امام حسین (ع) و هشت قاطر از تیپ قمر بنیهاشم (ع)، راه را پیدا کرد و خودش را به آنها رساند.
مجروحان را سوار قاطر کردند و به محلی که با دکتر عوض حیدر پور هماهنگ کرده و آمبولانسها مستقر بودند، رساندند تا دکتر حیدر پور، امدادهای اولیه را بهسرعت برای مجروحان انجام دهد و از آنجا مجروحان را به بیمارستان انتقال دهند.
در نهایت با سختی زیادی که نیروهای ما متحمل شدند، ضمن گرفتن تلفاتی از دشمن، شهر پنجوین عراق را دور زدند و تا پشت شهر رسیدند.
وقتی دیده بودند که شهر خالی از سکنه شده و عملاً سقوط کرده، همان مسیر رفت را به مدت دوازده ساعت برگشتند.
خلوزه دوم را نیز لشکر ۳۱ عاشورا به فرماندهی مهدی باکری و لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی محمدحسن کوسه چی گرفتند و تثبیت شد. با تصرف خلوزه دوم، مرحله دوم عملیات به پایان رسید.
ادامه دارد…
منبع:
مساح، مرتضی، به اروند رسیدیم (جلد دوم)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۴۸، ۴۹